توصیه‌های محسن

توصیه‌های محسن برای اینکه چطور زنمان را برای گروپ سکس راضی کنیم! دنبال این هستی که زنت جلوت به یکی دیگه بده و با هم بکنینش؟ فقط این کار رو بکن من کردم جواب داد چند وقت با زنت سکس نکن و دست مالیش کن برسونش به اوج لذت و همیشه ازش تعریف کن زنها […]

توصیه‌های محسن بیشتر بخوانید »

کارتو کن توله

گفت پششتتو کن و رو مبل رو زانو بمون چشمامو با چشم بند بسته بود نمیدونستم میخواد چیکار کنه همیشه همین باعث میشه از هیجان قلبم بخواد از جا کنده شه … نوک انگشتشو آروم کشید رو گردنم -آههههه… وقتی انقدر تشنه وجودش میشم کوچیکترین تماسی به شدت تحریکم میکنه. از پشت بهم چسبید و

کارتو کن توله بیشتر بخوانید »

اوشولوها

این داستان از زبان پردیسه. یه جنده ی کوشولو و ملوس… ددیی شهیلم منو بلد بیلون باهم لفتیم زیر پل که ددیی علی هم دیدیم شلام کردیم بعد باهم رفتم نزدیکای خونه وایسادیم ددیی علی اومد تو ماشین و دوفتیم شلام من کیفم رو از روی صندلی های پشت آوردم گذاشتم پایین کنار پام ددیی

اوشولوها بیشتر بخوانید »

شاش بند

سلام اسمم ارشیاست ۲۱ ساله با قدی و هیکل ریز اما مردونه سیبلهای چخماقی دارم خدا از قدم زده عوضش کیرمو اندازه دو برابر دیگران کرده دانشجوی دانشگاه آزاد هستم داداش از خود بزرگترم آرشام ۲۷ ساله تازه چند ماهیه زن گرفته اسمش هما دختری تو دل برو و بسیار زیبا و با جنبه و

شاش بند بیشتر بخوانید »

شوهر اصلی مامانم خودمم

سلام من اشکانم ۲۴ سالمه و این داستان از ۱۲ سالگیم شروع میشه… ما خونمون یه ویلایی عه تو تهران که فقط خودمون توش زندگی میکنیم خانواده من یعنی من و بابام و مامانم خیلی باهم راحت بودیم خیلی یعنی منو بابام با شورت تو خونه بودیم و مامانم با شورت و سوتین چون گرمایی

شوهر اصلی مامانم خودمم بیشتر بخوانید »

باغ گلابی

سلام بیژن هستم 37 ساله اهل هیچ مواد مخدری نیستم گهگاهی مشروب میخورم رو فرمم و زنا منو دوس دارن میگن مهره‌ی مار دارم در مسافرتی که به یزد، در قم ایستادم صبحانه خوردم تا رفتم راهی شوم زنی بسیار زیبا و شیک پرسید آقا شما سمت کاشان میرید؟ گفتم بله یزد میرم امری بود؟

باغ گلابی بیشتر بخوانید »

پسری که کمک کرد مامانشو بکنم

کسانی که خاطرات منو دنبال میکنن میدونن که بنده در مشهد هتل دارم اینو پیش زمینه گفتم برای کسانی که اولین بار خاطرات و داستانهای منو میخونن. *** اگه یادتون باشه گفته بودم که یکی از اتاقهای هتل در اختیار خودم بود و به مسافر نمیدادیم. منم طبق معمول هر روز طرف صبح تو اتاقم

پسری که کمک کرد مامانشو بکنم بیشتر بخوانید »

جشن آبریزان

من جوانی ۱۹ ساله تازه دیپلم گرفته بودم در روستایی از شهرستان قیدارخدابنده زندگی می کنیم که فاطی قدم به دودمان ما گذاشت فاطی ۱۷ ساله بود داداشم ۲۶ ساله ازدواجشان سر گرفت از همون اولین باری که فاطی را دیدم عاشقش شدم به دانشگاه رفتم و دانشجوی کشاورزی رشته باغبانی تحصیل می کردم هر

جشن آبریزان بیشتر بخوانید »

میسترس ایرانی

توی صندلیم لم داده بودم و پاهامو روی هم گذاشته بودم. از قبل خودم رو آماده کردم و لباس های اربابیم رو پوشیده بودم. ست چرم همراه با کلاه پلیسی و جوراب بلند. سیگاری دود کردم تا بردم حاضر بشه. خیلی ساده از توی اینترنت پیداش کرده بودم. پسری کم سن و مظلوم و سبزه

میسترس ایرانی بیشتر بخوانید »

اسم این کوستان با شما

ادمین: اینقدر این داستان مزخرف بود که اسم گذاشتنش رو میذارم به عهده خودتون. بخندین حالشو ببرین   مژگانو تا دیدم عاشقش شدم داداشم خواستگاری کرد برای پسرش من سوختم پسر داداشم با من همسنه من از خود تعریف نباشه خوشتیپ ترین و زیباترین جوان فامیل بزرگ و پر جمعیتی خودمون بوده و هستم من

اسم این کوستان با شما بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا