شب داغ زمستانی

اسم من ملوسک است 35 ساله از تهران. متاهل هستم و یک پسر 10 ساله دارم. به گفته دوستان و اشنایان زیبا رو هستم و به خاطر اینکه مرتب ورزش میکنم اندام زیبایی دارم . این خاطره را برایتان اینجا نقل میکنم مربوط به زمستان سال گذشته است 1390 . روز پنج شنبه در ماه […]

شب داغ زمستانی بیشتر بخوانید »

پسر چشم آبی

این خاطره شروعش برمیگرده به حدود3سال قبل موقعی که وارد محله جدید شدیم روبروی خونه ما همسایه ای زندگی میکنه که پسرش فوق العاده خوشکل و خوش تیپه و چشمای ابی خوشکلی هم داره خلاصه چند ماهی از اومدن ما گذشت یه روز صبح وقتی داشتم از خونه بیرون میرفتم دیدم سوار ماشینش شدو از

پسر چشم آبی بیشتر بخوانید »

گمشده در غبار جنسی

از پنجره به بیرون نگاه میکنم…چقدر تلخه این زندگی…این عبور مرورهای مضحک…به پیاده روه خیره شدم …زنها و مردها….در حال حرکت هستن…ارام و گاهی تند تر از فریاد….اما براستی این تندی چیست ؟ براستی این چرخ دوار حول و قوه ی چه چیز میگردد ؟ این زنان؟ این مردان؟ دنبال چه چیز هستن؟ دنبال خالی

گمشده در غبار جنسی بیشتر بخوانید »

همسایه خوب

پسریم 22 ساله,دانشجوام تو همدان! دارم از دانشگاه بر میگردم خونه آیفون طبقه دو رو میزنم کسی جواب نمیده مجبور میشم کلیدو از جیبم در بیارم در آپارتمان و باز میکنم درو که دارم می بندم نگاه بیرون می کنم ی زنی داره میاد,درو نمی بندم تا اونم بیاد همسایه بالایی مونه تقریبا 28 سالشه.

همسایه خوب بیشتر بخوانید »

از ماست که بر ماست (طنز)

سلام دستای گلم. بعد از خوندن یه داستان به اسم طنز که اصلا هیچ شباهتی به طنز نداشت تصمیم گرفتم این داستان رو که جزو اولین تجربه هام هست رو آپ کنم.نا حالا به این سبک ننوشته بودم پس ببخشید که خوب نشده.در ضمن این داستان در قالب گی فقط برای خنده و شادی هست

از ماست که بر ماست (طنز) بیشتر بخوانید »

مسافرت

روی تختم دراز کشیده بودم، موبایلم روی سینم بود باهاش بازی میکردم و به برنامه هام فکر میکردم و اینکه میخوام چیکار کنم. نزدیک عید بود و مثل همیشه همه جا شلوغ و پر رفت و آمد! خیلی از ایرانی هایی که دبی زندگی میکنن برنامه هاشون رو هماهنگ میکنن که برن ایران و در

مسافرت بیشتر بخوانید »

خاله بازی

سالهای اخر جنگ بود درست وقتی که صدام شروع کرده بود به موشک باران شهرها.مدارس تعطیل شدن و خیلیها از ترس بمباران به خونه اقوام تو شهرستانها میرفتن.ما هم رفتیم به خونه یکی از اقوام پدرم که یه خونه بزرگی داشت با یه باغ بزرگ و با کلی اتاق بزرگ و کوچیک که چند تا

خاله بازی بیشتر بخوانید »

اولین سکس با آبجیم

سلام به دوستای گلم که این داستان میخونن قبل از هر چیز ازتون خواهش میکنم جنبه داشته باشید و اگه از سکس با محارم خوشتون نمیاد نخونین اگه خوشتون اومد نظر بدید ممنون میشم و منتظر نظر های شما هستم من مانی ام 19 سالمه با قد 184 تقریبا لاغر به گفته دیگران خوشگلم هستم

اولین سکس با آبجیم بیشتر بخوانید »

اولین تجربه گروپ سکس

سلام دوستان من همیشه داستانهای سکسی رو می خوندم و می خونم راست و دروغش هم جالبه و هم لذت بخش. من اولین باره می خوام یکی از خاطره های سکس خودمو بنویسم اگه استقبال شد بقیش رو هم می نویسم براتون امیدوارم از این خاطره لذت ببرید: بهار امسال به مناسبت تولد من با

اولین تجربه گروپ سکس بیشتر بخوانید »

زن عموی حشری من

جریانی رو که میخوام بگم مال 10 سال پیشه ، من اونموقع 19 سالم بود و زنعموم 36، 7 سالش ، من برای دیدن اقوام پدریم رفته بودم اراک ، چند روزی رو خونه عموهام و عمه هام رفتم و دیدمشون اما خونه این زنعموم که اسمش اکرمه نرفتم چون بابام با عموم قهر بود

زن عموی حشری من بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا