خونه ی پدربزرگه
تو یه خانواده خیلی شلوغ ، در یه روستای دور افتاده بدنیا اومدم. پدربزرگم (مادری) ده تا بچه داشت، که مادر من ، بچه اول ، و خودم نوه اول بودم. اوضاع جوری بود که اختلاف سن من با خاله کوچیکم فقط و دو سال و نیم بود و همه فکر می کردند ما اصلا […]