شراره زندايی ناز من

از خونه زدم بیرون من بدجوری هوس کوس کرده بودم با ماشین تو خیابون ول میچرخیدم اما دریغ از یه کوس اخه ساعت 10 صبح بود و کسی هنوز یخش باز نشده بود نا خوداگاه به سمت خونه … داشتم میرفتم که یه هو یه ماشین بغل من وایستاد بوق زد برگشتم دیدم شراره زندایی […]

شراره زندايی ناز من بیشتر بخوانید »

بهترین سکس خیابونی من

سلام من مینا 40ساله هستم از تهران خیلی هاتم ولی خوب خدا نخواست که شوهر داشته باشم داشتم ولی خوب… من تابحال با 20تا مرد سکس داشتم البته نه اینکه پول بگیرم نه هروقت داغ میکنم یکی رو پیدا میکنم باهاش سکس میکنم و بعد ولش میکنم چرا شو خودم هم نمیدونم این سکس که

بهترین سکس خیابونی من بیشتر بخوانید »

تیک تاک

دینگ…دینگ…مکث…دینگ…دینگ…مکث…دینگ…دینگ… تیک تاک… تیک تاک… تیک تاک… تیک تاک…تیک تاک… به ساعت نگاه میکنم. درست روی دیواره روبروم قرار دارد.هیچ صدایی بجز تیک تاک این ساعت قدیمی به گوش نمیرسد؟ اخ…چقدر هوا گرم است…روزها پشت سره هم میگذرند و من؟ هنوز تنها هستم؟چرا؟دلیل این تنهایی چیست؟دلیل اینکه اینقدر تنها و ناراحت هستم چیست؟ملافه سفید را

تیک تاک بیشتر بخوانید »

بپاش رو صورتم

سلام اين داستاني که ميخوام تعريف کنم کاملا واقعي است و به داستانهاي ديگران کاري ندارم اسمم محسن هست و زن برادر زنم که اسمش سیما هست لاغر و خوش اندام و لبخند دايمي از همان ورود عروس خانم به خونه نقشه کردن ايشون تو ذهنم بود و خوشبختانه سیما خانم هم فردي گرم مزاج

بپاش رو صورتم بیشتر بخوانید »

شوهر نامردم و زن همسایه

سلام دوستان عزیز نمیدونم چرا دارام این داستان تلخو مینویسم ای کاش بعداز نوشتن اروم بشم داستان بر میگرده به 6سال پیش اون زمان 4سال بود که ازدواج کرده بودم دخترکه نازم 1سالو 8ماهش بود خودمو خوشبختترین زن دنیا میدونستم تمومه مشکلاتو به لطف خدا پشت سر گذاشته بودیم با همسرم راحت بودم حسین{همسرم} ازم

شوهر نامردم و زن همسایه بیشتر بخوانید »

همه چیز از بطری بازی شروع شد

  سلام من ماریا هستم ، ایران زندگی نمیکنم میخوام یکی از بهترین سکسایی که داشتمو بگم راستش من اینجا دانشجو دندان هستم ، اینجا ایرانی زیاده ، روی تجربم میگم که هیچی پسره ایرانی نمیشه یه ۵ سالی هست که اینجام ۳ تا دوست پسر داشتم که یکیش ایرانی بود (آصف) خیلی بچه بود

همه چیز از بطری بازی شروع شد بیشتر بخوانید »

الهام و آرش، تنها در خانه

سلام اسم‎ ‎من الهامه و این داستان خاطره شخصیمه که به شما تقدیم میکنم پدر ومادرم در حادثه رانندگی کشته شده بودن . . . . فقط من و داداشم تنهایی توی یه خونه زندگی میکنیم آرش برادرم 21سالشه و 3 سال از من بزرگتره از وقتی یتیم شدیم ۲ ماهی میگذشت اون شب داداشم

الهام و آرش، تنها در خانه بیشتر بخوانید »

کشتی گرفتن با دختردایی

سلام دوستان، خیلی خوشحالم که به جمع شما پیوستم. اینجا تنها جایی هست که من می تونم این داستان رو بنویسم و نظر شما ها رو در مورد این علاقه عجیب و غریب بدونم. قبل از هر چیز باید بگم که هیچ چیز مثل کمر دخترا که از لباسشون میزنه بیرون منو مست و دیوونه

کشتی گرفتن با دختردایی بیشتر بخوانید »

تو مغز مردا چی میگذره؟

  این یه خاطرست و صرفا یه درد دل. یه سوال. اینکه چیکار باید کنم؟ اگه دنبال مطالب سکسی و خودارضایی هستین لطفا نخونین. هیچوقت فکر نمی کردم عاشق بشم. یعنی انقدر از همه مردها و پسرها ایراد می گرفتم که واقعا فکر می کردم اونی که من میخوام وجود خارجی نداره. کتاب زیاد می

تو مغز مردا چی میگذره؟ بیشتر بخوانید »

پروژه درسی و پروژه سکسی

سلام من پدرام ٢٧ سالمه و ٤ ساله كه فارغ التحصيل شدم. اين خاطره مربوط به ترم اول رانشگاس. من در رشته كامپيوتر قبول شده بودم و حسابي خوشحال بودم كه بالاخره وارد دانشگاه شدم و از طرفي هم با دخترا هم كلاس مي شدم! من رشتمو خيلي دوس داشتم و با علاقه زياد اين

پروژه درسی و پروژه سکسی بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا