ما به هم محتاجیم

سلام اسمم زهرا 35 ساله دیپلمم را بعد ازدواجم گرفتم دارای دانشنامه فنی حرفه ای معادل کارشناسی از خود تعریف نباشه بسیار زیبا و خوش استایل کاملا تیپ اروپایی در روستای بزرگی که بوی شهر گرفته بود در خانواده مذهبی آخرین فرزند که 6 خواهر و 4 برادر بودیم دنیا اومدم بابا و مامانمو تا …

ما به هم محتاجیم ادامه »

مونا هم کیر میخواد

سلام دوستان مونا م ميخوام خاطرات و اتفاقات 6 ماه گذشته زندگيمو براتون بگم كه خيلى روى زندگيم تاثير داشت.اول از همه از خودم بگم 38 سالمه 165 قدمه 57 كيلو وزنمه پوستم سفيده خيليا بهم ميگن كه قيافه خوبى دارم تو يه شركت خصوصى كار ميكنم 6 ساله از شوهر سابقم جدا شدم ساكن …

مونا هم کیر میخواد ادامه »

خواهر خانمم

خواهر خانمم من مدت زیادیست با این سایت آشنا هستم و اغلب نوشته های افراد را میخونم سه سال است ازدواج کرده ام الان 39 سالمه زنم 30 سالشه اسمم «آ.پ» است تن به ازدواج نمی‌دادم چون نخستین عشقم نصیب یکی از فامیلهای نزدیکم شد که از هر لحاظ من سر تر بودم شغل خوبی …

خواهر خانمم ادامه »

کلید ترقی‌

سکس با زندایی کلید ترقی‌ ام در آینده ۱۸ ساله اندام متناسب و ورزیده عضو باشگاه بسکتبال هستم اسمم سیناست چند شب پیش اتفاق جالبی برایم افتاد فکر می‌کنم زندگیمو تغییر بده می پرسید چرا؟ و چگونه؟ مینویسم دوست داشتید بخوانید و پند بگیرید عمویی دارم حدود ۶۰ ساله ورزشکار بوده و الانم از ورزش …

کلید ترقی‌ ادامه »

شوهر دول موشی

سلام اسمم سمانه ۲۶ سالمه و این داستان مال زمان ۲۲ سالگیم هست یه دختر سفید پوست و لاغر بودم اما حشری و داغ وزنم ۴۵ کیلو بود عین دختر بچه های ۱۳ ساله سینه های قد یه گردو و باسن کوچولو ۲ سال بود با امیر ازدواج کرده بودم اما هیچ وقت طعمع ارگاسم …

شوهر دول موشی ادامه »

کلفت تر از مال سعید

کلفت تر از مال سعید   سلام مهناز هستم 25 ساله از خود تعریف نباشه زیباترین و خوش‌استایل ترین زن فامیل هر دو طرف هستم قد 170 وزن 66 سایز باسن XL کمر باریک سایز L سینه هام 80 گردن بلند و مو خرمایی از تهران، دو سال پیش ازدواج کردم همسرم 29 ساله از …

کلفت تر از مال سعید ادامه »

بازگشت از هایپر

من عمید هستم بیغیرت کونی چند روز پیش از هایپر ساعت حدود 11 بود برگشتم خونه یه چیزی بردارم تا رسیدم دم در واحد دیدم صدای زنم داره میاد بعد هم صدای یه پسره بعد ها فهمیدم تعمیر کار که پسره داشت میگفت شوهرت نیاد که دیدم زنم گفت نترس اون ساعت 2 3 میاد …

بازگشت از هایپر ادامه »

یک اتفاق باور نکردنی

امروز جمعه ۱۲ اسفند قرار بود در کارخونه موروثی پدریمان که مال ۶ وارث بود بعد از سالها جلسه بذاریم تا تکلیف ادامه یا فروش کارخونه گرفته بشه از وراث چهارتن سه برادر و یک خواهر که ایران نیست منو وکیل کرده و ورثه‌ی دو برادرمان که فوت کرده بودند هر‌کدام یکی ۵ فرزند و …

یک اتفاق باور نکردنی ادامه »

مرسی بابا مرسی مامان

صبح یکی از روزهای تابستون – تابستونی که من بین اول و دوم راهنمایی بودم – توی پذیرایی داشتم با برادرام بازی می کردم که مامانم اومد پیشمون و بعد از همراهی مختصری با ما در بازی کردن، تلویزیون رو روشن کرد و برادرام رو نشوند پای برنامه کودک تا سرگرم برنامه کودک بشن و …

مرسی بابا مرسی مامان ادامه »

یک اشتباه

دختری که عاشق و معشوق بودیم سر یک اشتباهم عروس داداش، و زن برادر زاده ام شد سالها گذشت مونا سومین و آخرین فرزندشم با سزارین دنیا آورد به بهانه های گوناگون باهاش تماس بدنی می‌گرفتم دستمو به شکمش می‌زدم که مواظب باش چاق نشی پاهاشو ساقشو دست می‌کشیدم ولی رون و باسنشو روم نمی …

یک اشتباه ادامه »

Scroll to Top