نام نویسنده: ادمین

من علی‌ بیغم

سلام دوستان این داستانی که مینویسم کاملا واقعی و بدون کوچکترین خیال پردازی از زندگی خودم هست و اینکه چطور بیغ شدم. فقط برای مسایل امنیتی اسمهامون رو عوض کردم…   من علی یه پسر کاملا معمولی بودم کار میکردم و درآمد داشتم چنتایی دوس دختر داشتم که باهاشون سکس هم داشتم حتی به مدت […]

من علی‌ بیغم بیشتر بخوانید »

دخترخاله خجالتی

در ورودی رو قفل کردم بردمش توی اتاق خواب خودم شک و تردید قشنگ از چشماش معلوم بود همون‌جوری سرپا ایستاده بود و دیوار رو نگاه میکرد   به تخت خواب اشاره کردم و گفتم آماده شو دیگه _چکار کنم؟ _جلوی تخت زانو هات رو بزار زمین آرنج ها هم روی تخت همین کار رو

دخترخاله خجالتی بیشتر بخوانید »

دایی‌ها هم کیر دارند

خب سلام به دوستان حشری یه خاطره ای ماه پیش نوشتم گویا دوستش داشتید امروز میخوام یکی از خاطره هام با داییم رو براتون بنویسم…   من صدرام یه پسر تپل ۱۷ ساله با کون و ممه گنده علاقه خاصی به ساک زدن دارم برای افراد لاغر چون اکثرا کیرشون بزرگ و خوشگله ، بگذریم

دایی‌ها هم کیر دارند بیشتر بخوانید »

فردین بازی

تو یه روز گرم تابستونی رفیقم زنگ زد گفت پاشو بیا مغازه یه قلیون بکشیم ماشینو روشن کردم به سمت مغازه اش تو راه یه پیرمردی دیدم از روی ثواب سوارش کردم صد متر جلوتر یه شاه کس دیدم با لباس فرم اداری دو دل بودم بوق بزنم نزنم پیرمرده چی فکر میکنه راجبم دلو

فردین بازی بیشتر بخوانید »

فرناز و دوتا سیاه پوست

سلام دوستان. من فرناز هستم و ۳۳ سالمه. قدم ۱۶۹ و ۶۰ کیلو وزنمه.از وقتی یادم میاد عاشق ورزش کردن بودم و حسابی در مورد غذا خوردن محتاط بودم و همیشه هیکل و استیلم رو عالی نگه داشتم. جمعه این هفته بعد یک دوش مختصر دراز کشیدم و داشتم به داستان زندگیم فکر می کردم

فرناز و دوتا سیاه پوست بیشتر بخوانید »

ماساژ بهانه س میرم برای دادن

سلام من اسمم سام هست 18 سالمه همجنسگرا هستم و مفعولم اصفهان زندگی میکنم توی محله ای که من زندگی میکنم یه جودوکار بود که چند بار توی مسابقات مختلف مدال گرفته بود و براش توی محل بنر تبریک و این چیزا میزدن و به همین واسطه خیلیا توی شهر و محله میشناختنش. یه روز

ماساژ بهانه س میرم برای دادن بیشتر بخوانید »

شصت و نه با داماد

سلام مهین هستم ۴۷ ساله دو تا پسر و یه دختر دارم همه شون ازدواج کردن .   از خودم نمیخوام تعریف کنم مثلا هیکلم این مدلیه همه تو کفم هستن و فلان هیکلم معمولی قدم ۱۷۰ وزنم ۸۰ اضافه وزن هم دارم خیلیاتون داستان گفتین خیلیا حالشون بردن منم خواستم سکسم رو با دامادم

شصت و نه با داماد بیشتر بخوانید »

زیر گنبد کبود

سلام .   رضا هستم ۲۵سالمه. تا دیپلم بیشتر درس نخوندم…چون کار پدرم تابلوسازی بود و بسیار فنی بود.من هم چون از بچه گی کنارش بودم خوب یاد گرفتم…خواهرم مهسا۲۷سالشه خوشگل بیبی فیس ومهندسه،قرار گذاشتیم و کلی ابزار خریدیم دو نفری زدیم توی کار تابلوهای چلنیوم و تابلو روان و…مهندس برق بود و بسیار وارد

زیر گنبد کبود بیشتر بخوانید »

خیانت کردن به شوهر غیرتی

چُسیدن و گوزیدن ، اعمالی هستند که همه انسان‌ها، به صورت روزانه انجام می‌دهند. تاکید میکنم همه‌ی انسانها، از امامِ زمان (عج) گرفته تا بنده حقیر. من در اینجا می‌خوام درباره یکی از چُس‌های مادرم برای شما تعریف کنم که باعث تغییرات عمده‌ای در سرنوشت خانواده ما شد. مادرم 48 سال داره و اسمش طاهره

خیانت کردن به شوهر غیرتی بیشتر بخوانید »

یه جشن دونفره کوچیک

سلام، اسمم نسرینه، الان چهل سالمه و با پسرم مهران تنها زندگی میکنم.   توی یکی از روستاهای گیلان به دنیا اومدم و آخرین فرزند یه خانواده ده نفری هستم. پدرم خان زاده بود و کلی زمین و دام داشت و جز بزرگ های روستا به حساب میومد. یادمه تو نوجوانی از همه هم سن

یه جشن دونفره کوچیک بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا