داستان سکسی

داستان سکسی شهوتناک یا سایت صد داستان سکسی با داستانهای سکسی جدید ایرانی شامل سکس با دوست دختر، سکس با مامان و خاله، سکس محارم و سکس لزبین گی و فتیش در اختیار شماست.

کوس دادن به پدر واقعیم

وقتی از خونه بیرون زدم تازه سپیده زده بود و هوا کمی سرد بود.مانند همه زنان روستایی به اولین چیزی که نگاه کردم آسمان بود. هوا صاف بود ولی اطمینانی به هوای بهاری نبود. روستا را که رد کردم فایق چوپان به عصایش تکیه داد و سگ هایش مانند بادیگارد کنارش ایستاده بودند.سلام کردم جواب […]

کوس دادن به پدر واقعیم بیشتر بخوانید »

یکاریت میکنم خودت بگی منو بکن

15 سالم بود و از خانواده مذهبی بودم با اینکه سنم هنوز کم بود ولی چادر از سرم نمیفتاد البته از بچگی چادری بودم با دوستم پریسا امسال آشنا شدم همه از خودشو داداشش تعریف میدادن چند نفری توی کلاس عاشق داداش پریسا بودن و منم طبیعتا دلم میخواست ببینمش پریسا عاشق داداشش بود همیشه

یکاریت میکنم خودت بگی منو بکن بیشتر بخوانید »

حسابدار سکسی

سلام . داستانی که میخوام بگم مال یکسال پیش هستش و یه درس داشتیم بنام حسابداری که استادش یه خانومی بود. (سالینا جون چه کوسی اووم)   رفتیم سر کلاس و وقتی وارد کلاس شدم دیدم یه خانوم خوشگل با مانتو شلوار رسمی و اندام برجسته اونجا نشسته و پیش خودم گفتم اوووف چه کسیه

حسابدار سکسی بیشتر بخوانید »

روستای راست کیران

سلام . علی هستم الان ۳۳ سالمه و تازه ازدواج کردم.و شغلم الان کارمند هستم لازم نیست بگم کجا… ولی در اصل خانوادگی زمین کشاورزی زیاد داریم…من و برادرم محمد…بازمانده یک خانواده خوب روستایی هستیم… موقعی که ۱۰سالم بود.برادرم تازه ازدواج کرده بود.با زهرا زن داداشم دختر خوشگل و مهربون از خانواده اصیل روستایی…که بقیه

روستای راست کیران بیشتر بخوانید »

رابطم با خواهرم اینجوری شروع شد

سلام.   من سجادم ۱۶سالمه یه آبجی دارم که ۱۹سالشه. این داستان پارسال اتفاق افتاده روز عید قربان.   من صبحش رفتم حموم بعد از حموم که اومدم حوله فراموش‌کرده بودم بعد بابام و مامانم که رفته بودن تو حیاط برای کشتن گوسفند و اینا… من خواهرمو صدا زدم گفتم حوله بیار بعد شلوار خودمی

رابطم با خواهرم اینجوری شروع شد بیشتر بخوانید »

کیرهایی که باید میخوابیدند

صبح با صدای فریاد نگهبان‌ها و کوبیدن باتوم به میله‌ی سلول‌ها از جا پرید. برای صبحانه بیدارشون کرده بودن. نورا فوری لباساش رو پوشید و از تخت اومد پایین. هم‌سلولیش قبل از اون آماده شده بود. نورا کنار زن، که یادش اومد هنوز اسمش رو نمیدونه، ایستاد. اختلاف قد چندانی نداشتن، ولی زن به خاطر

کیرهایی که باید میخوابیدند بیشتر بخوانید »

رفاقت برای کوص مامانم

اسم من بهنامه‌ سعی می‌کنم تا اونجا که می‌تونم ماجرا رو‌ خیلی مختصر و مفید براتون تعریف کنم که حوصله سربر نشه، این اتفاق زمانی افتاد که 16 سالم بود و دو سال از فوت پدرم می‌گذشت. منو مامانم تو یکی از روستاهای شهر آمل زندگی می‌کنیم، اسم مامانم ملیحه هست اون موقع 35 سالش

رفاقت برای کوص مامانم بیشتر بخوانید »

شیرین عسل

سلام دوستان موسی هستم…واقعا اسم تخمیم موسی است! نخندید. دیگه همینجور که خودمون به اختیار خودمون به دنیا نیومدیم.و به اختیار خودمون نبودیم که اسممون رو انتخاب کنیم و به اختیار خودمون نبودیم که دین کیری رو انتخاب کنیم…من بدبخت هم اسمم رو موسی گذاشتن 😐   پدر خر مذهب دیوانه من که هنوز توی۸۵سالگیش

شیرین عسل بیشتر بخوانید »

۲۴ ساعت تا بهشت

با چهار تا از هم دانشگاهی هام تصمیم گرفتیم اخر هفته بریم پارک ابی… دو تاشون ساکن همون شهر بودند و سه نفرمون از شهرهای مختلف خوابگاهی بودیم. کلا این اکیپ همیشه باهم بودیم و باهم دیگه خوش میگذروندیم. ساعت ۳ ظهر بود که رسیدیم ورودی پارک ابی. خیلی شلوغ نبود ولی خلوت هم نبود.

۲۴ ساعت تا بهشت بیشتر بخوانید »

بازگشت به بهشت

با هزار بدبختی تونستم از بازار سیاه یه بلیط برا برگشت به شهرمون ساعت ۵ پیدا کنم. به دلیل زیاد بودن دانشجوها ترافیک مسافر عصرهای چهارشنبه خیلی زیاد بود و منی که برای کار میومدم به اون شهر همیشه برای برگشتم به مشکل برمیخوردم. بلیطم را از یه خانم دانشجو خریده بودم و ردیف اخر

بازگشت به بهشت بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا