تریسام جرات یا حقیقت

با ترفندی سوار ماشینم شده بود و با راست و دروغ موفق شده بود هم شمارمو بگیره هم پول بگیره ازم منم چون ادم داغی ام زود وا می دادم.
اسمش فاطمه بود ۱۶ سالش بود ولی تا خودش نگفت سنشو باورم نمی شد کمتر از ۱۸ سال داشته باشه.
دوستی ما محدود شده بود به هفته ای یبار دور دور و تیغ زدن من و لب گرفتن تو ماشین و دست مالی.
من اسمم وحیده و اون موقع ۳۰ سالم بود، یعنی با فاطمه ۱۴ سال اختلاف سنی داشتیم ولی همو می فهمیدیم و پایه بودیم.
دوستی ما دو ساله شده بود و اتفاقات زیادی بین ما افتاده بود، اولین رابطه جنسی ما هم زمانی اتفاق افتاد که خیلی لنگ پول بود و حاضر شد به خاطر پول بهم بده. اشتباه نکنم تقریبا یکسال از آشنایی ما گذشته بود که اولین سکس کامل رو تجربه کردیم و پردشو زدم. با اینکه پرده اش حلقوی بود ولی با دخول خون اومد ازش، کیرم تقریبا دراز و کلفته و فاطمه هم دختر لاغر و تقریبا بلند قدی بود. یک سال بعد هم رابطه ما ادامه داشت داشت و توی این مدت هر وقت ازش سکس می خواستم سعی می کرد نه نگه و اوکی بود….

 

کم کم اوضاع مالی من بد شد و نتونستم مثل گذشته ساپورتش کنم.اونم طبیعتا ارتباطشو با من کم کرد و رفتم دنبال فروشندگی. ارتباط ما به حداقل رسیده بود و منم رفته بودم کیش برای استارت دوباره بیزینسم و شاید ماهی یکبار سلام و احوالپرسی می کردیم.
برام کاری پیش اومده بود و باید یکی دو روز می رفتم قزوین ، کلید خونه خالی شریکم دستم بود. تا رسیدم و کمی استراحت کردم عصر بود که به فاطمه پیام دادم و حالشو پرسیدم، بهش گفتم اومدم قزوین اگ دوست داشتی همو ببینیم. بهم گفت اگه می تونی الان بیا دنبالم. با اینکه خستگی هنوز کامل از تنم نرفته بود ولی پاشدم و ماشینو برداشتم و رفتم دنبالش.
کنار خیابون دیدم با یه دختر دیگه منتظر من هستن. ایستادم و سوار شدن. تا نشست فاطمه دست دراز کرد و دست داد و دوستش زهرا رو معرفی کرد، بعد شروع کردن بگو و بخند و ادامه بحث خودشون. توی این مدتی که تقریبا یکسال میشد فاطمه خیلی عوض شده بود هم قیافش جا افتاده تر شده بود هم پوششش بازتر شده بود. پیرسینگ و تزریق لبش رو میشد زودتر متوجه شد. شیطون تر شده بود و زنگ خور گوشیش زیاد شده بود. به یکی مشروب هماهنگ می کرد و به یکی دیگه مکان جور می کرد.
بالاخره تماسش تموم شد و چرخید سمت من.
خب استاد چه خبر؟ یادی از ما کردی؟ (عادت داشت گاهی بی دلیل بهم استاد می گفت).
بهش فهموندم که دوستشو برسونیم مقصدش و تنها باشیم. ولی فاطمه رک گفت مگه می خواییم کجا بریم ک فاطمه نباید بیاد؟ با خنده و مسخره بازی داشت سر به سرم می ذاشت.
گفتم بریم خونه یه چند تا لباس دارم بشور برام چجور دوستی هستی؟
زهرا خندید و گفت آهان رمزتون لباس شستنه؟ اونم زد زیر خنده.
گفتم حالا اگه شمام به لباس شستن علاقه داری حرفی ندارم، تا اینو گفتم صدای خندش قطع شد و لپاش گل انداخت و بیرونو نگا کرد.
جرقه ای تو ذهنم زد که دوتاشم ببرم خونه. گفتم اگه وقت کافی دارید بریم خونه ورق بازی کنیم؟
فاطمه گفت اگه ورق بازی می کنیم بریم. راه ماشینو کج کردم به طرف خونه. رفتم پارکینگ و با آسانسور رفتیم خونه.

 

تا رسیدیم فاطمه زود روسریشو برداشت و گفت آخیش پختم از گرما زهرا هم که بعد از اون تیکه من کم حرف تر شده بود نشست رو کاناپه و تی وی رو روشن کرد. زهرا یه سال از فاطمه کوچکتر بود و ۱۸ سالش بود. ولی بدن زهرا پرتر از فاطمه بود و صورتش یکم سبزه تر بود. موهاشو هم بلوند کرده بود.
کولرو روشن کردم و تخمه و دلستر و چیپس آوردم و نشستم نزدیک زهرا روی فرش. یکم تنقلات خوردیم و کسشعر بافتیم تا اینکه فاطمه گفت استاد ورقت کو پس؟ بلند شدم کشو های خونه دوستمو زیر و رو کردم و نتونستم پیدا کنم. گفتم ورق نیست شرمنده یه سرگرمی دیگه بگید.
یهو خودم یادم افتاد جرات حقیقت بازی کنیم. پیشنهاد دادم و فاطمه گفت یبار بگو می خوام بکنمتون دیگه اینو کفت و زد زیر خنده زهرا هم دوباره لپتش گل انداخت و سرشو انداخت پایین.
گفتم مگه با هرکی ج ح بازی کردید آخرش کردتون؟ گفت هر کی نه ولی تو رو من میشناسم. گفت باشه ولی سوال و درخواستایی که خارج از حد و مرز نباشه. اینو هم به خاطر زهرا کفت وگرنه بین ما این حرفا نبود.
اول خودش بطری رو چرخوند و سر بطری افتاد طرف من. گفتم جرات.
ازم خواست پاهاشو ماساژ بدم منم قبل کردم و پاشو شروع کردم ماساژ دادن اونم آخ و اوخ می کرد و می گفت اخیششش چقدر خستگیم در رفت.
نوبت من شد بطریو چرخوندم افتاد طرف زهرا گفتم ج ح، گفت حقیقت. گفتم تابحال رابطه جدی داشتی؟ اونم گفت آقاااا مگه قرار نود هر سوالی رو نپرسیم. گفتم اگه دوست نداری ج نده اونم دید داره بازی رو شروع نشده خراب می کنه گفت رابطه جدی تا چی باشه؟ گفتم خب معلومه منطورم سکسه. فاطمه نذاشت زهرا جواب بده و گفت فقط از پشت داده. اینو گفت و زد زیر خنده و زهرا هجوم برد تا نیشگونش بگیره. گفت تلافی می کنم.
چرخدند و سر بطری افتاد طرف من. گفتم جرات. گفت بالاتنه فاطمه رو لختش کن. فک کرد داره تلافی می کنه ولی فاطمه خم به ابرو نیاورد و دستاشو بالابرد و گفت درش بیار. منم از خدا خواسته تیشرتشو در آوردم و سوتینشو باز کردم سینه هاش افتاد بیرون. سینه های فاطمه قبلا ۷۰ بود و الان شده بود ۷۵ نوک تیز و دوست داشتنی بود.
زهرا حس می کرد که ترش به سنگ خورده و خودشو در معرض خطر میدید برا همین قیافت در هم رفت.

 

فاطمه با ذوق بطریو چرخوند و سرش افتاد سمت زهرا. زهرا گفت حقیقت. فاطمه پرسید اون شب با آرمان چیکار کردید؟ آرمان برادر فاطمه بود و قرار بود شبش زهرا رو برسونه خونشون. زهرا هم گفت هیچی منو رسوند و برگشت. فاطمه گفت ولی آرمان تا اومد رفت تو حموم و رفتم دیدم شورتش خیسه. قراره توی بازی راستشو بگی عزیزم. زهرا هم دید چاره ای نداره گفت ازم خواست براش ساک زدم و آبشو آوردم. اینو گفت و دوباره سرخ شد. فاطمه گفت اوکی بچرخون.
سر بطری افتاد طرف من گفتم جرات. زهرا ازم خواست فاطمه رو کامل لخت کنم منم سریع پریدم تا شلوار و شورت فاطمه رو دربیارم. فقط فاطمه کامل لخت بود و ما لباس تنمون بود. فاطمه گفت اوکی دارم براتون.
چرخوند و افتاد طرف من گفتم جرات. گفت کیرتو دربیار و بده زهرا برات ساک بزنه. زهرا مخالفت کرد و فاطمه گفت شرط ما حد و مرز بود حالا که منو لخت کردید دیگه هیچ شرطی نمی مونه. فاطمه خودش کیرمو در آورد و گفت یالا بیا بخورش زهرا هم دیگه بیخیال شده و گفت باشه بتازون نوبت منم میرسه. شروع کرد ساک زدن یه بیست ثانیه ای ساک زد و سرشو بلند کرد.
بطریو چرخوندم و افتاد طرف زهرا گفت جرات گفتم خودتم لخت شو. گفت فقط دو تیکه لباس می تونی بگی هر بار کفتم شلوار و شورتتو اونم بی چون و چرا درآورد،کس تپل و بی مویی داشت باهاشو چسبوند به هم و نشست و بطریو چرخوند افتاد سمت من گفتم جرات گفت کیرتو لیز کن و بکن تو کون فاطمه، تا اینو گفت چشماش برق زد. من می دونستم فاطمه از پشت نمی ده و شدیدا می ترسه نگو زهرا هم می دونست. رو کرد سمت زهرا و گفت مطمئنی می خوای این خطو تا آخرش بری؟ زهرا مثل اینکه بدونه چی منتظرشه ولی غرورش اجازه نداد درخواستشو پس بگیره و گفت آره مطمئنم.
بهم گفت وازلین هست؟ گفتم آره تو کشو بود گفت اول وازلین بزن بعد رفتم و اوردم و هم به کیر خودم مالیدم هم به سوراخ کون فاطمه. فشار دادم با سختی سرش رفت تو زهرا هم سرشو نزدیک آورده بود و داشت دست گلشو نگاه می کرد. آخ و اوخ فاطمه بلند شد و گفت بسه درش بیار.

 

نشست و پاهاشو بغل کرد. گفت زود باش بچرخون چرخوندم و سر بطری افتاد سمت زهرا. گفت جرات گفتم کس فاطمه روبخور نگاهش افتاد به نگاه فاطمه تا فاطمه خودش مخالفت کنه، ولی فاطمه سریع لنگاشو باز کرد و گفت بیا زهرا می دونست هیچ راهی برای فرار نداره و سرشو برد لای پای فاطمه و شروع کرد لیس زدن فاطمه سر زهرا رو فشار داد و گفت اینجوری نه قشنگ بخورش. صدای خوردن کس فاطمه توسط زهرا حشرمو چسبوند به سقف و گفتم بسه بچرخون، زهرا چرخوند و افتاد طرف فاطمه گفت جرات زهرا ازش خواست سوراخ کونمو لیس بزن. افتاده بودن سر لج و حسابی همو کفری می کردن. فاطمه گفت برو اب بکش و بیا بخورم زهرا گفت مگه تو کستو آب کشیدی اینو گفت و قمبل کرد و سوراخ کونشو به فاطمه تعارف کرد فاطمه هم با اکراه شروع کرد به لیسیدن کون زهرا.
کون زهرا به قدری خوشگل و حشری کننده بود که دیگه نمی تونستم دووم بیارم. به فاطمه اشاره کردم رفت کنار و خودم شروع کردم به لیسیدن کون زهرا اونم متوجه شد و مخالفتی نکرد. سریع لباس خودمو در اوردم و تیشرت و سوتین زهرا رو هم از تنش دراوردم. شروع کردم کیرمو رو سوراخ کون زهرا تنظیم کردن گفت اول چربش کن بعد ، به سوراخش وازلین مالیدم و فشار دادم آسونتر از کون فاطمه رفت تو شروع کردم تلنبه زدن و اخ و اوخ زهرا بلند شد همزمان سینه های فاطمه رو گرفتم و کردم توی دهنم. هر سه تامون حشری شده بودیم و هیچکس هیچ مخالفتی نمی کرد. از کشو کاندوم تاخیری آوردم و کشیدم روی کیرم و فاطمه رو خوابوندم و پاهاشو گذاشتم رو شونه هام و شروع کردم تلنبه زدن همزمان از زهرا خواستم سینه‌های فاطمه رو بخوره اونم اومد و شروع کرد سینه های فاطی رو خوردن نگاهم افتاد به سینه های زهرا و گفتم بیا جلو سینشو کردم تو دهنمو و همزمان کس فاطمه رو می گاییدم. همه خیس عرق شده بودیم آبم داشت می اومد درش اوردم و کاندومو در آوردم و کیرمو کیرم تو دهن زهرا دوسه بار تلنبه زدم و آبم با فشار ریخت تو دهنش، زهرا هم عوق زد و همه ابمو ریخت رو سینه هاش…

 

 

نوشته: پسر شوجاع

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «تریسام جرات یا حقیقت»

  1. سلام به همه حشریا
    علی هستم ۳۳ساله
    قد ۱۸۰
    وزنم ۶۷
    از کیرم بگم
    حدودا ۲۰یا ۲۵سانته و کلفت و خوش تراش
    هرکس برا خودش. خانومش یا کسی دیگه خواست حسابی جرش بدم در خدمتم
    من ساکن اصفهان عزیزان

  2. سلام حمید هستم زن پوشم دوست دارم لباس زنونه بپوشم بدم از عقب میدم مشکلی ندارید در

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا