سلام اسم من امیره و 34 سال سن دارم. این مطلبی رو که براتون مینویسم مربوط به پنج سال پیش میشه موقعی که هنوز مجرد بودم. من یک دختر خاله داشتم به اسم فرناز که تقریباً 10 سالی از من کوچکتر بود و این موضوع باعث شده بود که همیشه مثل یک دختر بچه بهش نگاه کنم ولی خوب بچه ها هم یه روزی بزرگ میشن و این موضوع طبیعتاً هم در رابطه با فرناز هم صدق میکنه. بله فرناز خانوم تقریباً به سن 18 سالگی رسیده بود که تمامی اندامش به بلوغ کامل رسید و عجیب که کون و پستونای اون بیشتر از هرجای دیگش رشد کرد به طوری که تو همون نگاه اول جلب توجه میکرد البته بازم من زیاد به این موضوع دقت نمیکردم ولی خوب فرناز شیطنت خاص خودش رو داشت و از همه دختر خالههام به من نزدیکتر بود. من زمان مجردیم همیشه یه دوست دختر داشتم و معمولاً هم با همون یکی میپریدم یک چند وقتی خوردم به بی دوست دختری و حسابی کف کرده بودم البته اینو بگم که با همه دوست دخترام هم سکس داشتم و این موضوع باعث شده بود که شدیداً تحت فشار قرار بگیرم. فرناز اینا تو شهر دیگهای زندگی میکردن و معمولاً در طی سال چند بار به شهر ما میومدن و خوب معمولا هم خونه ما میموندن. خونه ما دو طبقه بود و طبقه پایین معمولاً در اختیار من و خواهرم بود و طبقه بالا هم پدر مادرم سکونت داشتن.
یک روز صبح که خواب بودم احساس سنگینی رو کمرم کردم و چشامو باز کردم دیدم بله فرناز خانوم نشسته رو کمرم تا بیدار شدم بهم گفت پاشه تنبل خان. بیدار شدم و طبق معمول همیشه یکم سر به سر هم گذاشتیم و بعدش رفتم صبحونه بخورم ولی اینبار یه فرق اساسی با هر دفعه داشت نمیدونم چرا اینقدر اندام فرناز پیش چشمم خود نمایی میکرد تا شب هزار تا فکر به سرم زد و هردفعه با یه دلیلی سعی کردم این فکرها رو از سرم دور کنم ولی نشد. خالم برای دیدن اون یکی خواهرش رفت ولی فرناز موند پیش خواهرم یادمه که فصل امتحانات خواهرم بود و اون برای اینکه درس بخونه رفت تو اتاق خودش و مشغول درس خوندن شد. ساعت تقریبا 11 شب بود که مامان و بابام هم رفتن بالا بخوابن و من موندم و فرناز داشتم از کانال FoxMovie یه فیلم میدیدم و چراغها رو هم خاموش کردم که دیدم فرناز هم اومد کنار من نشست سرشو رو سینم گذاشت و شروع کرد به فیلم دیدن تا اینجاش عادی بود ولی من غیر عادی بودم و عطر بدنشو با تمام وجود داشتم احساس میکردم نمیدونم فکر میکنم به خاطر این چند ماهی بود که کسیو نکرده بودم دیگه اختیارم دست خودم نبود و کلاً کیرم کنترولمو به دست گرفته بود. دستم بوردم سمت موهای فرناز که بلند و مشکی بود و شروع کردم با موهاش بازی کردن احساس کردک مه یکم تعجب کرد ولی کوتاه نیومدم و ادامه دادم چند دقیقه که گذشت شروع کردم با لاله گوشش بازی کردم و بعد از چند لحظه فشار سر فرناز رو سینم زیاد تر شد. دلمو زدم به دریا و دستم رو گذاشتم روی سینش فرناز هیچ عکس العملی از خودش نشون نداد چند لحظه که گذشت شروع کردم با سینش بازی کردن بازم دیدم صداش در نمیاد با خودم گفتم اگه الان نکنمش دیگه هیچ وقت نمیتونم بکنمش
فرناز یه دامن بلند و پیرهن یغه هفت تنش بود دستمو از تو یغش بردم داخل و از داخل سوتینش سینشو گرفتم وای خدا سینش انقدر بزرگ بود که تو کف دستم جا نمیشد و مثل آتش داغ بود بازم فرناز صداش در نیومد با نک انگشتم شروع کردم به بازی کردن با سر سینش که یهو دیدم یه آه کشید برای یک لحظه تو چشم هم خیره شدیم و نفهمیدم چی شد که لبهامون تو هم غفل شد همینجوری که اشتم لباش رو میخوردم دستمو اینبار از زیر پیرهنش بردم داخل وپستونشو از تو سوتینش کشیدم بیرون و از پیرنش درش اوردم لباشو ول کردم و مثل وحشیا افتادم به جون پستونش واقعاً پستونای بزرگی داشت اون یکی پستونشو رو هم در اوردم و با اون یکی دستم می مالیدمش انقدر از خود بی خود شده بودم که اصلاً حالیم نبود خواهرم تو اتاقه یه لحظه با صدای ناله فرناز به خودم اومدم از جام بلند شدم فرناز گفت کجا گفتم بزار ببینم خواهرم داره چکار میکنه اهسته رفتم سمت اتاق خواهر دیدم که بنده خدا از شدت خستگی همونجوری رو کتابش خوابش برده آروم درو بستم و برگشتم پیش فرناز بازک همون کارو تکرار کردیم فرناز بهم گفت امیر من واقعاً دوست دارم ولی نمیتونستم اینو بهت بگم. گفتم چقدر دوستم داری گفت بیشتر از اونی که فکرش رو بکنی گفتم حاضری هر کاری گفتم بکنی تو چشمام نگاه کرد و بعد از یکم مکث گفت حاظرم فرناز تو بغلم بود همونجوری خابوندمش رو زمین و همینجوری که تو چشماش نگاه میکردم سرمو بردم زیر دامنش رفتم سمت کسش و شرو کردم از رو شرت گازش گرفتم ولی خیلی آروم چند لحظه که گذشت دامنشو کامل از رو سرم زدم کنار دیدم چشاش رو بسته و داره لباش رو گاز میگیره دستمو بردم سمت شرتش و کامل از پاش در اوردم واقعاً کس محشری داشت
شروع کردم به خوردنش و زبونمو روش میکشیدم صدای ناله فرناز اروم میومد برام جالب بود که فرناز اینقدر راحت با این قضیه کنار اومد و راحت گذاشت کسشو بخورم پیش خودم گفتم این بار اولش نیست. تقریباً یه 5 دقیقه ای کسش رو خوردم. دیگه وقتش بود که بکنمش بهش گفتم بریم تو اتاق من رفتیم و تا داخل شدیم با سرعت هرچه تمامتر لباسامونو در آوردیم واقعا لخت فرناز بی نظیر بود یک کون گنده و اون سینه های خفنش یک هیکل بابه گائیدن درست کرده بود دوباره تو چشام نگاه کرد و گفت دوستم داره اومدم بغلش کنم که دیدم دو زانو جلوم نشت و کیرمو کرد تو دهنش وای چی میدیدم اون مثل یه جنده حرفه ای داشت برام ساک میزد یه ذره که گذشت دستمو بردم زیر چونش و کیرمو از تو دهنش در اوردم گفتم فرناز خیلی حرفه ای ساک میزنی نکه دوست پسر داری گفت نخیرم از تو فیلمهای سکسی یاد گرفتم تو دلم گفتم ارواح عمت. دیگه برام مسجل بود که فرناز قبلاً با کسی رابطه داشته با خودک گفتم بهتر و یکم از عذاب وجدانی که میخوام دختر خاله باکره خودم رو بکنم کم شد. بهش گفتم فرناز میخوام بکنمت گفت من هنوز باز نشدم گفتم با کست کاری ندارم از کون میکنمت. گفت نه خیلی درد داره گفتم اینم از تو فیلم سوپرا دیدی گفت خیلی بی مزه ای اصلاً نمیخوام گفتم باشه معذرت میخوام. گفت به بین یواش بکن خوب گفتم تو بسپارش به من قول میدم اذیت نشی. با چشای نگران نگام کرد گفتم بلرگرد و چهار دستو پا شو همین کارو کرد دیگه داشتم دیونه میشدم یک کون بزرگ و خوش حالت جلوم بود رفتم سر کمدم و کرممو از تو کمد بر داشتم. راستی اینو یادم رفت بگم من تقریباً اکثر دوست دخترهام باکره بودن و مجبور بودم از کون بکنمشون به خاطر همین اغلب سر این قضیه به مشکل میخوردم
چند وقت پیش یکی از دوستام رفته بود هلند و به سفارش من یک کرم برام اورده بود که میگفت مخصوص کون کردنه کرمه یه حالت ژلاتینی داشت و بی حس کننده هم بود. یه مقداری از کرم ریختم رو سوراخ کون فرناز و یه مقداری هم زدم به انگشت فرناز گفت این چی بود کونم یخ کرد گفتم عجله نکن میفهمی شروع کردم انگشتمو تو کونش کردن نسبتا راحت می رفت داخل دیگه شک نداشتم که فرناز قبلا هم سکس داشته کمک یه اگشتو کردم دو انگشت و بازم کرم زدم به سوراخش بعد از چند دقیقه تقریبا 3 تا انگشتم تو کونش بود و فرناز اروم داشت ناله میکرد. انگشتامو اروم در اوردم دوباره به سرکیرم و نصفی از او کرممو مالیدم و گذاشتم رو سوراخش بهش گفتم تا میتونه پستوناشه بچسبونه به زمین به محض اینکه این کارو کرد سوراخش یکم بیشتر نمایان شد شروع کردم به فشار دادن فرناز گفت آی ی ی ی ی ی و خواست یکم کونشو جمع کنه که سر کیرم رفت داخل گفت امیر یواش. یکم صبر کردم و بازم فشار دادم بازم صدای ناله فرناز رفت بالا و گفت تورو خدا یواش با دو تا دستم قمبلاشو از هم باز کردم و ایندفعه با یه فشار کیرمو تا ته کردم تو کونش فرناز گفت آ ی ی ی ی ی ی امیر تو رو خدا درش بیار گفتم یکم طاقت بیار الان آروم میشه چند لحظه ای تو همون حالت نگرش داشتم و شروع کردم بهع بیرون کشیدن کیرم هر سانت از کیرم که از تو کونش در میومد با دستاش زمینو چنگ میزدکیرمو تا نزدیک ختنه گاه از تو کونش کشیدم بیرون و دوباره فشار دادم بازم فرناز ناله کرد و گفت آ خ خ خ خ خ خ چند بار اینکارو کردم و دیگه فرناز اعتراضی نمیکرد و صدای آی تبدیل شده بود به آه ه ه ه کاملاص سوراخش جا باز کرده بود و کیر من به راحتی داخل کونش عقب جلو میشد سرعت تلمبه زدنمو زیاد کردم هر بار که تا ته میکردم تو مونش قمبلاش میلرزید و من بیشتر حشری میشدم تو یک لحظه کیرمو از تو کونش کشیدم بیروم و فرناز گفت آ ی ی ی ی ی ی ی ی ی و یهو گوزید احساس کردم از خجالت آب شد گفتم ناراحت نشو این طبیعیه بنده خدا سوراخش به قطر کیرم باز مونده بود کیرم زیاد دراز نیست ولی نسبتاً کلفته. دوباره کیرمو کردم داخل و شروع کردم تلمبه زدن اول اروم و بعدش تند تند دیگه فرناز نتونست خودشو کنترل کنه و با صدای نسبتاً زیاد شروع به ناله کردن کرد
دیگه آبم داشت میومد کیرمو تا ته کردم تو کونش و خودمو آزاد کردم فکر کنم یه یک لیتری ازم آب رفت تا قطره آخر آبمو تو کونش خالی کردم دیگه کار تموم شده بود و من کون گنده دختر خالمو فتح کرده بودم. کیرمو از تو کونش در آوردم و یه دستمال گذاشتم جلوی سوراخش که آب ازش نیاد بیرون فرناز هنوز داشت نفس نفس میزد. برگشت نگام کرد و گفت خیلی لوسی نفسمو بند آوردی دیگه کونمو احساس نمیکنم گفتم نگران نباش همه دخترا اولش همینو میگن گفت تو بیخود کردی از حالا بهت میگم اگه میخوای با من باشی باید قید هرچی دوست دختر داری رو بزنی گفتم دیوونه من اگه کسیو داشتم که با تو نمیریختم رو هم گفت به هر حال من خبر دارم تو دوست دختر داری و از حالا به بعد فقط باید با من باشی گفتم بازم این کونو در اختیارم میزاری خندید و گفت اگه همینجوری که امشب کردی بازم بکنیم آره. تو اون چند روزی که خونمون بود هر شب کارمون همین بود به محظ اینکه همه میخوابیدن دوباره فرناز به قولش عمل میکرد و منم مثل همون شب اول ترتیب کونشو میدادم. البته وقتی که برگشت شهرشون چون میدونستم تا حداقل 2 ماه دیگه دستم بش نمیرسه یک دوست دوختر دیگه برا خودم دستو پا کردم ولی تا موقع ازدواجم که 2 سال بعدش بود تقریبا یه 30 چهل باری دوباره از کون کردمش. الان هر دو ما ازدواج کردیم و معمولاً تو یه سال 2 سه باری همدیگه رو میبینیم ولی دیگه هیچ رابطه ای بینمون نیست. امیدوارم خوشبخت بشه و خوش ب حال شوهرش.
نوشته: امیر