دعانویس بی شرف

سالهاست که بچه دار نمیشم از لحاظ قیافه و هیکل خیلی خوبم پوست سفید با قد و هیکل خوبی دارم عاشق شوهرم هستم ۵ ساله ازدواج کردیم و شوهرم عاشق بچه است ولی هر دوا درمانی که بگین رو کردیم ولی نمیشه که نمیشه شوهرم وضع مالی خوبی داره بازاری و خیلی کار میکنه و زحمت میکشه تقریبا اون اوایل ازدواجم دو سالی قرص ضدبارداری خوردم ولی بعدش نتونستم باردار بشم شوهرم خیلی هاته و خودم هم بدتر از اون قبلا هر شب میکرد منو اون موقع ۲۳ ساله بودم الان دیگه ۲۸ سالمه و شوهرم هم دو سال از خودم بزرگتره همیشه سعی میکنه که این حامله نشدن منو به روم نیاره و اینقدر مرد که به همه گفته مشکل از منه که کسی به من چپ نگاه نکنه منم سعی میکنم همه چیز خوب باشه تو زندگی از سکس نا بقیه ماجراهای زندگی
یه روز یکی خانوم های هم محلیمون بهم گفت برو دعا بگیر از سیدعلی گفتم من اعتقاد ندارم گفت دختر صد نفر تا حالا رفتن و نتیجه گرفتن خو برو دیگه پرا اینجوری میکنی اصلا خودم میرم برات دعا میگیرم خلاصه اینقدر گفت و تعریف کرد که منم مشتاق شدم گفتم بذار برم ببینم چه میشه یه روز با همین کبری خانوم رفتیم یه ماشین دربست گرفتبم و رفتیم پایین شهر و خانه رو پیدا کرد و زنگ زد یکی پشت در گفت کیه کبری با صدای خواصی گفت منم کبری خانوم از طرف شهره امدیم که درباز شد یه خانه محقر با لوازم قدیمی و ترسناک که همه چیز آویزون بود از سر بز گرفته تا هزارتا چیز دیگه
چند نفری هم تو اتاق اول بودن منتظر بودن برن وارد اتاق بشن من خیلی ترسیدا بودم ولی کبری هی حرف میزد با بقیه اونا هم از معجزات این سید میگفتن که یکیشون وتفاقی گفت من چند ماه امدم و رفتم و الان دو تا بچه دارم خلاصه منم خدا رو شکر کردم گفتم خدایا حاجت ما رو بده

 

وارد اتاق شدیم هوای خانه گرم بود چادرم باز شده بود لباس معمولی زیرش بود ولی پتوجه نبودم که یقه لباسم بازه و خط سینه ام معلومه وقتی سید گفت خوب چیه مشکل کدامتون مشکل دارین کبری خانوم گفت این دخترم حامله نمیشه سید خدا یه کاری براش بکن عاشق شوهرش ولی هر دوا درمونی کرده نمیشه
سید یه مرده ۵۰ ساله بود با چهره ای بور و ریش بلند و چشماهی آبی ترسناک که کلا ۵۰ کیلو نبود سیگار رو با سیگار روشن میکرد و معلوم بود شدیدا معتاده بوی تریاک هم تو خانه میامد و سیگار هم که نگو
یه نگاهی بهم انداخت از نگاه هیزش حالم بد شد گفت اینو برات مینویسم برو انجام بده بعد بیا پیشم
خلاصه چیری نوشت و منم ۵۰ تومن گذاشتم روی سینی که پرش پول بود و امدم خیلی حسم خوب نبود
رسیدم خانه کاغذ رو باز کردم نوشته بود که از امروز تا هر وقت که برگردی اینجا شوهرت بهت نزدیک نمیشه اگرم بشه نمیتونه باهات سکس کنه اگر اینجوری شد بهم اعتقاد پیدا میکنی و میایی اگر هم نشد که هیچ تو برو راه خودت
زدم زیر خنده گفتم ببین مردتیکه کس خل چی نوشته شوهرم هفته ۶ شب منو میکنه نمیتونه بدون من بخوابه
نامه رو پرت کردم دور و شوهرم شب رسید خانه خودم رو قبلش درست کردم کلی عطر و آرایش خوب و این چیزها و لباس یقه باز پوشیدم که سینه هام رو ببینه چون نفطه ضعفش بود و وقتی امد انگار نه انگار سلامی کرد و انگار نه انگار سره شام هم هر چی به عناوین مختلف خم میشدم که سینه رو ببینه انگار یخ زده بود شب هم زود گرفت خوابید فردا سب و پس فردا شب هم همین بود که بود داشتم دیوانه میشدم دو هفته گذشت هر بار نزدیکش شدم پسم زدم یه بار هم که نذاشتم فکر کنه و براش ساک زدم هر کاری کردم ارضا بشه نشد که نشد دیگه مطمئن شدم که باید برم پیش سید

 

ایندفعه بدون کوکب خانم رفتم تا رسیدم اونجا ساعت یک ظهر شد دیدم همه گفتن که رفته نهار و تا شب کار داره نمیاد دیگه من که زنگ زدم در رو باز کرد بهم گفت برو بیرون از در کوچه پشتی بیا تو تا کارت رو راه بندازم البته کلی اصرار کردم که راهم دوره خواهش میکنم از این حرفها و رفتم از در پشت امدم تو خانه که حیاط بود دیدم منقل گذاشته و داره بادش میزنه گفت مببخشید ها دیگه خودت خواستی این ساعت من باید تریاک بکشم گفتم تو دلم به جهنم هر کاری میکتی زودتر دارو بده تا برم یه دفه گفت من جهنم نمیرم شاخ دراوردم و یه کم ترسیدم با خنده گفت هر کاری کردی نشد دیگه شوهرت حتی دست هم نزد بهت اون یه بار هم به زور انجام دادی ولی ارضا نشد و نیش خندی زد گفتم اره والا سید دستم به دامنت هر چی پول میخوایی میدم یه کاری بکن گفت باشه بریم داخل شروع کرد تریاک کشیدن و یه چای ریخت برای من و یکی برای خودش دست کرد زیر پوستی که نشسنه بود روش یه چیزی دراورد و گفت اون نبات رو بده یه ظرفی بود جلوی من و گفت خودت با دست یه دانه از اون تبرک بریز تو چای منم یه وامه نبات ریختم و اون پودره رو دراورد گفت این خاکه تربت به هیچ کسی نمیدم از این ریخت توی چای گفت بهش بزن و یواش یولش بخور و شروع کرد به دعا و نوشتن روی کاغد گفت الان سرت گیج میره با این دعا ها هر کاری بهت گفتم انجام بده نیروهای من کمک میکنن منم گفتم باشه دیدم چشمام داره سیاهی میره دستم از چادرم افتاد و چادر از سرم بهم گفت دراز بکش معاینه ات کنم منم دلم میخواست بخوابم دراز کشیدم پلکام سنگین بود همه چیز تار بود و ولی میفهمیدم که چه میکنه امد پیرهنی تنم بود دکمه ها رو باز کرد گفت وای خدای من دو تاسینه هام رو دید چه عطری هم زدی کلک برای اون شوهر کی نمیکنت من دیگه قادر به جواب نبودم زبونم صد کیلو شده بود

 

شروع کرد به لیس زدنم من میفهمیدم و توی دلم جیغ میزدم ولی صدای من در نمیامد سینه هام سفیدم رو دراورد و هی میبوسید و ماچ میکرد و میک میزد میگفت حیف نیست بچه از اینها شیر بخوره اینا بلوره منه با چه ولعی میخورد منم مثل ادمهای مست هی با صدای کش دار شدید میگفتم نه ترو خدا نکن اونم گوش نمیداد فقط میخندید مثل وحشی ها لیسم میزد و شروع کرد به لخت کردن و شلوار و شرت هم دراورد امد روم خوابید و هی تلمبه میزد بعد مدت زیادی که نمیدونم چقدر طول کشید آبش رو ریخت روی سینه هام و بلز رفت سراغ منقلش هی تریاک کشید و تلفن زد به کسی گفت بیا پول هم بیار یک میلیون این خیلی عالیه اونم هی تخفیف میخواست گفت وایسا عکس بفرستم برات و سریع دستمال اورد سیمه ام رو پاک کرد و عکش از حالتهای مختلف گرفت و فرستاد بعد از چند وقت که نمیدونم چه مدت طول کشید از خواب بیدار شدم بازم چشمام رو به رور باز کردم دیدم ۴ نفر تو اتاق هستند پای همون تریاک و یکی روی منه داره منو میکنه و هی قربون صدقه هیکلم میرفت میگفت تو هالیود هم نیست خلاصه کرد و ریخت روی سینه و نفر بعدی امد روم و به زور برگشتوندم و فشار میداد که بذاره کونم سید فهمید و دعواش کرد گفت کون نمیشه دو میلیونه اونم بی خیال شد گفت این کسش خیلی تنگه بهتر از کس بکنم خلاصه نفر سوم و چهارم با هم آمدند یه گم حالم بهتر شده بود دیگه به سختی حرف میزدم و میگفتم نکن ترو خدا نکن سید گفت حالا حال امده شروع کن تو اون سومی و چهارمی دوربین اوردند و کار گذاشتند خودشون نقاب زدند و منو چهار دست و پا کردند یکی از پشت تو کسم گذاشت یکی امد به زور کیرش رو کرد تو دهنم سید هم رفت زیرم و سینه میخورد و نوبتی میکرد تو کسم تا هر سه آبشون امد و برای دوبار دیگه میخندیدن و میکردن منم ویران فقط از ته دل خدا رو صدا میزدم یه دفعه متوجه شدم که چراغها روشن شده یعنی شب شده فهمیدم که قطعا شوهرم الان نگرانه ولی خیلی منگ بودم اینها هم ول کن نبودن هی میکردن منو تازه فهمیده بودن میتونم ساک بزنم هی کیراشون رو میکردن دهنم و آبشون رو میریختن روی سینه تم باز همون سید میرفت زیرم و میکرد کسم توی همین داستانها بودم که دیدم چند تا مامور تو خانه هستند و همه رو دستبند زدند منم آش و لاش بودم شوهرم هم بود امد یه چادر انداخت روم و گفت بیرین بیرون لطفا و هی اشک میریخت و آب کیرهای اونا رو پاک میکرد لباسم رو تنم کرد و چیزی دیگه نفتمیدم بیدار که شدم تو بیمارستان زیر سرم بودم همه برادر خواهرم روی سرم بودن ولی شوهر نبود من زدم زیر گریه که بیرون اتاق بود و گرفتم بغل و بوسم میکرد و هیچی نمیگفت خلاصه بعد از یگسال مشاوره هنوز نمیخوابم و حال روحی بدی دارم
ترو خدا پیش دعا نویس نرین همشون بی شرف هستند

 

 

نوشته: اسلام شناس

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

8 دیدگاه دربارهٔ «دعانویس بی شرف»

  1. کسی میخواد همینجوری سفت‌و‌سخت بکونمش
    علی هستم 33ساله از اصفهان
    کیرم سفید و کلفت
    09304282378

  2. به توچه اسگل

    دعانویس کونی کصکش ندیده بودیم که دیدیم
    خب جنده خانم توکه فهمیدی طلسم شدی اگه کونت نمیخارید نمیرفتی پیشش
    شوهرت تورو نکرده گفتی میرم یه دور میدم میام
    خوب کاری کردن مادرتو گاییدن دمشون گرم

  3. سلام.من کرمانشاه زندگی میکنم.اکثرآقایون میخوان کیرکلفت داشته باشن ولی هرچی که باشه نرمال ومعمولیش خوبه.برعکس من طول کیرم حدود16تا17سانته ولی ازکلفتی بیش ازحدکلفته بدون استثناهرکس که کیرمو توش گذاشتم اجازه نداده یعنب تحمل نکرده نهایت نصف کیرمو کردم تو.خیلی دوست دارم موقع سکس کیرموتاته بکنم تو ولی متاسفانه اینقدرکلفته که هیچ کی نتونسته تحمل کنه.چندوقت پیش دوست دخترمو کردم تقریبا درحال بیهوشی افتادفورا درش آوردم نمیدانم دارویی هست که استفاده کنم وکلفتیش کم بشه یااینکه اگه کسی بزاره وتحمل کنه تاته کیدموتوس بزارم آبم بیادهرچی بخوادبهش میدم

  4. سلام خوبی خسته نباشی

    منم دختر میخوام آغ ناصر
    لطفا بهم زنگ بزن
    09361458800
    09170120206

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا