نون زیر کباب

سلام میخوام بهترین خاطره سکس باخواهر زنم رو براتون تعریف کنم تاشما هم حالی برده باشین البته فکر نکنین که من بی غیرتم من نزدیک 2ساله با سایت شما اشنا شدم ولی بیشتر داستانها رو نگه داشتم خب زیاد از بحث خارج نشیماز بدن خواهر زنم بگم یه بدن کاملا سکسی کونه خوشتراش وسینه های […]

نون زیر کباب بیشتر بخوانید »

وقتی ضربدری رو شناختم

داستان از اونجایی شروع میشه که یه روز من و الهه باهم رفتیم بازار برای خرید. همینطور که تو بازار مشغول دیدن اجناس بودیم، چشمم به یه لباس قشنگی افتاد که هوس انگیز بود و اگه الهه اونو می پوشید دیوونم میکرد. بالاخره لباس رو خریدیم و برگشتیم خونه. به الهه گفتم سریع لباستو بپوش

وقتی ضربدری رو شناختم بیشتر بخوانید »

آیدین و آمپول آقای دکتر

سلام. من آیدین هستم. شاید بعضی‌ از شما داستان قبلی‌ من رو به در مورد کون دادنم به بردیا بود خونده باشید. به طور خلاصه، بردیا دوست من بود و اولین کسی‌ که لذت کون دادن رو به من نشون داد. بعد از اون ماجرا سکس‌های خیلی‌ زیاد با بردیا داشتیم تا اینکه بالاخره اونا

آیدین و آمپول آقای دکتر بیشتر بخوانید »

روزی که برادرم گیرم انداخت

از وقتی یه دختر بچه بودم تو مهمونی ها که می رقصیدم همه قربون صدقم میرفتن، میگفتن: ناقلا چه قری میده، انگار یه عمر رقاص بوده. منم برای جلب توجه خودمو بیشتر کج و راست میکردم. میرفتم تو کوک رقص این و اون تا بهتر یاد بگیرم. فهمیدم باید بتونم کون و کمرمو آروم بچرخونم

روزی که برادرم گیرم انداخت بیشتر بخوانید »

اولین گروپ سکس من

من رها هستم یه دختر مثل هزاران دختر دیگه تو این شهر…26 سالمه تو 25 سالگی بعد 3 سال لاپایی دادن به دوست پسرم پردم پاره شد تا دو ماه افسرده بودم احساس میکردم یه چیز مهم و از دست دادم و همه ی ساعتای بیکاریم به این فک میکردم که چیکارش کنم بماند نمیخوام

اولین گروپ سکس من بیشتر بخوانید »

سکس با زن بابای دوستم

چند روز پيش رفتم بانك يه كاري داشتم انجام بدم تو صف بودم كه يه نفر وارد بانك شد خيلي برام آشنا بود ولي هر چه سعي كردم ذهنم ياريم نميكرد چنان تو فكر بودم كه همون شخص گفت جناب نوبت شماست با شنيدن صداش سريع شناختمش اون فرزاد بود دوست دوران بچگي ما باهم

سکس با زن بابای دوستم بیشتر بخوانید »

سکس زنم و حسن بلوچ

من افشين ۲۵ ساله هستم و زنم رويا ۲۱ سالشه.من و رويا دو ۲ سالی ميشه که ازدواج کرديم و زندگی خوبی هم داريم .زندگی ما با عشق و علاقه شروع شده و هنوز هم مثل روزهای اول آشناييمون واسه همديگه تازگی داريم .ما حدود يک سال که از زندگيمون گذشته بود و تقريبا تمام

سکس زنم و حسن بلوچ بیشتر بخوانید »

سکس در انباری

تا الان خاطرات زيادي از سکس هاي ديگران خوندم و براي اولين بار مي خوام يکي از خاطرات خودم رو تعريف کنم. بنابراين بدون زياده گويي به اصل ماجرا مي پردازم: يک روز ظهر که از سر کار به خونه برمي گشتم ديدم يه خانم با شلوار جين تنگ و مانتو خيلي کوتاه کنار تلفن

سکس در انباری بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا