بابا کیر دراز

18 سالمه و بزرگترین تغییر مسیر زندگیم از دوازده سالگی شروع شد… وضع زندگیمون به حدی داغون بود که مجبور بودیم خودم و خواهرم که دوسال ازم بزرگتر بود تو پمپ بنزین آدامس بفروشیم آخر شبم پول هر چی فروختیم رو بدیم به پدر معتادمون و اگه دست خالی میومدیم خونه کتک حتما رو شاخش […]

بابا کیر دراز بیشتر بخوانید »

حاجی ۶۹

سلام به همه دوستان عزیز. این داستان زندگی جدید منه.البته بگم داستان یه کم طولانیه یکم باید وقت بذارین..   رضام. بزاز هستم…شغلم هم پارچه و قماش هست…پدر و پدربزرگم هم توی این کار بودن…چند سال قبل که دیپلم گرفتم و حتی دانشگاه هم رفتم…ولی هرچی فکر کردم خب من سر چه کاری برم که

حاجی ۶۹ بیشتر بخوانید »

سینه کوچیک‌های مو کوتاه حشری ترن

صبح شده بود، چون مهمون داشتیم، روز تعطیلی کار من بود… ساعت هفت بیدار شدم، رفتم بیرون و دیدم مهمونمون خوابه، ایستادم و از پشت بهش خیره شدم، فقط یک ملافه روش بود، دختر دایی خونمون بود، خونوادشون مذهبی بودن، بخصوص باباش، اما این دختر نه چندان، هرچند جلوی بقیه رعایت میکرد، یک دختر پر

سینه کوچیک‌های مو کوتاه حشری ترن بیشتر بخوانید »

چادری ورزشکار

مریم روبروم ایستاد، خیلی سخت راضی شد باهم باشیم. توی یکی از سفرهایی که رفته بودیم و اتفاقی همکار پدرم هم بود دیدمش، واحد روبرویی ما تو مخل اقامتمون بودن و چند بار دیدمش و فهمیدم که همشهری هم هستیم!   یک خانم با قد ۱۷۵ حدودا و وزن ۷۳. بدن کشیده و فیتنسی داشت

چادری ورزشکار بیشتر بخوانید »

منم دوست دارم منو بکنی

۱۰ سالم بود. پسر عموم که اینجا اسمشو امیر میگذارم، ۶-۷ سالی از من بزرگتر بود… اون زمان روابط خانوادگی بین پدرم و عموهام خوب بود و ما اغلب یا مهمون بودیم خونه شون و یا اونها خونه ما بودند. تو مسافرت‌هامون و دورهمیها از همون ۱۰ سالگی که با پسرعموها بازی میکردیم، متوجه نگاه‌ها

منم دوست دارم منو بکنی بیشتر بخوانید »

تریسام مذهبی‌ ها

سلام دوستان اسمم علی هست خاطره ای که میخوام بگم براتون مال چهار سال پیش سال ۹۹ هست …   من تو یه گروه مذهبی تو تلگرام عضو بودم که حدود ۳هزار کاربر آنلاين داشت و بحث مختلف میشد و منم گاهی مشارکت میکردم و همیشه چندتا کاربر بودن که خیلی فعال بودن رو من

تریسام مذهبی‌ ها بیشتر بخوانید »

من و مامانمو و آقا رضا خوشکیر

سلام! من مهران هستم. من یک کاکولد و همجنسگرا هستم و از دوران نوجوانی از تماشای رابطه جنسی مادرم با مرد های غریبه که با رضایت پدرم به خانه می آمدند، همواره لذت میبردم. داستان از اینجا شروع میشه…   یک روز در اتاقم خواب بودم تا اینکه با صداهای بلند از خواب بیدار شدم.

من و مامانمو و آقا رضا خوشکیر بیشتر بخوانید »

فرو کردن به پرستو

با سلام خدمت دوستان . امیدوارم از داستان من لذت ببرید. این قضیه برمیگرده به سال ۸۹ …   اسمم احمد هست و تو کتاب فروشی تو غرب مشغولم که یه همکار به اسم سعید به ما اضافه شد بعد از چند وقت هم ازدواج کرد خب طبق روال ما رو هم دعوت کرد عروسیش.

فرو کردن به پرستو بیشتر بخوانید »

کوس دادیم چه کوسی

سلام بچه‌ها خوبین؟ امروز می‌خوام داستان کوس دادن خودم و  دوستمو براتون تعریف کنم. *** پنج شنبه ی هفته ی قبل حدود شیش و هفت غروب بود که با دوستم شهرزاد داشتیم بازارو می گشتیم و یه مقدارم خرید کرده بودم که رفتیم داخل یه پاساژ . یه مقدار که چرخیدیم طبقه دوم پاساژ یه

کوس دادیم چه کوسی بیشتر بخوانید »

واقعا نون زیر کبابه خواهر زن

سلام به همه ی عاشقان کوس‌های ناب زیر چادر.   منم یه خواهر زن دارم سفید برفی.قد بلند ترکه ای ۱۷۰ قدشه وزنش ۵۰, ۱۷ سالشه. چادریه ولی هر وقت تو خونه مادرخانمم هستیم دور از چشم خواهرش و مادرش بعنوان بیا بازی کنیم کلی بهم نزدیک میشه ، یا موهاشو باز می‌کنه یا سینه

واقعا نون زیر کبابه خواهر زن بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا