ندا

داشتم میدادم که …

سلام. من ندا هستم ۵۱ ساله. این داستان روایت خرید خونه ایه که سال ۸۹ اتفاق افتاده یعنی زمانی که من ۳۸ سالم بود. من و شوهرم هر دو شاغلیم و اون موقع قصد داشتیم دومین خونه ی خودمون رو بخریم. با مقدار پولی که پس انداز داشتیم خونه ی مناسبی پیدا کرده بودیم البته […]

داشتم میدادم که … بیشتر بخوانید »

مال من شد مال من موند

سلام خدمت دوستان قبل از خوندن خاطره بنده یه نگاه کلی به داستان بندازین بعد بخونینش، چون خاطره ای که دارم مینویسم خاطره دوازده سیزده ساله و از اول همه چیو توضیح دارم که از کجا شروع شده و به کجا ختم شده… ***   رابطه من و خواهرزنم مثل رابطه خیلیا نیست که حشرم

مال من شد مال من موند بیشتر بخوانید »

ندای آسمانی

ندا با چشمان سبز و گیسوان بلوند قدی نسبتا بلند و تناسب بدنی ایده‌آل چند ماهی بود (زمستان ۴۰۱) پا به دودمان ما گذاشته بود او زن داداشم شده بود ندا را سالها بود از دور زیر نظر داشتم و با قدمهایش قدمهایم را مچ می‌کردم از در خونشون که حدود ۱۰۰ متری بعد خونه

ندای آسمانی بیشتر بخوانید »

ولی ندا چیز دیگریست

دو سال بود که از ازدواج ندا میگذشت در حسرت شب عروسیش که در باغ ویلای من جشن گرفتند بودم که عکسهای خصوصی حجلشونو من گرفتم که خانمم فیگوراشونو درست می‌کرد و منم عکشونو با دو دوربین‌های فوق مدرن سونی و نیکون می‌گرفتم رسید به اونجا که زنم گفت مثل منوتو با لباس زیرهم تا

ولی ندا چیز دیگریست بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا