کیرسواری ندا

سلام و درود.

میلاد هستم و این چندمین داستانم هست. اوایل که با این سایت آشنا شدم و داستان میخوندم، زیر اونهایی که خوشم میومد ای میلم رو می‌دادم یا تلفنم رو و گاهی بعضی دخترا پیام میدادن که فیلم یا عکس سکسی می‌خوان. اما خب اکثرا فقط دریافت کننده بودن و کسی جوابی نمیداد که حتی خوشش اومده یا نه.

 

تا اینکه یک نفر جوابم رو داد و هربار که ایمیل می‌زد که برام بفرست یا خودم بهش ایمیل میزدم جواب می‌داد، خیلی مودب و با کلاس اما داغ و آتیشی بود. یواش یواش رابطمون زیاد شد و فهمیدم همشهری هستیم، یازده سال و پنجاه و سه روز از من کوچیکتر بود، اما انگار سال‌هاست می‌شناسمش. رابطه ما از جواب‌های سکسی به سمت یک رابطه دوستانه رفت، تونستم تلفنش رو بگیرم اما زنگ نمیزدم یا پیام نمیدادم مگه خودش بگه، چون خونه بود و جاهی هم تلگرام رو سکرت چت باهم چت می‌کردیم و من اکثرا حالشو حسابی جا میاوردم با سکس چت و گیف و عکس و کلیپ سکسی.

 

گاهی وقتا که سر کار شیفت شب بودم تا نزدیک صبح حرف میزدیم و چت میکردیم، یبار انقدر سکس تلفنی کردیم که فکر کنم یازده بار ارضا شد پشت هم، دوتا تابستونی آتیشی بودیم که جذب هم شده بودیم. هر زمانی تایممون جور میشد حرف میزدیم یا چت میکردیم و بخش زیادی از روزمون رو باهم بودیم. از هر دری حرف میزدیم و خیلی وقتا هم دیگه تحملمون تموم میشد و سکس تلفنی میکردیم یا چتی و منهم همیشه تحریکش میکردم. اگه بخوام یک مثال بزنم باید بگم طوری مچ بودیم انگار یک روح بودیم تو دوتا بدن.

 

هرچی می‌گذشت رابطه ما عمیقتر می‌شد و رسما عاشق هم شدیم، رابطمون فراز و نشیب‌هایی داشت اما به جرات می‌تونم بگم جای خیلی خاصی توی قلبم و ذهنم و خاطراتم پیدا کرد طوری که هنوز هم هرروز به یادشم. فقط یکبار همدیگه رو کیش از نزدیک دیدیم البته ویدیو چت هم میکردیم. تا اینکه ازدواج کرد، و بهم تو چت آخر گفت دعات مستجاب شد، بالاخره یکی اومد که واقعا عاشقم باشه، بهم گفت همیشه بخاطر اینکه هیچکس رو مثل من نتونسته پیدا کنه ازدواج نکرد و موند پیشم، تقریبا یازده سال باهم دوست بودیم. دوست که چه عرض کنم، فقط ازدواج نکردیم. رسما خداحافظی نکردیم چون اون میگفت سختش هست و نمیتونه و منهم همینطور، اشکمون در میومد و فکر کنم یک جورایی هردومون می‌خواستیم بازم پیش هم بیاییم و فراموش نکنیم همدیگر رو.

 

اگر الآن داری می‌خونی بدون هیچی از احساسم بهت کم نشده.

بریم سر داستانمون، یک مدتی از ازدواجش گذشته بود و من هنوز تو فکرش بودم و هربار بهش فکر می‌کردم تمام تنم داغ میشد. تا اینکه یکروز شمارش روی گوشیم افتاد، باورم نمیشد خودش باشه، جواب دادم و دیدم به به خود خود خودشه، کلی حرف زدیم و یاد گذشته رو زنده کردیم و از زندگی هم پرسیدیم، گفت نپرس اما بدون مجردم، منهم گفتم مهم اینه که سلامتی و تا خودت نگی هم نمی‌پرسم، امیدوارم خیر باشه و حالا نترسی و بتونیم همدیگه رو ببینیم. گفت هنوزم دوست داری ببینیم ؟ گفتم صد البته.

 

خلاصه مخش رو زدم و دیدیم همدیگه رو، دیدارای اول تو کافی شاپ بودیم، من میبوسیدمش و گاهی دستش رو ناز می‌کردم اما خب. سختش بود. گفتم عوض نشدیا، گفت توهم همینطور و خندیدیم، گفتم خب بیا عقد موقت کنیم بیا خونه، گفت زنت شم ؟ گفتم آره و تو چشمای هم زل زدیم، گفت بخون، مهر هم مثل اونوقتا که گاهی میخوندی پای تلفن یک شاخه گل رز. گفتم باشه، گفت الآن بریم خونه. خوندم و هردو نگاهمون جذب هم بود، بله رو گفتیم و رفتیم خونه.

 

هنوز درو نبسته پریدیم سمت هم و تو بغل هم بودیم، مثل دیوونه ها لباشو میخوردم و نازش میکردم و اونهم دستاش دور گردنم بود و خسابی لبامو می‌خورد. با دستام دور چشماش یک کادر درست کردم و گفت چیکار میکنی ؟ گفتم هیچی می‌خواستم چشمهایی رو که بار اول عکسشونو دادی ببینم. لبخند و زد و گفت یادته ؟ گفتم آره و شالش رو درآوردم و دوباره لب تو لب شدیم و دستام رو بردم توی موهاش، و دکمه‌های مانتوشو باز کردم و درآوردم. تاپ پوشیده بود که با دیدنش دور گردن و سینش رو غرق بوسه کردم، نازم میکرد و آه میکشید.

 

تاپ و سوتینش رو در آوردم، نشوندمش تو قسمت جاکفشی دم در و زانو زدم و شروع کردم خوردن سینه‌هاش، خیلی خوش فرم و خوب بودن. حسابی خوردم طوری که حشری شد و تو همون حالت لباسم رو در آورد و بلندم کرد و چسبوندن به دیوار و نشست و شلوارم رو در آورد و شروع کرد ناز کردن و بوسیدن کیرم. نگام کرد و گفت مال خودم شد و قبل از اینکه چیزی بگم کیرم تو دهنش بود و شروع کرد لیسیدن و خوردن. دیوانه کننده بود کارش، گفتم ندا عاشقتم دیوونه، آخرش اومدی پیش خودم گفت جونم. دست گذاشتم زیر چونش و بلندش کردم و تو همون حال کیرمو با دستش میمالید. گفت خیلی سفته ها. گفتم خب از شوق رفیقش داره جون میکنه.

 

خندید و پشتش رو کرد بهم و طوری چسبید بهم که کیرم لای چاک باسنش بود و خودش رو فشار میداد بهم، منم حسابی سینه‌هاش رو میمالیدم و گوش و گونه و گردنش رو میخوردم و اونهم با دستاش دائم سرم و موها و گردنم رو میمالید و خودش رو فشار میداد بهم. شلوار و شرتش رو کشیدم پایین باسنش و کیرم رو گذاشتم لای باسنش و شلوار و شرتش بقیه راه رو سر خوردن رفتن پایین.

لحظه‌ای که چندین سال منتظرش بودم رسید. خمش کردم و دستاش رو زد به جاکفشی راهرو ورودی، جلومون یک آینه قدی رو در بود، نگاهمون تو آینه به هم گره خورد و لباش رو گاز گرفت و خسره شد بهم، منهم آروم سر کیرم رو گذاشتم رو سوراخ کسش و آروم فرستادمش تو، هردو آه کشیدیم و وقتی تا ته رفت توش کمرش رو داد بالا و سرش رو برگردوند عقب و همدیگر رو باز بوسیدیم، گفتم عاشقتم و اونهم گفت من بیشتر. و چندبار عقب جلو کردیم.

 

گفت میلاد، بریم رو تخت. گفتم با کمال میل، دستش رو گرفتم و کیرم رو در آوردم و بردمش رو تخت و خوابیدم روش بین پاهاش. گفت حالا بکن، انگار شب اولمونه، گفتم حتما اما الآن روزه و تا شب کلی کار داریم و چشمک زدم بهش و دستشو انداخت دور گردنم و گفت وای زبون زبون، مار رو میکشه بیرون از سوراخش، مخمو زدی همیشه، گفتم خب چیکار کنم عاشقتم. خودش سوراخش و چسبوند به کیرم و منم فرستادم تو و شروع کردم عقب جلو کردن و تند تندش کردم. خوب که روش بالاپایین شدم و اونهم کمرم رو چنگ زد حالت رو عوض کردیم.

 

من خوابیدم به پشت لبه تخت طوری که از زانوم آویزون بود و از رونم روی تخت بود، پشت به من نشست روم و کیرم رو تا ته کرد تو کسش، منم دوطرف کمرش رو گرفتم و شروع کرد بالا پایین کردن، بعد پاهاش رو باز کرد و به کمرش قوس داد و اومد عقب و منهم دو طرف باسنش رو گرفتم و خودم هم بالا پایین کردم، تند تند و حسابی آتیشی، بخاطر یوگایی که همیشه میرفت بدن عالی داشت.

تو همون حالت رو کیرم داشت ارضا میشد و منهم همزمان یک دستم رو گذاشتم رو سینش و نوکش رو گفتم مالیدم و گاهی هم کل حجم سینه نازش رو و یک دستم هم رسوندم بالای کسش رو مالیدم تا اینکه با ارزشی حسابی ارض شد و به نفس نفس افتاد، سریع نیم خیز شدم و ازپشت چسبیدم بهش، خودش رو روی کیرم حرکت میداد و منهم سینه‌هاش رو میمالیدم و تنش رو رسما مال خودم و اسیر بین دستهام کرده بودم. تا اینکه بعد از کلی تکون خوردن و ناز و نوازش و عشوه نفس نفس زنان ارضا شد دوباره و آروم گرفت.

 

خودم خوابیدم و ندارو هم تو همون حالت بدون در آوردن کیرم خوابوندم رو خودم و چرخوندمش به پهلو و یک پاش رو گرفتم دستم و شروع کردم عقب جلو کردن و لبای همدیگه رو خوردن. نزدیک بودم، بهش گفتم و گفت بیا روم دوست دارم حسابی حست کنم و وقتی خوابیدم روش بین پاهاش، با دستاش دو طرف صورتم رو گرفت و گفت بکن و پرم کن میلاد. منم گفتم چشم و شروع کردم.

 

با تمام قدرت میکوبیدم تو کسش و فقط نفس نفس میزدیم. چندتا ضربه آخر رو وقتی میفرستادم تو نگه میداشتم و فشار بیشتری میدادم طوری که جفت جفت میشدیم و در آخرین بار نگه داشتم و زل زدم تو چشماش و گفتم ندا عاشقتم و تمام وجودم رو خالی کردم تو کسش. آهی کشید و محکم چنگم زد و پاهاش رو حلقه کرد دورم و با من ارضا شد و هردو روی هم ولو شدیم و من فقط تونستم پتو رو بکشم رومون و همونجوری که همیشه می‌گفت گذاشتم کیرم بمونه داخل و تو همون حالت خوابیدیم. تو بغل هم بیدار شدیم، برام عین یک رویا بود بودنش. غرق بوسش کردم و گفتم می‌دونم می‌خوایی جرم بدی اما گشنمه، رفتیم که چیزی بخوریم و آماده بشیم برای دور بعدی.

 

ندا امیدوارم بخونی، خوشت بیاد و بدونی همیشه به یادتم.

 

نوشته: میلاد کیرانداز

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

3 دیدگاه دربارهٔ «کیرسواری ندا»

  1. سلام امید هستم میخواهم با خانومی چت کنیم همدیگه رو اوضاع کنیم آیدی تلگرام و روبیکا Omid7534

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا