آغاز اوبی شدن رضا

سلام دوستان من رضام تازه ۱۸سالم شده . داستان کونی شدن من از همین داستانا شروع شد اولاش فقط داستان می‌خوندم بعدش فهمیدم میشه اینجا کارای دیگه هم کرد دو سه سالی بود که حس کرده بودم دوست دارم کون دادنو هم تجربه کنم. اوایل ک تو چت شهوتناک عضو شدم با هرکس آشنا میشدم بعدش پشیمون […]

آغاز اوبی شدن رضا بیشتر بخوانید »

مامانم جلو چشمم گاییده شد

اسم من امیرعلیه و آمل زندگی می‌کنم، اون زمان 16 سالم بود و عروسیه یکی از اقوام پدریم بود به جز ما عمم و عموهام دعوت بودن من یه دختر عمو دارم که اسمش لادن و من اون موقع خیلی روش کراش داشتم و می‌خواستم اولین دوست دخترم باشه برای همین کلی برنامه ریزی کردم

مامانم جلو چشمم گاییده شد بیشتر بخوانید »

نادیا کوچولوی کون تپلی

اولین بار که خونه رضا همکارم رفتم خیلی معذب بودم چون زنش خونه بود و من هم یکم خجالتی ولی با اصرار دعوتش پذیرفتم. یکساعتی از اومدنم گذشته بود رو مبل کنار رضا بخث میکردم دیدم یه دختر خانم فرشته اومد تو پذیرایی سلام کرد. رضا گفت،، نادیا دخترمه. گفتم ماشاله فکر نمیکردم دختر به

نادیا کوچولوی کون تپلی بیشتر بخوانید »

تری سام با خانم فروشنده

سلام…انباردار یه هایپر بودم…یه فروشنده خانم خوشکل و خوش هیکل و شیک پوش (نجمه خانم) توی هایپر کار می کرد.   همیشه مانتوهای جلوباز چاک دار میپوشید…رون های توپر،کس تپل،کون قمبل و سینه های فوق العاده سکسی داشت…به بهونه های مختلف باهاش لاس میزدم و هیکلش رو دید میزدم…اهل حال دادن بود …یه روز پنج

تری سام با خانم فروشنده بیشتر بخوانید »

به خاطر پول کون دادم

سلام، اسم من محمد الان ۳۵ سال دارم. این داستانیه که تو مدرسه برام اتفاق افتاده و اینجوری شد که کونی‌ شدم. من از بچگی متاسفانه یا خوشبختانه چون پسر آروم و منزوی و البته سفید و ریزه میزه بودم بودم تو مدرسه خیلی دستمالیم میکردن و بهم میگفتن بچه خوشگل.   یکی از همکلاسیهام

به خاطر پول کون دادم بیشتر بخوانید »

بزور مهسا رو گاییدن

سلام دوستان اسم من مهدی هستش و معلمم در یکی از مدارس شهرستانهای استان کرمان داستان از اونجایی شروع شد که ما یک همکار داشتیم به اسم خانم مهسا که دو سالی میشد که استخدام شده بود با توجه به سهمیه شاهدی که داشت اومده بود مدرسه ما. یک روز اتفاقی رفتم پشت ساختمان مدرسه

بزور مهسا رو گاییدن بیشتر بخوانید »

شوهرش تنهامون گذاشت منم زنشو کردم

آرش هستم الان ۳۷ سالمه، ورزشکار هم نیستم کیرمم بیست سانت نیست داستانی که مینویسم یکی از خاطرات سکسی من و واسه سال ۸۹ هست …     عموی بزرگ من که ۴تا پسر هم داره تو یه شهر دیگه زندگی میکنن که از شهر ما ۴ ساعت فاصله دارن، و عموی کوچیکم هم که

شوهرش تنهامون گذاشت منم زنشو کردم بیشتر بخوانید »

روبان

با دسته‌گل شکوفه‌های محبوبم میاد و بغلم می‌کنه، می‌دونم بوسیدن گردنم رو دوست داره و سرم رو کمی کج می‌کنم بتونه گردنم رو ببوسه. آروم زمزمه می‌کنه “ببخشید.” بهش میگم الان نمی‌تونم ببخشمش و خودش می‌دونه اشتباهش چیزی نیست که قرار باشه زود فراموش بشه و یا ردش از زندگیمون پاک بشه؛ دوباره در حالی

روبان بیشتر بخوانید »

زمانی برای عر زدن فلافل ها

چند روز پیش یکی از همکاران پدر زنگ زد و دعوتمون کرد بریم منزلشون از اونجا که خانوادم ماههاست از مجتمع بیرون نرفتن ، همه خریدا رو من انجام میدم ، از مهمانی و سفر هم خبری نیست به شدت استقبال کردن ولی من به دلیل کرونا مخالفت کردم که منجر به یک دعوای شدید

زمانی برای عر زدن فلافل ها بیشتر بخوانید »

اعترافات یک دختر

دوازده سالم بود که با دنیای سکس آشنا شدم، توسط دختر همسايه که اسمش مريم بود. دوتا سگ سوار هم بودن و ما تماشا می کردیم. مريم گفت: میدونی دارن چکار ميکنن؟ هنوز چيز زيادي از سکس نميدونستم. گفتم مثل ما که سر و کول همديگه ميپريم با هم بازی میکنن دیگه. گفت: نمیبینی نره

اعترافات یک دختر بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا