عزیزم دارم کون مادرت میذارم

امیر ۳۵ سالش بود که بالاخره رضایت داد که ازدواج کنه. پسر حاجی بود و از یه خانواده بازاری و سنتی. در ظاهر مراسمهای مذهبی رو انجام میداد. حتی وقتی مغازه خودش رو در بازار گرفت و کارش رو از پدرش مستقل کرد مکه هم رفت و همه بهش میگفتن حاج امیر. ولی در واقع […]

عزیزم دارم کون مادرت میذارم Read More »

چه کسکش شدی امشب

سلام من مجتبی هستم.   راننده ماشین سنگین بودم ولی دیگه خسته شده بودم دنبال کار میگشتم که بابام یه مغازه داشت گفت بیا این مغازه رو راه بنداز منم ماشینمو فروختم چند تا سواری خریدم مغازه رو کردم بنگاه ماشین.دوستم عباس ماشین میخواست بخره اومد تو مغازه بعد تبریک گفتن بهم گفت داداش یه

چه کسکش شدی امشب Read More »

روستای راست کیران

سلام . علی هستم الان ۳۳ سالمه و تازه ازدواج کردم.و شغلم الان کارمند هستم لازم نیست بگم کجا… ولی در اصل خانوادگی زمین کشاورزی زیاد داریم…من و برادرم محمد…بازمانده یک خانواده خوب روستایی هستیم… موقعی که ۱۰سالم بود.برادرم تازه ازدواج کرده بود.با زهرا زن داداشم دختر خوشگل و مهربون از خانواده اصیل روستایی…که بقیه

روستای راست کیران Read More »

کافه گلاسه

سلام. اسم من سمیه ست ۲۹ سالمه ، با شوهرم سینا توی کافه توی مرکز تهران کار می کنیم ، ۴ سال پیش توی کلاس باریستا با هم آشنا شدیم ، سینا منو با خودش به کافه ای که اون موقع کار می کرد برد و منم اونجا مشغول شدم ، بعد از یه مدت

کافه گلاسه Read More »

اجاره نشین

سلام ارسلان هستم.   سال ۹۷ اومدم تهران توی ۲۰ سالگی، هنوز خیلی ساده بودم چون تا اون موقع همش یا درس میخوندم یا کار میکردم(بعضی وقتا با صاحبکارم میرفتم کوه) و فقط خوابو خونه بودم، توی ۲۰ سالگی کارشناسی ناپیوسته عمران تهران قبول شدم و توی کارگر شمالی خوابگاه داشتم، همه چیز اوکی بود

اجاره نشین Read More »

ضربدری با هماهنگی

من پرستو 29 ساله هستم 6 سال هست كه ازدواج كردم شوهرم علی 32 ساله و مهندس كامپیوتره. شوهرم مرد خوبیه ،دست و دلباز و شاید بشه گفت نسبت به درآمدش ولخرج، تیپش بالاتر از متوسط ، همیشه به احساسات زنانه جواب میده و سكس قوی. من واقعاً دوستش دارم . ما زندگی خوبی داریم

ضربدری با هماهنگی Read More »

منو کرد اونم به زور

سلام اول از همه بگم من تازه واردم و اگه بد نوشتم ببخشید. من مهدی ام 18 سالمه سفیدم خیلی نه ولی سفیدم و بدنم هم خوبه جوری که از بچگی دنبالم بودن . داستان از این قراره که من تا حالا به هیچ وجه به دادن فکر هم نکرده بودم بچه ها میخواستن گولم

منو کرد اونم به زور Read More »

حموم با خواهرم

این یک خاطره هست اسم ها مستعاره … من ناصر ۱۹ ساله از مشهد قد ۱۷۵ وزن ۸۰ خوب از خواهرم بگم اسم طاهره سن ۲۷ ساله وزنش هم تقریبا ۶۵ ولی خوش قد و هیکل سفید و ترتمیز ما یک خانواده  ۷ نفره هستیم پدرم که ۱۰ سال پیش فوت کرده بر اثر تصادف

حموم با خواهرم Read More »

نبض کیرش تو کونم

اسم من احسانه اسم زنم هم سحره من 35 سالمه و زنم 27 سالشه داستان از این لحظه که می خونیدش برمیگرده به 4 ماه پیش حدود های مرداد 1403 من شغلم آزاده و زنم هم کادر درمانه از عید امسال میخواستیم بریم مسافرت یعنی از بس فکر کار و وام و اجاره و خرج

نبض کیرش تو کونم Read More »

حس مشترک کاکولدها

امروز حسی رو تجربه کردم که میدونم خیلی از کاکولد ها با اون آشنا هستن…   من و همسرم محدثه ۷ ساله ازدواج کردیم و تقریبا ۴ ساله زنم هاتوایفه از اونجایی محدثه هاتوایف شد که من نمیتونستم بیشتر از یه راند بکنمش و خب محدثه به شدت حشریه و یه راند ارضاش نمیکنه. پس

حس مشترک کاکولدها Read More »

Scroll to Top