قربون کونت زری جون

خاطره ای که میخوام تعریف کنم مال 10 سال پیش ما در محلمون خیلی قدیمی هستیم و با یک خانواده رفت و امد داشتیم که بچه هاش همسن و سال ماها بودند مادر این خونواده زری خانم زمانیی که من 20 سالم بود یه زن تقریبا 38 سالعه یا یک اندام فوق العاده سکسی بود […]

قربون کونت زری جون بیشتر بخوانید »

اولین سکس من و آیلار

این داستانی که میگم تقریبا برای 3 سال پیشه که من داخل یک مغازه سوپر مارکت شریک بودم با توجه به اینکه این جور مغازه ها با مشتری زن و مرد زیادی سر و کله میزنی خب تیکه های خوبی هم پیدا میشه اما خب من سرم تو کار خودم بود و زیاد علاقه ای

اولین سکس من و آیلار بیشتر بخوانید »

توهم واقعي

بهرام با دو تا آبجو اومد تو اتاق.منم رو تخت خوابیده بودم لخت لخت. بهرام همیشه دوست داشت که وقتی تنهاییم لخت باشیم . من هم مخالفتی نداشتم . همیشه با هم خیلی راحت بودیم . قبل از ازدواج با بهرام همیشه از ازدواج میترسیدم . صحبتای دخترای فامیل رو که میشنیدم همیشه با شوهراشون

توهم واقعي بیشتر بخوانید »

پاهای شکوهمند مهسا

از کودکی این حالت غریب را در خودم احساس می کردم. در برابر دختران احساس حقارت و بی ارزش بودن داشتم. همواره به پاهای قشنگ و باشکوه خانم ها ملتمسانه نگاه می کردم و آرزو می کردم در مقابل آن زیبایی و شکوه شدیدا تحقیر شوم. در خیالم مجسم می کردم که به پایشان افتاده

پاهای شکوهمند مهسا بیشتر بخوانید »

آرزوی دیرینه

اون شب درست سر وقت رسیدم دم در خونه شون . مثل همیشه زنگ آیفون شون خراب بود و کار نمی کرد . در که زدم چند ثانیه بعد با آیفون در رو باز کردن . از راهرو ورودی داخل شدم . از پله ها که می رفتم بالا سیمین اومده بود استقبالم . بشاش

آرزوی دیرینه بیشتر بخوانید »

ایکاش نمیدیدم

باسلام بهمه دوستان مهردادهستم و۲۰سالمه ماجرایی روکه میخوام براتون بگم ۷سال پیش اتفاق افتادوچنان رومن اثربدگذاشت که باگذشت سالهاهنوزهم پاک نشده ولی لطفأبعدازمطالعه بفرماییداگه جامن بودیدچه واکنشی نشون میدادین؟ودیگه اینکه من زیاداهل اینترنت نیستم وخیلی تصادفی باسایت شماآشناشدم وچون تاحالابراکسی نگفته بودم باخودم گفتم حداقل اینه دردودلی کردم وکمی سبک میشم بدون کم وکاست هم

ایکاش نمیدیدم بیشتر بخوانید »

آواز عشق

باورم نمی شد؛تا چند روز پیش فکر نمی کردم به این زیبایی و جذابیت باشه و با این اندام رویایی ولی الان روی تخت دراز کشیده بود و من پایین تخت نشسته بودم و داشتم بازوهای سپید و سردش رو با خجالت تمام می بوسیدم.کم تجربه بودم و فکر می کردم که هر لحظه ممکنه

آواز عشق بیشتر بخوانید »

بابای خوب

“بابا می ترسم. می شه باشه واسه یه روز دیگه ؟ “ این حرف رو که شنیدم بیشتر دیوونه شدم و نفهمیدم دارم چه کار می کنم. از 5 سال پیش که زنم تو یه تصادف منو تنها گذاشت دخترم جای خالی مامانش رو برام پر کرد. چشماش وقتی که نگام می کنه انگار چشمای

بابای خوب بیشتر بخوانید »

من و مهسا و مهدیس

18 سال بيشتر نداشتم يه شب تو پارك محل نشسته بودم كه ديدم يه دختره داره مياد به طرفم. يه كم كه اومد جلو ديدم مهساست. مهسا و مهديس با هم خواهرند ولي چه خواهرايي. از اون دخترايي هستند كه مورد دارند ولي اگه يه پسري تو محل چيزي بهشون بگه مثه سگ پاچش رو

من و مهسا و مهدیس بیشتر بخوانید »

مادر و دخترا

روی تخت دراز کشيده بودم و رعنا داشت خيلی آروم برام ساک ميزد و از طرفی هم داشتم آرايش کردن ميترا رو نگاه ميکردم که خودشو برای سکس آماده ميکرد. نگار هم از طرف ديگه تو بغلم دراز کشيده بود و با موهای سينه ام بازی ميکرد. رعنا و نگار دخترای ميترا بودن . ميترا

مادر و دخترا بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا