قانون نانوشته

یه قانون نانوشته هست که خواهرزن نون زیر کبابه.   و اینکه خیلیا به خواهر زنشون چشم دارن.خب من هم از این قانون مستثنی نبودم ولی به دلیل اینکه با سارا همسرم دوقلوی همسان بودن زیاد فکر سکس رو نسبت به سحر نداشتم.هر از گاهی یه گریزی میزدم.البته فقط نگاه.تا اینکه یه بار همین نگاه […]

قانون نانوشته بیشتر بخوانید »

کوروش و پلنگها

کوروش هستم۴۰سالمه…مدرک کامپیوتری نرم افزار دارم.   توی شرکت خصوصی خوبی کار می‌کردم.دختر صاحب شرکت بقول خودش میگفت عاشق قد وهیکلت شدم.اگه نه توی پاپتی رو چه به من بچه معمار.چندسالی کار کردم پیش پدر و برادرش.بچه نداشتیم مهریه رو اجرا گذاشت.اونم۱۰۰۰تا…انداختنم زندان.ماشین و خونه که با خون دل بدست آورده بودم رو ازم گرفتن.بعد۵

کوروش و پلنگها بیشتر بخوانید »

یه جندگی هم برا داداشامون نشه؟

از مدرسه زودتر تعطیل شده بودم. معمولا این موقع روز فقط احسان داداشم خونه بود. شش سال از من بزرگتر بود و همین اختلاف سنی باعث شده بود همو دوست داشته باشیم اما اون روز همه چیز به طرز عجیبی تغییر کرد درو باز کردم….     میدونستم احسان خونست واسه همین بی تفاوت اومد

یه جندگی هم برا داداشامون نشه؟ بیشتر بخوانید »

همه چیز از زمانی شروع شد که

همه چیز از زمانی شروع شد که رضا اومد تهران. رضا خواهر زاده ی منه 19 سالشه و دانشگاه تهران قبول شده تنها پسر خواهر بزرگم که ساکن اصفهانه     ما یه خانواده کاملا معمولی هستیم دو تا خواهر و یه برادرکه برادرم سالهاست بیرون از ایرانه خواهر بزرگم کارمند یکی از شرکت های

همه چیز از زمانی شروع شد که بیشتر بخوانید »

یکاریت میکنم خودت بگی منو بکن

15 سالم بود و از خانواده مذهبی بودم با اینکه سنم هنوز کم بود ولی چادر از سرم نمیفتاد البته از بچگی چادری بودم با دوستم پریسا امسال آشنا شدم همه از خودشو داداشش تعریف میدادن چند نفری توی کلاس عاشق داداش پریسا بودن و منم طبیعتا دلم میخواست ببینمش پریسا عاشق داداشش بود همیشه

یکاریت میکنم خودت بگی منو بکن بیشتر بخوانید »

من و پریسا رفتیم اون پشت مشتا

تلمبه هام هر لحظه سریع تر میشد. صدای ناله های اون کل فضا رو پر کرده بود. هر از چند گاهی صورتشو میبوسیدم و دوباره ادامه میدادم. جلوی دهنشو گرفته بودم تا کسی متوجه ما نشه. هر دو با استرس لذت میبردیم. هر لحظه ممکن بود یکی سر برسه ولی شهوت تو وجود جفتمون حاکم

من و پریسا رفتیم اون پشت مشتا بیشتر بخوانید »

آره عزيزم تو دوتا شوهر داری

سلام دوستان اسم من محمده و اسم زنم هدا ست، من ٣٠ سالمه و هدا ٢٦ سالشه يه پسر داريم كه حدود يك سالشه. من ٥ سال پيش با هدا ازدواج كردم و هدا اول دختر چادري بود و بعدش فهميدم بخاطر خانوادش مجبور شد چادري باشه و منم بهش سخت نگرفتم و گذاشتم با

آره عزيزم تو دوتا شوهر داری بیشتر بخوانید »

مامان جندم ثریا

سلام اسم من پیامه ۲۵ سالمه و اهل مشهدم این خاطره که هنوز کم و بیش درگیرشم برمیگرده به وقتی که ۱۹ سالم بود و سال آخر دبیرستان بودم . یه دوستی داشتم به اسم امید که بدجوری درگیر سایت و داستان های بیغیرتی و محارمش بود و رفته رفته خودش به این فتیش  اعتیاد

مامان جندم ثریا بیشتر بخوانید »

والدین بایسکشوال

سلام اسم من راحله هستش الان 37 سال سن دارم متاهلم و روانپزشک هستم…   این داستان مربوط به 27 سال پیش یعنی وقتی 10 سالم بود هستش. خب من در یک خانواده خیلی مدرن و امروزی زندگی میکردم از وقتی یادمه مامانم حجاب نداشت و تو خونه ما مشروب بود یا اکثر دورهمی ها

والدین بایسکشوال بیشتر بخوانید »

بی‌ناموسیت مبارک کونی

از زور خشم نفس نفس میزدم و نمیخواستم بپذیرم که مهدی لاشی داره به خواستش میرسه جلوی چشمام داشت زنم گاییده میشد و من با دستای بسته شاهدش بودم… مهدی به پیشنهاد خودش کلید باغش رو داد که با زنم برم خلوت کنم. فکر کردم با این کار قصد داره کدورتامون رو از بین ببره.

بی‌ناموسیت مبارک کونی بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا