عمو رابرت و مامی

عمو رابرت و مامی
***

من آخرین بچه‌شان بودم مامان تو ۴۰ سالگی لوله هاشه می‌بنده از جوانترین عروسش جوانتر بود اینو همه میگن الان مامی ۶۲ سالشه نه یک تار مو سفید داره نه چروکی در صورتش همه اعضای بدنش مثل دختره خیلی هم بخودش می‌رسه از ماسک های طبیعی استفاده می‌کنه روزی چند ساعت می‌رقصه تو خونه بقدری سکسی می‌گرده من که پسرشم نگاه به استایلش می‌کنم لنگشو نه تو فیلم دیدم نه تو این همه زن و دختر فامیل و غریبه!
بابام در مقایسه با مامانم خیلی پایین‌تره تنها حسنش قد بلند و بزرگ بودن کیرشه وگرنه دماغ دراز و رنگ پوست تیره و لاغر استخوانی گوشتلخ تقریبا شبیه شهریار شاعر است
من چون بچه آخرم از کودکی تا الان که ۲۳ ساله‌ام پیششونم همیشه بغل مامانم بودم بارها سکسشون را در بچگی دیدم و گاییدن مامانم با کیر واقعن بزرگ بابا را شاهد بودم هر بار که می‌رفت تو کص مامی که دمرو میخوابید امکان نداشت مامان کمرش از درد تیر نکشه و هی باسنشو بلند نکنه چون بهترین پوزیشنشون دمر خوابیدن مامی و گاییدن کصش از عقب بوده و هست
بابا و مامی یک دوست خانوادگی دارن از زمانی‌که یادمه رفت و اومد داریم اسمش نصرت‌اله‌خان است (بیش از ده ساله من اسمشو گذاشتم رابرت دنیرو) اسم زنش هم زلیخاست میگم خاله زنش چنگی به دل نمی‌زنه از اولش چاق بی‌قواره بود الان پیر شده پاهاشم درد می‌کنه زن مهربان و با چهره خندان و سرخ و تیره است اما نصرت مردی با وقار خوش بیان زیبا کمی کوتاه تر بابامه ته چهره‌ی از رابرت دنیرو اما از اون زیبا تر وخوش استایل تر همان بازیگری که در گادفادر۲ بازی می‌کرد تو خونه ما شبی داشتیم فیلم گادفادر را با نصرت خان و زنش میدیدیم مامی گفت زلیخا نگاه کن چقد شبیه نصرت خانه! همه تایید کردیم بعدش مامی گفت البته نصرت خان از اون هزار ماشالا خوش‌تیپ‌تره !

 

من ده یازده ساله بودم یادمه اسمش موند «رابرت دنیرو» از اون موقع دیگه اسمشو گذاشتیم رابرت دنیرو خیلی هم خوشش اومد بعد اون من بهش می‌گفتم «عمو رابرت»
بر می‌گردم تو سن و سالهای اول دبستانم زمستان بود برف می‌بارید نگو مدرسه ها تعطیل شده و من نمیدونم! رفتم مدرسه بابای مدرسه گفت تعطیله برگشتم خونه رفتنی دیدم عمو رابرت داره میره سمت خونه ما بابام نبود دو روز بود رفته تهران برای مغازش جنس بخره شبا خاله ام می‌اومد صب زود وقتی خواب بودم می‌رفت ما شبا تنها نباشیم تا رسیدم در قفل بود کلید انداختم بازش کردم کیفمو گذاشتم کفش‌کن برگشتم کوچه برف‌بازی بچه ها رفته بودن فقط پرهام بود با اون کمی برف بازی کردیم برگشتم رفتم تو
خونمون حیاط دار دو طبقه، طبقه همکف انبار مغازه‌ بابامه حیاط بزرگی با یک حوض بزرگ وسطش و باغچه ای در سمت غربی آن به اصطلاح ویلاییه تا رسیدم تو هال سرو صدای مامانمو شنیدم داشت قربون صدقه عمو رابرت می‌رفت در اتاقش بسته بود قفلم بود نشد باز کنم نشستم رو مبل مشغول بازی کامپیوتری با تبلتم شدم هالمون جوریه در اتاق خوابها از یک راهرو می‌گذره حمام بغل توالت تو ورودی به داخل است باید از هال رد شد رفت منم نزدیک اوپن نشسته بودم یهو دیدم مامان و عمو لخت دارن میرن سمت حمام یا توالت رابرت مامانو از عقب بغل کرده بود گردنشو از بغل می‌بوسیدو مامان میخندیدو میگفت نکوووون سیاه میشه سرشو کج کرده بود انگار عمو رابرت داشت گردنشو گاز می‌گرفت، رفتن راهرو ورودی از صدای بسته شدن درش دونستم رفتن حمام! از سکس چیزی نمی‌دونستم ولی بارها دیده بودم بابام و مامان لخت بغل هم هستن و حتی کیر بابامو بارها دیده بودم می‌کنه جلو مامانم یا عقبش نمیدونستم کص و کون فرق دارن فکر می‌کردم کیر بابام میره تو کون مامانم کص نمیدونستم چیه هیچ موقع هم سؤالم نبود که چرا این‌کارو می‌کنن! چون خیلی زیاد دیده بودم یادمم نمیاد اولین بار چه زمانی بوده!

 

مامی و عمورابرت منو ندیدن چون من پشت اوپن تو مبل نشسته بودم سر عمو زیر موهای مامان گردنشو گاز می‌گرفت مامی هم سرشو کج کرده بود سمت دیوار هی با خنده میگفت نکوووون سیاه میشه نکووون! منم اونا را لحظه ای از بغل بعد از عقب دیدم عمو کاملا چسبیده بود به کون لخت مامی!
برام اینجا سؤال بود که عمو رابرت چرا مامانمو لخت کرده خودشم لخت شده می‌رن حمام؟! آخه مامان وقتی منو می‌برد حمام اونجا لخت می‌شدیم پیش منم شورت تنشو در نمی‌آورد ! با بابام هم میرفتن اونجا لخت می‌شدن چون منم بعضی وقتا می‌بردن هر دو شورت تنشون می‌موند
اما دیدم عمو و مامان هیچکدام شورتم نداشتن!
بعد مدتی از حمام باز جیغ مامانو صدای عمورابرت تو گوشم اومد تا نمیدونم چقد شد من سرگرم بازی بودم با خنده و شوخی باز مامی جلو عمو بغلش کرده دستاشو از پشت گرفته سینه های مامی رفتن سمت اتاق خوابها که مامی منو دید جیغ زد وااا آرش !! هر دو دویدن سمت راهرو و اتاق مامی!

 

مامان حوله بخودش پیچیده اومد پیشم پرسید کی اومدی مگه مدرسه نرفتی گفتم تعطیل بود، حرف می‌زدیم عمورابرت لباس تنش اومد نشست بغل مبل با من با مهربانی حرف زدن مامان بهش گفت رابرت جون مرسی پشتم خوب شد دستت درد نکنه خدا زن و بچه هاتو نگهداره دیگه درد ندارم اگه زحمتی نیست اینجام هنوز قلنجه یه نرمش کوچولو بده
کتف مامانو از رو حوله ماساژ داد مامی گفت بسه پوستم گزگز میشه بذار باز ویکس بدم نفسم داره بند میاد ویکس آورد حولشو از زیر بغلش و رو سینه هاش بسته بود هر دو دوشش و دستاش لخت بود موهاشو جمع کرد ریخت سمت سینه هاش نشست مبل تکی سمت دیگر من عمو پا شد قوطی پماد ویکسو گرفت از توش ورداشت و پخش کرد رو کتف و پشت مامی و سمت گردنش خیلی با حوصله ماساژش داد مامی آخ آخش در اومد هی می‌گفت رابرت جووون یوووواش ترا خدا یوااش درد دارم یوووووواش فهمیدم اینهمه تو حمام هی می‌گفت درد دارم و یوااااش و جیغ می‌زد هی میگفت آرووومتر پاره شدم و اینجور حرفا پس ویکس می‌زده پشتش!! آخرش گفت بسه زیاد فشارم نده سیاه میشم !!! عمو منو بوسید دست کرد جیبش مث همیشه یه پنج هزارتومنی داد بمنو گفت بارک الله پهلوانم آرش جون مواظب مامان جون باش سرما خورده قلنج کرده خداحافظی کردو رفت

 

مامان گفت کی اومدی خونه گفتم وقتی با عمو رفتین حمام من اینجا بودم
گفت آره پشتم درد می‌کرد عمو اومد پشتمو باید ویکس می‌مالید درد داشتم بابات نبود خواستم عمو نصرت ویکسمو بماله خیلی درد داشتم من باورم شد و گفتم مامان حالا خوبی؟ گفت آره نرم شدم قلنجم شکست خوبم پرسیدم قلنج چیه گفت سفت شدن عضلات و درد استخوانهای پشت اینجا ها که فشارم داد دردم اومد گفتم آههه آه نکووون دردم اومد گفت مال من نفسمو بریده بود ! دیگه فهمیدم قلنج چیه
مامی گفت پیش کسی نگی عمو نصرت با مامی رفت حمام گفتم چرا؟ گفت بعدن می‌گم قول بده به کسی نگی برات هر بازی خواستی می‌ذارم بریزن تو تبلتت ول کنش نشدم تا گفت آخه بده منو نصرت محرم هم نیستیم مجبور بودم بخاطر دردم بگم بیاد خوبم کنه اگه بابات و بقیه بدونن خیلی بد میشه دعوام می‌کنن منو می‌زنن! نباید بگی گفتم باشه مامان جون تو خوب شو من به کسی نمی‌گم کاش مثل عمو بزرگ بودم خودم ماساژت می‌دادم
مامان دستهای کوچولوی منو بوسید و بغلم کرد گفت میتونی ویکس به کمرم بمالی گفتم آره اما بوش اذیتم می‌کنه پا شد یه روسری نازک بست دهنم حولشو باز کرد از رو کونش بست رفتیم اتاق رو تخت دمرو خوابید همه کمرو پشتشو ویکس مالیدمو خسته می‌شدم بازم می‌مالیدم تا مامان گفت بسه رفت لباساشو پوشید خونه پر بوی ویکس شده بود مامان همش بوی ویکس می‌داد.
ناهار آبگوشت داشتیم میدونستم حتمن بابام میاد چون من از آبگوشت خوشم نمی‌اومد بابام عاشق آبگوشت بود مامان گفت بابا اومد پرسید بوی ویکس چیه بگو من مالیدم پشت مامان پشتش درد داشت گفتم باشه راستم می‌گفتم چون کلی با دستام مامان خوابید ویکس مالیدم.

 

منم خوشحال شدم گفتم باشه بابا اومد انگار مامان میدونسته چه می‌پرسه تا گفت بوی ویکس خونه را ورداشته! من مجال ندادم گفتم مامان پشتش درد داشت من ویکسش زدم بابام بغلم کرد گفت آفرین پسرم مرد خونه ام خوب کردی تو دیگه مرد خونه ای خودمم نگو بوی ویکس می دم بابام گفت آقای دکتر آرش خودتم بوی ویکس گرفتی خندیدیم بابا گفت ملوک بریم حمام هردو تاتونو بشورم بوی ویکس اذیتتون نکنه مامان گفت ضرر نداره بابا گفت نه با آب ولرم خوبم هست سه تایی لخت شدیم اونا با شورت من لخت رفتیم اول مامان رفته بود زیر دوش بود منو بابا رفتیم بابا مامانو ماساژ داد مامان آخخخخ آخخخ و درد دارم یواااش تو را خدا استخوانام ترکید حالا میدونستم عمورابرتم داشته ماساژش میداده
منو مامان خشکم کرد لباس دیگه پوشوند بابا منتظر بود مامان لیفش بزنه رفتم بیرون بعد مدتی باز مامان صداشو برد بالا که درد دارم یوووواش و دیگه میدونستم داره ماساژش میده اما زیاد طول کشید شاید نیم ساعتم بیشتر داشتم جی‌تی‌ای بازی می کردم تا هر دو با حوله تنی اومدن بیرون مامان موهاشو با حوله سر خشک کرد و با همان حوله نشستند سر میز ناهارو خوردیم نگو بابا هوس کرده بود مامانو گاییده بود بعدها دونستم .
از این قضیه سالها گذشت تا شدم ۱۵ ساله حالا میدونستم عمورابرت مامانو اونموقع گاییده جالبه بدم نمی‌اومد!! بعد اون دیگه ندیدم تا تو ۱۷ سالگی خیلی جالب مچشونو گرفتم اما این بار دیگه تو حال گاییدن مامانم اونم تو شمال ویلایی که با هم اجاره کرده بودن!

 

جریان به این گونه شد که خاله داشت ناهار درست می‌کرد منو بابا تو خونه بودیم قابلمه‌ی آبجوش یه دسته‌ش پیچش نگو باز شده تو ورداشتن در اومد ریخت هر دو پای خاله زلیخا سوخت و بابام با عجله برد تو ماشینش بمن گفت مامانو عمو اومدن اینجا باش بهشون بگو بابام خاله را برد دکتر چیزی نیست نترسن گوشی مامان و رابرت هر دو تو شارژ تو ویلا بودن نمیشد زنگ زد
یه حسی بمن میگفت برم تو اتاق خواب تو کمد خالیه قایم شم ببینم وقتی عمو و مامان تنها میشن چی می‌کنن؟! شک نداشتم سکس نکنن!
کمدو بر انداز کردم خالی بود فقط کفش موکت داشت راحت دو سه نفر توش جا می‌گرفت مث کمدانباری خودمون بود دیدم میشه توش تا اومدن قایم بشم
تو یادداشتی نوشتم عمو رابرت منو بابا خاله را بردیم دکترپاهاش کمی آبجوش ریخته سوخته نگران نباشید اومدین زنگ بزنید چیزی نیست ناهارو اماده کنید تا ما هم میایم اونو چسباندم ورودی ویلا که ببینن منتظر شدم تا ماشین عمو رسید پیاده شدن هر کدام چیزی دستشون اومدن سمت در ویلا دویدم رفتم تو اتاق خواب در کمدو باز گذاشته بودم اگه اومدن تو برم توش و درو ببندم
شنیدم مامان با صدای زیبایش کاغذو بلند بلند داره میخونه معلوم بود عمورابرت هم گوش میده
عمو گفت چکار کنیم ؟ مامان گفت هیچی ما که کاری نمیتونیم بکنیم انگار هنوز تو خریدیمو خونه نیستیم زود باش بدجوری هوای کیرتو کردم تو ماشین که اب تو اومد راحت شدی!!
من موندم خدا خواسته که با خیال راحت منو بکنی!
برم شانس کیر خوشگلتو رابرت جوووونم الهی فدای خوت و کیرت برم !
عمو گفت شانس کوص توست عزیزم، خدا نکنه من قربونت برم ملوک جون نگووو بخدا ناراحت میشم یه خار تو تنت بره
مامی گفت خار به این کلفتی را چطور می‌کنی تو جلو عقب عشقت؟!
عمو گفت این خار نیست کیره خخخ

 

مامی گفت میرم تو اتاق دستسویی کردی کیرتو بشور میخام حسابی بخورمش تو ماشین نشد فقط سرشو تونستم بخورم و ابتو قورت بدم
عمو گفت بیا اول تو برو خودتو بشور رودتم خالی کن هر دو سوراختو میخام بگام مامی گفت باشه من میرم فرنگی تو برو اون یکی پی‌پی و جیشتم بکن بیا در بسته شد شنیدم رابرت زودتر از مامی اومد بیرون چون مامی را صدا کرد گفت اومدم تموووم شد در سرویس معلوم بود باز شده عمو مامی را میدید که تعریف از کص و کون و باسن مامی می‌کرد و قربون صدقش میرفت مامی گفت بریم رو تخت که بدجوری پرم رابرت جوون
رفتم تو کمد و درو بستم رسیدن و تا اتاق برسن مامانو انگارلخت کرده بود از حرفاشون معلوم بود زود عمو هم لخت شد مامان را انداخت رو تخت صدای تخت معلوم شد صدای جووون جووون و عشقمو و عمرمو شوهرمواز این حرفا اخ و اووووخ مامی ویلا را پر کرد و معلوم بود کص مامانو داره میخوره اونقدر ادامه دادن تا مامی گفت داررررم مییییشم رابرت دارررم میشم شدم شووودم شددددم فهمیدم به اوج رسیده عمو هم صدای ملچ مولوچش اتاقو گرفته بود مامان هی ازش تشکر می‌کرد و میگفت حالا بیا رو خانوومت کصشو با کیرت حال بده هر چن کوتاه تر از مال اون دیوثه اما مال عشقم شق تر و کلفتره باز صدای اخ و اوخ مامان و جیر و جیر تخت بود که من تازه بلوغ رسیده که فقط تو فیلمهای سوپر دیده بودمو چند بار بابا مانو چطوری سکس می‌کنند را هوایی کرده بود کیرم ارث بابام رسیده زیر شلوارم دیگه جا نمیشد بجای تنفر از گاییده شدن مامانم با دوست بابام لذت می‌بردم و حسرت که نمیتونم ببینم فقط صداشونو می‌شنیدمو تو گوشیم ضبط می‌شد
با توجه به تایم ضبط صوت ها وقتی عمو مامانمو شروع کرد گاییدن ۴۳ دقیقه بی‌ترمز تو سه یا چهار حالت گایید تا مامی فهمید آب رابرت الانه که بیاد گفت میخام دمرو بخوابم از پشت کن تو کصم آبتو بریز توش عمو‌ می‌خواست بذاره کون مامی گفت نه کونمو تو اشپزخونه وقت درست کردن ناهار بکن اینجا فقط کصمو سیراب کن عمو تا کیرشو کرد تو کص مامی یاد زمانی افتادم که بابام مامانو بچه بودم میگایید هر بار کیرش می‌رفت تو کصش از درد باسن مامان یه وجب می اومد بالا و جیغ می‌زد باز مامان تو هر بار میدونستم با جیغ هاش همون حالو داره چون عمورابرت می‌گفت جووون نترس پاره نمیشه گشادت کردم و باز با اونکه میگفت الانه که ابم بیاد طبق تایم صوت ۹ دقیقه و چند ثانیه تو اون پوزیشن مامانو گایید تا ابشو ریخت تو کصش

 

چند دقیقه ای حدود ۱۰ دقیقه بعد ریختن آبش تو کص مامی هر دو لخت رفتن اشپزخونه تا ناهارو درست کنند که مامی گوشیشو از شارژ کشید با خنده گفت دیدی گفتم گوشی نیاریم هی زنگ نزنن تا حال کنیم !! عمو گفت تو چرچیلی ملوک جون قاه‌قاه خندیدن خوشبختانه در اتاق باز بود و خیلی نزدیک به آشپزخونه صداشونو واضح می‌شنیدم و ضبط می‌شد
مامان زنگ زد گوشی بابام که چی شده من الان اومدم یادداشت آرشو دیدم رابرت تو نیومد منو گذاشت رفت ماهی آزاد بگیره چی شده؟! معلوم بود بابا گفت نترسید چیزی نیست
عمو با کف دست میزد رو باسن مامان صداش تو ویلا می‌پیچید و هی قربون صدقش می‌رفت مامان کته گذاشت هی به رابرت می‌گفت صبر کن دستامو از اوپن بگیرم بتونم کیرتو تو کونم جا بدم که بعد چند دقیقه جیغ مامان بد جوری رفت هوا گفت نمییییخاااام ترکوندی کص‌کش دیوووث سوختم صدای پاشو شنیدم داره تو حال میدوه رابرتم دنبالش تا مامانو گیر آورد خوابوند مامان التماس کنان خواست کرم بزنه ولی راضی شد با تف هر دو شون آبی که ظاهرن از کصش بیرون میزد خیسش کنه باز با کلی درد و جیغ و داد تونست رو کاناپه سوار در گرده مامی کونشو تسخیر کنه از رفلکس صدا میدونستم پشتشون به سمت در اتاقه با احتیاط در اومدم از گوشه‌ی در نگاه کردم دیدم حدسم کاملن درسته رو کاناپه سوار مامانمه

 

عمو سوار بر باسن خوشگل و سفید مامی کیرشو تا خایه هاش می‌کنه تو کون مامی و در میاره من خایه های رابرت را میدیدم میخورد باسن مامی بعدش با فشاری که میداد تخت می‌شد چاک کونشو روناش مامان واقعا درد می‌کشیدو انگار زیاد لذت نمی‌برد میگفت زود باش تموووش کن که کونم پاره شد تف بزن! خیسش کن جاکش سوختم!! دیگه داشتم فیلمشونو با زوم کردنم می‌گرفتم ابدن منو نمیتونستن ببینن اگه میخواستن تغییر حالت بدن من تنها با دزدیدن سرم محو می‌شدم اونقدر کون مامانو گایید دیگه مامی گویا تف دهنش خشک شده بود داشت به رابرت فحش می‌داد رابرت می‌گفت خانوومم شرطی نکن هی نگو زود باش که حسم می‌ره کمی تحمل کن الانه میاد مامی گویا تجربه قبلی داشت نگو با اون همه درد دوس داره ادامه داشته باشه اینو اخرش دونستم بی توقف میگفت زود باش ابتو بیار ترکیدم و این حرفا تا انگار مامان به اوج داره می‌رسه حالا باسنشو آورده بود بالاتر دستاش زیرش رو کصش بود التماس می‌کرد رابرررررت پارم کن گوش نده کونمو جررررر بده کون فاحشتوووو جررررر بده جوووون پارش کووون فدای کیرت برم بکووووون دارم میام که با آه بلندی گفت اوووم رییییخت حالا کمر رابرتم با ریتم بالایی می‌جنبید و موج مکزیکی تو باسن مامی می‌نداخت منم تو چهارچوب در زانو زده زیباترین مستند سکسی را ثبت می‌کردم که صدای نفسهای هن هن عمو نشان از اومدن عنقریب ابشو می‌کرد که با نعره‌های پشت به پشت و کوبیدن کیرش تو کون مامان و راست کردن کمر و انقباض باسنهایش نشان از ریختن آبش تو کون مامانم می‌داد بعد خیلی روباتیک مث مرده افتاد رو کمر مامی عاشقانه هاشونو پشت سر هم تو حال با مالش و نوازش رونهای مامی و بازوهاشو کتفهاش فهمیدم به خط پایان نزدیک شدن طبق تایم گوشی بیش از دو ساعت و بیست دقیقه سکس سر جمع اتاق خوابو و آشپزخونه و هال طول کشیده بود رفتم تو کمد دنبال فرصت بودم تا یه جوری از خونه بزنم بیرون نشد موندم آچمز شاید نیمساعتی کشید گوشی مامان زنگ خورد بابا بود گویا گفت میان!

 

مامان گفت رابرت هنوز نیامده گوشیش اینجا مونده دلواپس اونم چرا دیر کرده بابام گویا چیزی گفت مامی گفت درست می‌گی اون بی خیاله حتمن رفته از دریا ماهی را بگیرن بیاره حال خاله را پرسید با خاله زلیخا حرف زد گویا حالش خوب بوده از رونهاش سوختگیش زیاد بوده پایین‌ترش سالم بوده
من همش خدا خدا می‌کردم باز مث اونجا که کون مامی را می‌گایید سکس کنن بلکه در برم کاش زمانی که کون مامی را می‌گایید میرفتم بیرون
مامی چند دقیقه دیگه زنگ زد به خاله حالشو پرسید گفت بالاخره ماشالا هزار ماشالا شوهرتم پیداش شد الان ماهی سفید گرفته داره میاد تو!! مشغول میشم درستش کنم
فهمیدم دیگه راه فرار ندارم موندم تو کمد ببینم چی سرم میاد!
خاله و بابا اومدن منم گوشیمو رو پرواز گذاشته بودم زنگ نخوره کلی سوال و جواب و خدا رحم کرده به پروردگارو امام حسن و حسین و رضا کمک کرده و این مزخرفات تازه من یادشون افتادم بابام گفت آرش کجاس مامان گفت مگه با شما نبوده؟! گفت نه!
مامی گفت پیام گذاشته بود رفتیم بیمارستان
گفتن لابد آرش جون طاقت نیاورده اومده دنبالمون زنگ زدن دسترس نبودم گفتن پیداش میشه،بیچاره شدم وااای خاله را آوردن تو اتاق خوابوندن رو تخت زندانی شدم
ناهار آماده شد هی بمن زنگ زدن دسترس نبودم ناهارو خوردن و بابا و عمو رابرت افتادن طول و عرض محمودآباد مامان و خاله هم شروع کردن تعریف و هی بمن زنگ زدن مامی پاشد در کمدی که رگال لباسا بود را باز کرد زهره بر شدم که الانه کمد منم باز می‌کنه لباس برای خاله آورد دامن در اورد پوشوند تو بیمارستان شلوارشو قیچی کرده بودن اونجوری که مامی آخ آخ کرد و گفت خوبه کصت سالم مونده معلوم بود همه روناش سوخته! نمیدونم کونش بود کجاش بود خورد به کمدی که من بودم شانس آوردم باز نشد
بابا و عمو رابرت دست از پا درازتر اومدن مامان از خاله اجازه خواست گفت عرق کردم برم دوش بگیرم داره تنم عرق سوز میشه تو گوش خاله انگار یواشکی چیزی گفت خندیدن بابا پرسید کجا؟ گفت حمام عمو گفت پاشو تو هم برو همدیگرو بشورین منم برم پیش زلیخا خستم بخوابم کمر برام نمونده!!

 

اونا رفتن حمام عمو اومد پیش زنش دراز کشید گفت بدجوری خستم هوای گرم شرجی کلافه‌ام کرده اینجا خنکتره بیدارم نکن حدود ده دقیقه ای نشده بود خورپف هر دو بلند شد نگو به خاله آرامبخش تزریق کردن هردو خوابشون برد دل به دریا زدم هر چه باداباد یواش در کمدو باز کردم خاله صورتش سمت در بود عمو پشت به خاله چشای خاله بسته و خواب بود یواشکی زدم بیرون بعد پنج شیش دقیقه ای اومدم درو زدم خاله بیدار میشه عمو را میفرسته درو باز کرد به مامانو بابام گفت پهلوان آرش پیداش شد بابام زودتر در اومد پشت سرش مامان خوشگلم در اومد تیکه انداختم مامی عافیت باشه! فکرشم نمی‌کرد بخاطر گاییدن عمو بهش گفتم عمو شنید خندید بابام گفت نه بخداااا خخخ…
۵ سال گذشت پاییز گذشته هردو خانواده رفتیم شمال تو سرازیری تپه‌ی جنگلی لاهیجان جایی خلوت که اطراق کرده و چادر زده بودیم حال بن بست داشت قدم می‌زدم دیدم ماشین عمو داره تکان میخوره نزدیک شدم مامی زیر عمو رو صندلی جلو خوابونده بود پاهاش دور کمرش عمو هم لای پای مامی کصشو می‌گایید مامی منو دید انگار چیزی گفت زود هیس زدم عمو فریز شد تکان نخورد رو مامی موند خندیدم و بوس و قلبی برا مامی پرت کردم دست تکان دادم که کارتونو بکنید! به چشام اشاره کردم ندیدم، زیپ به دهنم کشیدم که نمی‌گم دور شدم
سر ناهار عمو معمولی بود اما مامی استرس داشت عمو و بابا و خاله نشستن قلیون کشیدن
مامی دستمو گرفت گفت آرش جون بریم قدم بزنیم ،پسرم منوتو که قلیونی نیستیم غذامون هضم شه سنگین شدم
مامی الکی داستان سرایی کرد که بابات از مردی افتاده خودش راضی شده با عموت رابطه داشته باشم لوله هام بسته است خطری نداره …انتظار داشت عصبانی شم رفتیم بالاتر و جای دنج تا بیشتر حرف بزنیم

 

گفتم عشقم مامی جونم خوشگلم به من چه! چرا میخای توضیح بدی؟! تن خودته میتونی هر جور بخای استفاده کنی مامی جون تو خوش باش برام همه دنیا خوشه
گفت تو عصبانی نیستی ؟ گفتم هرگز تازه خوشحالم هستم چون میدونم چقد لذت می‌بری!
جایی دنج نشستیم گفتم مامی از کی با عمو رابطه داری؟ گفت این دومین باره گفتم اولش کی بود؟
گفت یادته کوچولو بودی کلاس اول،؟! اونجا بود شیطان گولم زد اینم گفتم که با بابات هماهنگیم
گفتم مامی راستشو بگو من کاری ندارم اُمل نیستم گفت همین که گفتم!
یک قسمت از فایل صوتی پنج سال پیش را آوردم هنزفری را یکیشو گذاشتم تو گوش نرم و خوشگلش یکیشم گوش خودم بود دستمو انداختم گردنش گفتم لطفا فقط حس کن من عمو رابرتم حرفی نزن ! گوش کن ببین چیزی از این مکالمه یادت میاد؟! مال پنج سال پیش بود که پای خاله سوخت با عمو سکس کردن را گذاشتم انکار کرد گفت خیالاتی نشو گفتم ویلای شمال سوختن پای خاله باز گردن نگرفت
گفتم پس اینو گوش کن فیلم گاییدن کونشو گذاشتم باز انکار کرد گفتم نگاه کن تو گوشی این فیلمتونه!
دید بعله راه فرار نداره بهتش زد خیلی ترسید و بدجوری پکر شد خیلی دلم سوخت باز گفتم مامان جون تن خودته چرا خجالت می‌کشی من لاییکم آتوئیستم برام مهم نیست پرسید آتوئیسم چیه گفتم خداناباور! تو را دوس دارم با منم باش دوست دارم
سرشو انداخت پایین گفت آرش تو از گوشت و خون خودمی مگه میشه؟! گفتم چرا که نه ! کی بهتر از منوتو؟!
گفت شرط دارم
گفتم بگو قبوله اگه بگی خودمو حاضرم فدات کنم دوس ندارم غم تو اون صورت زیبا و ماهت ببینم سرتو بالا بگیر عرضشو داشتی که به خواستت همه خرافات و تابوها را خط زدی نوش جونت خوشحال باش بابا هم میتونه از تنت به اندازه نیازش استفاده کنه بابا لیاقت تو را نداشته همانقدری که استفاده کرده از سرشم زیاده!
عمو باید شوهرت میشد نه بابای مشتی استخوان بی قواره !

 

گفت باید اون فایل هاتو بسوزانی می‌ترسم دست بابات بیفته قانون اسلام اونجا بابای روباهتو می‌کنه شیر ژیان سنگسار میشم آبروی خودت میره من می‌میرم تمام میشم ولی خودت یک عمر زجر می‌کشی اشکاشو لیسیدم
گوشیو دادم دستش گفتم مامی جون عشقم بندازش تو اتش دست خودت باشه تا رمشو بدی فرمت کنند من برای آتو گرفتن اینارو ضبط نکردم عمری با این فیلم چند دقیقه‌ای زندگی کردم خودمو جای عمو گذاشتم میدونی که دوس دختر ندارم همش تو برام همه خواسته‌هامی فقط تو را میخام.
بغلم کرد گفت مال خودمی منم مال توام دستامو برد رو باسنش فشار داد گفت فشارم بده لختم کن همینجا میخوام منو مال خودت کنی کیرم دیوانه وار قد علم کرده بود مجال نداد کمربندمو باز کرد همانجا رو همان سکوی بالای کوه زیر اون درختها مامانمو گاییدم گفت خیلی سریع و با عجله
مامی گفت کیرتو از بابات ارث بردی فداش بشم کوصمو جرررش بده ابمو ریختم تو کص مامانم الان بیش از شش ماهه با خیال راحت تو اتاق خودمون مامی مال منه بابا تو اتاق خودشه من مثل قبلها اما متفاوت از گذشته تو بغل مامی جونمم بهش اطمینان دادم با عمو رابرت هم سکستو داشته باش! میدونم خاطرات زیادی دارید.ولی میدونم سکسشون با عمو کمرنگتر شده…

***

سپاپاسمندم که داستانمو خوندین
این دومین داستانم است می‌گذارم اولی مال چند سال پیشه

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «عمو رابرت و مامی»

  1. عالی بود عاشق همینطور داستانا هستم که اخرش با خود پسره سکس کنه

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا