سه شنبه روز خوبی بود

دوشنبه شب بود سعید اومد خونه و وسایل جمع کرد و چمدون بست گفتم کجا به سلامتی گفت فردا قرار با عمو برا یه قرار داد بریم کیش گفتم تا کی اونجایی گفت احتمالا یه هفته گفتم یعنی برا جشن علیرضا نمیای گفت فکر نکنم راستی برات مقداری پول ریختم به حسابت که نیستم لنگ […]

سه شنبه روز خوبی بود بیشتر بخوانید »

پادگان صورتی

وارد پادگان که شدم انگار تازه از خواب پریده و آرام و قرار نداشتم. بی اختیار راه افتادم به سمت مخابرات و شماره خونه رو گرفتم، اما نه هنوز وقتش نبود! ممکن بود حال مامان باز بد و از این طرف هم مشکلات مهشید بیشتر بشه. مغزم هنگ کرده و درست کار نمی‌کرد. با وجودی

پادگان صورتی بیشتر بخوانید »

دختره حرف گوش کن

تقریبا ۱۷سالم بود که پدر و مادرم از هم جدا شدن دلیلش بماند چون توضیحش خیلی مفصله و داستان زیادی طولانی میشه منو برادرم پیشه پدرم موندیمو مادرم با یه مرد دیگه ازدواج کرد که اسمش محمد بود و همسره سابقش مرده بود و یه پسر ۱۹ ساله به اسم علیرضا داشت و بعد ازدواج

دختره حرف گوش کن بیشتر بخوانید »

دیگه شدم جنده کوچولوش

من مهتابم به جز خودم یه برادر بزرگتر دارم پدر و مادرم شاغل بودن و من بیشتر روز ها تو خونه تنها بودم و برادرم یا با دوستاش بود یا باشگاه خانواده ما خانواده مذهبی بودن و تو پوشش سختگیر اما من بیشتر دوست داشتم آزاد و راحت باشم اصل ماجرای من از جایی شروع

دیگه شدم جنده کوچولوش بیشتر بخوانید »

کیری همچون آتشفشان

من 29 ساله و مجرد هستم . تا 2 سال پیش ارتباطات زیادی رو تجربه کردم اما از 2 سال پیش تا الان ارتباطی با کسی نداشتم . ارتباط با جنس مخالف رو از دوران نوجوانی تجربه کردم که بیشتر قلیان بلوغ و سن عشق و عاشقی بود و نهایتا به عشقبازی ها میرسید .

کیری همچون آتشفشان بیشتر بخوانید »

کنده کار

برای اولین بار بود از افغانستان اومده بودم ایران.تنها چیزی که داشتم یه گوشی ساده بود و لباس تنم و امیدوار بودم یه کار خوب پیدا کنم که هم جای خواب داشته باشم و پولی در بیارم…یک هفته بعد از رسیدنم از طریق یکی از دوستانم که خیلی وقت بود ایران بود برام کار پیدا

کنده کار بیشتر بخوانید »

خواهران فراری

داخل اتوبوس در حال حرکت به سمت بندرعباس بودیم،نمیدونستم قرار بود چی به سرمون بیاد ولی میدونستم بهتر موندن تو تهرانه،پدر مادرمون کارمند بودن و بعد از همه فشار ها تحقیر ها و عذاب هایی که بهمون وارد کردند دو نفری تصمیم به فرار و شروع یه زندگی جدید رو گرفته بودیم…هر چقدر من کار

خواهران فراری بیشتر بخوانید »

چادری ریزه میزه

سلام اسمم سمانه ست یه دختر چادری و محجبه کامل و سفید پوست و ریزه میزه و بغلی ۵ سال بود با امیر ازدواج کرده بودم و حامله نمی‌شدم، از اونجایی که امیر سرد بود و کیر کوچولو زود انزال معتاد به خود ارضایی شده بودم فیلم پورن میدیدم ،یکی میخواستم که مرد باشه کنارم

چادری ریزه میزه بیشتر بخوانید »

کوسم به کیراشون عادت کرده

سلام پرستو هستم ، وکیل دادگستری هستم ۳۸سالمه ، ۱۵۸قدم وزنم۶۱ موخرمایی و سفید پوستم . داستان مال زمانی است که ۲۶سالم بود و با پسرداییم بابک خیلی راحت بودم و بدون اینکه کسی متوجه بشه باهاش مدتی بود رابطه داشتم و بعد ازمدتی که باهاش سکس داشتم بهش گفتم میخام لذت کامل سکس رو

کوسم به کیراشون عادت کرده بیشتر بخوانید »

آئین کیر پرستی

صبح یکشنبه بود که: زااااارت !!! با صدای گوز مامانم از خواب پریدم، دیدم مامانم داره بهم نگاه میکنه و میخنده. بعضی وقت‌ها برای شوخی ، مامانم کونشو میاره نزدیک صورتم و میگوزه. بلند شدم یه اسپنک بهش زدم گفتم راه بهتری برای بیدار کردنم پیدا نکردی، خندید و بوسم کرد، گفت این دفعه خواستم

آئین کیر پرستی بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا