سکس با زن شوهردار

اتوبوس خوشبختی

اتوبوس خوشبختی *** نمیدونم چرا انگار نیرویی بمن دستور می‌داد با هواپیما نرو برو با اتوبوس این سفرتو انجام بده خرج و مخارج سفر بعهده شرکتمون بود بخاطر پولش نبود باور کنید نی ویی عجیب بمن می‌گفت باید با اتوبوس بری!! منتظر اتفاق غیر مترقبه بودم و دل شوره داشتم!! عصر پاییز 99 ساعت 8 …

اتوبوس خوشبختی ادامه »

شهلا جنده ی من شد

خیلی وقت بود شهلا رو تو خیابون میدیدمش. همیشه اتفاقی و تصادفی جلوم سبز می شد. با اینکه سنش از من خیلی بالاتر بود، ولی چهرۀ خیلی سکسی و جذابی داشت. شاید مردای دیگه اونو شبیه یه زن معمولی میدیدن: بدون آرایش و بدون لباسای چسبان؛ ولی من که به زنهای جاافتاده و بالغ علاقه …

شهلا جنده ی من شد ادامه »

همه ی مردها آرزوی گاییدنمو دارند

سمیرا هستم ۳۲ ساله از تهران همه مردهای خانواده شوهرم آرزوی گاییدنمو دارند و برام کص لیسی می کنند ولی عرضه ندارن جز یکیش! بیش از ۸ ساله ازدواج کردم هنوز بچه دار نشدم شوهری به ظاهر خوشتیپ و مردونه ولی خالی از حس سکس دارم بیش از دو سال بود سکس نداشتم و دیونه …

همه ی مردها آرزوی گاییدنمو دارند ادامه »

شهین و کیرهای کص ندیده

یازده ساله بودم همراه زن داداشم شهین از روستایی در زنجان به شهر می رفتیم شهین ۱۷ ساله بود و بخاطر تایم پزشکی باید روز معینی مراجعه می‌کرد بابام پیر بود و توان اومدن نداشت داداشم هم اهواز در شرکتی کار می‌کرد مادرم اجازه مرخصی منو گرفت همراه شهین کرد که با مینی‌بوس روستا به …

شهین و کیرهای کص ندیده ادامه »

تپه های دوردست

  از خود و خانواده‌ی ۵ نفره‌مون بگم پدرم اصالتا شیرازی مادرم اراکی بودند پدرم در شیراز تجارت می‌کرد که سال ۱۳۸۰ برشکست میشه خانه اش را رهن به مستاجر داده راهی زادگاه مادرم در روستایی از اراک میشه در آنجا ملک ارزان بوده املاک زیادی می‌خره و مالک چند دونگ از دو ده میشه …

تپه های دوردست ادامه »

کردنی رو باید کرد وگرنه فقط باید بجقی

چیزی که مینویسم کاملا حقیقیه ۳۶سالم ۱۲ساله ازواج کردم زنم یه زن دادش داره که هرکی ببینه حشری میشه اسم نمیارم یه زنه ۲۶ساله حساب کنید این توسن پایین ازدواج کرده هیکل درشت چشما درشت پوست سفید از این زنهای چاق پف نه هیکل درشت سفید سفت کون که نگم انقدر خوش فرم که چشم …

کردنی رو باید کرد وگرنه فقط باید بجقی ادامه »

بهتر از صابون گلنار

سلام اسمش گلنار بود و توی روستا زندگی میکردن ، شوهرش احمد به خاطر مسائل مالی افتاد زندان . منم چون احمد دوستم بود .برای کارای کشاورزیش رفتم روستاشون تا کمک کنم. اسم خودم علی و ۳۰سالمه . تقریبا ۱۹۰قدمه و هیکل متوسطی دارم خونه احمد توی باغشون بود و من و داداش احمد که …

بهتر از صابون گلنار ادامه »

Scroll to Top