سلام امروز ميخوام واستون خاطره ای بگم که هم بهترين خاطرم بوده هم بدترين.من يه عمه دارم به اسم طاهره که شهرستان زندگی می کنه و هر هفته 5 شنبه جمعه مياد تهران سنشم 43 ساله. مامان من هم 45 ساله داره.عمم به مامانم خيلي حسوديش مي شد آخه مامانم بهش سربود اینم بگم که هيچ کدومشون به سنشون نميخورن . مامانه من قدی متوسط سينه ها و باسن متوسط .اما عمم هم قدش بلندتره هم سينه هاشو باسنش دوسه برابره مامانمه.عمم خيلي راحته کلا اما بر عکس مامانم خجالتی .مثلا عمم لباسايی مي پوشه که چاک سينش با سوتينش قشنگ معلومه البته دسته خودش نيست به خاطره سينه های بزرگشه . يه 3 سال پيش عمم با مامانم سره يه لباس که پدر بزرگم سوغاتی آورده بود با هم قهرکرده بودن تا يه سال با هم قهر بودن . کلا از همديگه زياد خوششون نمياد. يه ماه پيش عمم اومده بود خونمون که 5 شنبه جمعه رو خونه ما باشه ساعت 8 شب بود منم بالا نشسته بودم پشته کامپيوترديدم ازحمام پايين يه صداهایی داره مياد.سريع رفتم پايين ديدم عمم نيست لباسو دامنش با يه سوتين و شرتم روکابينته .مامان منم تو حمام بود اما داشت مامانم سعی مي کرد بياد بيرون اما عمم نميذاشت رفتم در زدم گفتم مامان چی شده مامانم گفت هيچی يه حوله از تو کشوبرو بيار بده من برو بالا عمم گفت آره عمه جون حوله رو بده برو بالا من هم اومدم پشته مامانتوليف بکشم هم يه حمام کرده باشم.منم رفتم حوله رودادم رفتم يواشکی توراه پله قايم شدم.
مامانم سعی ميکرد بياد بيرون اما عمم نميذاشت هی مي گفت نکن طاهره من خوشم نمياد برو بيرون.بعده يه ربع عمم با حوله ای که به پاش بسته بود اومد بيرون و من سينه های بزرگشوديدم چه سينه هايي بود خودشو خشک کرد و سوتين مشکيشو بست شرتشم پوشيد که من نتونستم کسشو ببينم آخه کابينت جلوش بود.مامانه منم چهار پنج دقيقه ديگه اومد بيرون به عمم گفت تو که هنوز اينجايی مگه نگفتم برو گومشو بيرون تا تکليفتو با داداشت معلوم کنم.عمم هم لباساشو کيفشو بر داشت بره که بابام ازسره کار اومد خونه.من سريع دويدم رفتم بالا دمه اطاقم.بابام ازدر اومد عممو ديد گفت کجا داری ميري اين موقع شب.عمم گفت مينوزنگ زده گفته شب بيا اينجا . مينو زن عمومه. مامانمم که خيلي عصبانی بود گفت آره ليلا خانم زنگ زده گفته شب بیا اینجا. بابا من که از چيزی خبر نداشت گفت فرق نداره اينجا واونجا. ديگه مامانم حرفي نزد و عمم برگشت. شام خورديم و همين که بابام رفت تو اطاقه خواب مامان يواشکي به عمم گفت فردا واست دارم طاهره .عمم هيچي نگفت. ديگه ميخواستيم بخوابيم مامانم جای عممو وسط هال انداختو عمم گرفت خوابيد.منم رفتم بخوابم.منم همه شب داشتم به سینه های عمم فکر می کردم. صبح ساعت 8 وقتی بابام رفت منم بيدار شدم.رفتم پايين ديدم عمم با مامانم دارن صبحونه ميخورن وحرف ميزنن راجع به ديروز.منم گفتم نرم توصحبتا زنونست. ديگه معذرت خواهی عممواز اين حرفا .
عمم داشت ظرفای ديشبو می شست که يه دفعه ديدم مامان رفت سمتشودامن عمموبه زورمي خواد در بياره .عمم هم خورد زمين ديدم مامانم با شرتودامن عمم از آشپزخونه اومد بيرون وسط هال شروع کرد به جردادن شرته عمم با دستاش.عمم هم لخت اومد طرفه مامانم گفت چيکار ميکني زنیکه آشغال.مامانه منم شرتشوپرت کرد توصورته عممو گفت تا توباشی منوانگشت نکنی حالا که کون لخت رفتی خونت آدم ميشی.عمم هم که حسابی عصبانی شده بود دويد رفت تواطاقه خواب مامانم ديدم دو تا ازشرتای مامانمو آورد بيرونو داره جرش ميده.منو بگی خشکم زده بود و اساسی راست کرده بودم.مامانه منم که تا حالا من ازش کوچکترین فحشی نشنیده بودم آز زور عصبانی گفت چکار مي کنی زن جنده عمم گفت جنده اون ننته که تو جندرو پس انداخته.مامانم هم گفت حالا که جرت دادم ميفهمی کی جندس. تا اينو گفت مامانم عمم پريدش به مامانم و افتادن به جونه هم.کیره منم دیگه شروع به خوابیدن کرد. موهای هموميکندن و توسروصورته هم ميزدن و بهم فحش ميدادن .همدیگرو تو بغله هم گرفته بودنو به هم دیگه میزدن.عمم افتاده بود رو مامانم آخه خيلب چاقتر از مامانم بودومی گفت جلو پسرت جرت ميدم . شلوارک مامانمو با شرتشواز پاش کند ومنم واسه اولين بار کسه مامانموديدم باز راست شد کیرم . مامانم هم سعی می کرد که با پاهاش عممو بزنه کنار اما زورش نمی رسيد.
یه دفعم که با پاش زد تو صورت عمم عمم چنان گازی از انگشتای پای مامانم گرفت که جیغه مامانم در اومد. يه دفعه مامانم از رولباس از سينه های عمم يه گاز گرفتو عمم يه جيغ کشيدو پرت شد کناراز رو عمم . هيچي حاليشون نبود وپريدن باز به جونه هم . همه لباسای هموجر دادنو لخت داشتن با هم دعوا ميکردن. مامانه من زورش نمی رسيد و فقط چنگ از عمم میگرفت.عمم باز افتاده بود روش هي از باسنو کس مامانم چنگ می گرفت . يه گاز از رون پای مامانم گرفت که نفس مامانم بند اومد. مامانم ديگه از حال داشت مي رفت و ديگه فقط گريه مي کرد و مي گفت بسه طاهره بسه. همه جونه مامانم قرمزو جای چنگ بود عمم هم مي گفت بسه ته ديگه جنده خانم بچتو بيارم ننشو ببينه که چه جوري جر خورده؟ تو ميخاسي منو جر بدي؟ يه تف هم کرد تو صورته مامانم ومی خواست بياد بالا منو از خواب بيدار کنه که مامانم پاشوگرفت گفت گوه خوردم طاهره هرکاری بگی می کنم نوکری تو میکنم. عمم هم اومد موآشو گرفت کشون کشون انداختش رو مبلو بعدش کسشوگذاشت روصورته مامانم ميگفت بخورجنده .بيچاره مامانه منم مجبوربود بخوره اولش نمي خورد اما مجبور بود آخ واوخ عمم هم راه افتاده بود رفت سره کسه مامانم انگشتاشوکرد تو کسه مامانمو پاهاشم داشت می کرد تو دهن مامانم و مامانمو مجبورکرد انگشتای پاشو بخوره. مامانم همينجورفقط گريه ميکرد همينجوري هی ميزدتوگوشه مامانم سينه هاشوگذاشته بود رو صورته مامانمو مجبور ميکرد سينه هاشو بخوره میگفت تا توباشی از سینه من گاز نگیری. بعده نيم ساعت مامانمو پرت کرد اونورو پا شد و با پاشم چندتا محکم زد توکسه مامانم و گفت جوری جرت دادم که حالا حالاها يادت بمونه ورفت شورتی که پاي مامانم بود و گذاشت توکيفشو مانتو شلوارشو پوشيد رفت وبه مامانم گفت جرات داری به کسي حرف بزن تا باز بيام کستوجربدم من سريع رفتم بالا و عمم هم بدون شرتوسوتينش رفت.ازاون روزهروقت مامانم عمموميبينه از زوره ترس مثه سرورخودش با عمم برخورد ميکنه.
بياكس عمتوجربدم كيري خواب ديدي مامانت بيار بكنم
کس عمه چاقت
سلام بچه ها! اگه از خوزستان کسی هست میل بزنه! ممد25سالمه هم میدم هم میکنم! جا هم دارم! اگه دوجنسه هم هست میل بزنه هرطوری دوس داشته باشه بش حال میدم!جندش میشم!!! [email protected]
ممنون داستانت خوب بود