سکس با خواهر

سکس خواهر برادر ایرانی و سر رسیدن مامان و آموزش سکس به خواهر و برادر و اجازه دادن بهشون که با هم سکس داشته باشن و اونا هم عاشق مامانشون شدن که اینقدر باحال و روشنفکره.

یه جندگی هم برا داداشامون نشه؟

از مدرسه زودتر تعطیل شده بودم. معمولا این موقع روز فقط احسان داداشم خونه بود. شش سال از من بزرگتر بود و همین اختلاف سنی باعث شده بود همو دوست داشته باشیم اما اون روز همه چیز به طرز عجیبی تغییر کرد درو باز کردم….     میدونستم احسان خونست واسه همین بی تفاوت اومد […]

یه جندگی هم برا داداشامون نشه؟ بیشتر بخوانید »

داچی و سولاخ کون آجی

خواهرم ۳،۴ سال بود ازدواج کرده بود . من توسط یکی از دوستام جذب یه شرکت هرمی بنام بیز شدم . اولین کسی که توسط من به این سیستم معرفی شد خواهرم بود و بسیار مشتاق به انجام کار شد . هیچی دیگه آبجی اومد توی سیستم و با هم کارو شروع کردیم ، کم

داچی و سولاخ کون آجی بیشتر بخوانید »

هیچ سکسی مثل سکس با خواهر نمیشه

سلام من سعید هستم ۳۰ ساله ، لیسانس حسابداری دارم و توی یه شرکت خصوصی مشغول هستم خانواده چهار نفره من شامل پدر و مادرم و خواهر کوچیکترم سیما که ۱۸ سالشه و پشت کنکوره تجربی ما یه زندگی معمولی داریم از هر نظر معمولی ، چه خونه زندگی چه روابط داستان منو خواهرم سر

هیچ سکسی مثل سکس با خواهر نمیشه بیشتر بخوانید »

حموم با خواهرم

این یک خاطره هست اسم ها مستعاره … من ناصر ۱۹ ساله از مشهد قد ۱۷۵ وزن ۸۰ خوب از خواهرم بگم اسم طاهره سن ۲۷ ساله وزنش هم تقریبا ۶۵ ولی خوش قد و هیکل سفید و ترتمیز ما یک خانواده  ۷ نفره هستیم پدرم که ۱۰ سال پیش فوت کرده بر اثر تصادف

حموم با خواهرم بیشتر بخوانید »

خواهران اهل حال

از سرکار اومدم خونه خیلی خسته بودم تو مسیر که میومدم چندتا کس خوشگلم دیده بودم حسابی حشری شده بودم…   رسیدم خونه درو باز کردم رفتم داخل دیدم سمیرا رو شکم خوابیده سرش روی بالشت در حال درس خوندن خوابش برده. یه شلوار خونگی آبی که نه تنگ بود نه گشاد ولی کونش رو

خواهران اهل حال بیشتر بخوانید »

آبجی سحر ناله سر کن

سلام دوستان با عشق. داستان واقعی   من سعید هستم و ۳۰ سالمه و خواهرم سحر ۲۸ سال اهل مشهد دو سال با هم اختلاف سن داریم داستانی که میخوام بگم وقتی دوران دبیرستان بودم اتفاق افتاد (اینم بگم من دوم راهنمایی یه سال مردود شدم) من سوم دبیرستان بودم و خواهرم دوم دبیرستان بود

آبجی سحر ناله سر کن بیشتر بخوانید »

جنده ای شدی واس خودت ها

نوشته : داداش سما این داستان مال سالها پیشه   ۲۰ سالم بود که از سر کار به خونه اومدم و با چهره برافروخته و خشمگین مادرم ترسیدم ، ازش پرسیدم مامان چی شده که اصلا جواب منو نمی‌داد ترس وجودمو گرفت و با خودم میگفتم باز چی شده که داره با من اینجوری رفتار

جنده ای شدی واس خودت ها بیشتر بخوانید »

دیگه خواهرم خواهرم نبود

سلام یه داستان براتون میگم قضاوتتونم برام مهم نیست… *** من سینا هستم و یه خواهر دارم که از من دو سال کوچیکتره ما تو یه محله تو کرج زندگی می کردیم پدرم کارمند بود و ساعت ۶ صبح می‌رفت سر کار و ۵ عصر برمیگشت خونه مادرم اکثرا می‌رفت خیاطی دوستش تو کوچمون  

دیگه خواهرم خواهرم نبود بیشتر بخوانید »

خواهر کوچیکه و کیر بابک

اسم من بابک هست 20 سالمه سکس که تعریف می کنم از دو سال قبل شروع شد وقتی 18 سالم بود من یک خواهر دارم اسمش مونا هست الان 16 سالشه بدنش سفید برفی هست تپل و با کون قلمبه مادرم کودکستان کار می کنه و پدرم کار آزاد داره هر روز صبح پدرم مادرم

خواهر کوچیکه و کیر بابک بیشتر بخوانید »

منو خواهرم زن و شوهر شدیم

اسمم پیمانه و ۲۱ سال دارم و خوهرم زینب ۱۸ سال مادرم وقتی زینب ۱۳ سالش بود طلاق گرفت و بابامونم یه ادم قمار باز هستش و شاید در طول هفته یکی دو بار بیاد خونه و مادرم به خاطر همین بابامو ول کرد و رفت پی زندگیش .بابام از نظر مالی وضعش خوبه .

منو خواهرم زن و شوهر شدیم بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا