منم دوست دارم منو بکنی
۱۰ سالم بود. پسر عموم که اینجا اسمشو امیر میگذارم، ۶-۷ سالی از من بزرگتر بود… اون زمان روابط خانوادگی بین پدرم و عموهام خوب بود و ما اغلب یا مهمون بودیم خونه شون و یا اونها خونه ما بودند. تو مسافرتهامون و دورهمیها از همون ۱۰ سالگی که با پسرعموها بازی میکردیم، متوجه نگاهها […]
منم دوست دارم منو بکنی بیشتر بخوانید »