نشد که نشد

چند ساعت پیش سرگذشتی از دهها مورد در سربازیم در سپاه را نوشتم متاسفانه مرور نکردم اشتباهات تایپی یا املایی آنرا بگیرم پوزش میخوام

حالا که دوباره دارم می‌نویسم بد نیست یکی از خاطرات دوست هم قطارم «ب» را بنویسم

***
زمستان بود تا رسیدیم مرکز استقرار بچه های تاسیسات، ارشد گفت دو تا برنامه‌ی فوق اضطراری داری هر دو تو پادگان وحدت بلوک … است که برق واحد … از شب قطع شده تو همان بلوک شیر قطع کن اصلی واحد … هم شکسته اب از داکت داره میاد پایین ابم ندارن
سربازی که شاگردم بود مرخصی بود یه سرباز جاش داده بود که هیچی بلد که نبود بخوره سرش،
غشی بود قرص میخورد بچه زنجان بود زبانشم خوب نمیدونستم یهو تیک می زد هر چه دستش بود پرت می‌شد نمیدونم چرا معافش نمی‌کردن! بیچاره را
گفتم با این سرباز من کاری نمیتونم تنهایی هم نمیشه اون دو برنامه را تو این سرما انجام داد،
از برقم خیلی سر در نمیارم
زنگ بزن اگه «ب» جایی نرفته بیاد که از منم واردتره
ارشد گفت من به «ب» زنگ نمی‌زنم به حرف منم تره خورد نمی‌کنه خودت دوست جان در قالبشی بیا زنگ بزن

 

 

شب گذشته که خاموشی را زدن «ب» چند تا خاطره تعریف کرد که تو تهران با زن های شوهر دار و دختران اوپن و باکره چه سکسهایی داشته بمن یاد میداد که چطوری طورشون کنم
پرسیدم رفتی مرخصی اومدی چندتا را سیخ زدی گفت متاسفانه کم روزی بودم فقط یکی اونم سرپایی و با عجله تو آسانسور!! جریانشم تعریف کرد اگه شناخت ازش نداشتم ابدا باورم نمی‌شد جالبه از گاییدنش که زنه دستشو گذاشته بود دیوار اسانسور «ب» داشت می‌گایید فیلمم گرفته بود زنه متوجه نبوده اخراش متوجه میشه که «ب» تو فیلم میگه ببین تازه میخواستم از باسنت فقط بگیرم که شلوغش کردی بقدری سریع فیلمو به فایل مخفی میفرسته بگفته خودش زنه که کارمند اداره مخابرات بوده و بسیارم زیبا بود باورش میشه !! ( محل اسانسور یک شرکت قدیمی در حوالی مفتح بوده دوربین مدار بسته نداشته عمویش اونجا حسابدار بوده) خواستم از زرنگی «ب» بگم که گله داشت تشنه برگشته بمن گفت اگه برنامه داشتی و زن زیبا یا دختر و یا عروس زیبا داشتن منو صدا کن تا ترتیبشونو بدم باید زن و بچه این مفتخورای خائن را گایید

 

 

اتفاقا اونی که برقشون قطع شده بود زن خیلی خوشگلی داشت از اون چادری های سخت اما تو خونه فقط مانتو مقنعه یا روسری سر می‌کرد چند بار برای تعمیرات رفته بودم زنگ زدم به «ب»
بختت آباد بیا که شانس همراهته بیا کمکم کجایی؟ گفت زنگ بزن به ارشد دفتر بیکارم که ارشدمون زنگ زد به ارشد دفتر چند دقیقه نشده «ب» رسید رفتیم ادرس و تو همین بین یک سربازم از تدارکات اومد کمکمون چهار تایی رفتیم من با تدارکاتی رفتم طبقه چهارم برای درست کردن لوله آب «ب» با سرباز غشی یه طبقه پایین‌تر رفت برای برق پنج دقیقه نشده بود سرباز غشی اومد بالا از من اوهمتر خواست فهمیدم یارو را فرستاده دنبال نخود سیاه چون اهمتر مال خود «ب» بود و تو ساک خودش گفتم باشه بیا کلیدو برو انبار به ارشد بگو اون اوهمتر قدیمی را بده
بله فهمیدم «ب» الانه که مخ سخت ترین زن محجبه را بزنه شیرو تعویض کردم خبری از غشی نشد رفتم پایین در واحدو غشی دمپایی گذاشته بود خودش گفت باز بود رفتم تو در واحدو بستم برق وصل نبود چون روز بود هال از پاسیو نور می‌گرفت تو نیاز به روشنایی نداشت در اتاق خوابها هر دو بسته گوش دادم تو یکیش صدا می‌امد نا کس «ب» که عاشق بهروز وثوقی بود هی تکرار می‌کرد لامپتو باید روشن کنم زنه ناز می‌کرد نق نق کنان قربان صدقه‌ی کیر و تیپ «ب» می‌رفت اونقدر گوش وایسادم تا آخخ آخخخ زنه در اومد چه حرفایی می‌زد درب اتاقها قدیمیه شیشه مات کجکی وسطش داره بالاش کتیبه داره تو ذهنم اومد کاش صندلی میذاشتم سکسشون را میدیدم بعد یادم افتاد زنه ظاهرا ارضا شده «ب» داشت شوهرش فحش میداد میگفت تو جنده‌ی خودمی به اون دیوث و قرمصاق دیگه نشنوم کص دادی زنه هم می‌گفت چشم شوهرم فدات بشم و از این حرفا اسم زنه هم فاطمه بود قبلا میدونستم نمیدونم باز کیرش تو کص زنه بود یا نه اما همش عاشقانه با هم حرف میزدن فاطمه هر از گاه انگار لباش تو لب «ب» بود مارچ و مورچشون معلوم بود میترسیدم صندلی بیارم درو باز کنن بگا بریم

 

تو همین فکرا بودم که غشی نگو رسیده درو با مشت زد «ب» را صدا می‌کرد دویدم درو باز کردم گفتم بذار اینجا بریم بالا «ب» دستش بنده کمک کن وسایلو ببرین با ناصر پایین برنامه داریم تو ماشین باشین تا من خودم کمک «ب» می‌کنم شما باید برین سر برنامه فاضلاب فلان جا گرفته اینم آدرسش ماشینو ناصر با احتیاط بران گواهینامه که میدونم داری مسیر نزدیکه ناصر گفت مسئولیت نمی گیرم گفتم پس پیاد گز کنید وسیله نمیخوا یه تیکه لوله پلی اتیلن وردارین برین

تا اومدم پایین «ب» دنبال غشی بود چشمک زدم خیلی حواسش جمع بود رفت تو گفتم خودم میام کمک اوهمترو آورده مگه مال خودت عیب داشت چشمکی زدم گفت نه برای احتیاط خواستم زنه تو هال نبود تو گوشش گفتم نیمساعته پشت در اتاقم عجب اینم گاییدی؟
گفت چطور اومدی تو مگه کلید داری ؟
گفتم غشی درو باز گذاشته بود گفت دمپایی گذاشتم لاش!
«ب» گفت یا قمر وزیر این دیوث کیه اگه یکی می‌اومد چی ؟!!

 

گفتم بچه ها را دک کردم من که عرضه ندارم میشه یجوری کمک کنی منم فاطمه را بکنم گفت دفعه بعد الان نمیشه
فقط میتونی سکسمونو تماشا کنی و فیلمم بگیری این زن سیرمانی نداره خیلی هم زیباس
«ب» گفت برو تو کمد انباری قایم شو الکی با تو خداحافظی می‌کنم میگم اینیکه اوردین خرابه تو بگو خودم باید برم از ستاد یکی هست اونو بیارم مال خودشو داد پیشم باشه تا بگم اینو آوردم

بگو غشی را می‌برم سر یک برنامه پیاده مکنم با ناصر مشغول بشن خودم میام کمکت همین دیالوگو انجام دادیم الکی در واحدو باز و بسته کرد من تو کمد انباری که بزرگم هست اندازه یک مغازه ارزاق و انواع آجیل و خوشکبارم توشه موبایلم روشن کردم جیبامو پر پسته و بادام کردم قرار بود«ب» با فاطی بره حمام پایین تنشونو بشورن چون نمیدونسته که کص و کونش امروز با سربازان جان بر کف بگا میره تا «ب» کصشو بخوره و اونم کیر «ب» را بخوره هردو رفتن حمام منم مشغول شکم چرانی با سرو صدا اومدن بیرون انگار سالهاست زنوشوهرن!! همدیگرو دنبال کردن تو هال پشت هم میدویدن ندیده معلوم بود هر دو لختن تا «ب» فاطی را گرفت فاطی از نفس افتاده بودو له له میزدذانگار چسبیده به در کمد! در نزدیکترین جا به کمدانباری خفتش کرد همدیگرو با لذت میخوردن فاطی هی قربان صدقه کیر «ب» می رفت «ب» هم از کص و کون کپلش تعریف می‌کرد و با کف دستش هی به لپای باسنش می‌زد

 

فاطی بعد چند دقیقه افتاد التماس که کیرتو میخااام کیییر تا مزاحما نیومدن بکووون توووم الان اون سرباز ببو میاد درو می‌شکنه
«ب» گفت فرستادم دنبال وسیله حالا حالا ها نمیان بیانم در بسته است میگم دستم بند بود دیر باز کردم تو تو اتاق بمون میگم رفتی بیرون گفت نه اونا رو محل نمیدم نگو بیرونه
بریم رو تخت رفتن و تا درو بست باید صندلی می‌بردم و گوشی «ب» که دست من داده بود فیلم می‌گرفتم البته گوشی خودمم بود اما مال «ب» سامسونگ آخرین ورژن آن روز بود از کتیبه نگاه می‌کردم اتاق خواب میدونستم بزرگه و با پنجره‌ای بزرگ به بیرون حتی شبم چراغ نباشه از روشنایی بیرون روشنه هال اما تاریکه مگه پرده پاسیو را باز کنی که من پرده را اول کشیدم کاملا تاریک شد صندلی گذاشتم زیر پام وقتی فاطی را زیر «ب» دیدم خدایی انگار نقاشی بود «ب» بدنش کمی تیره است اصالتا بچه مسجدسلیمانه اما زایده و گاییده تهرانه ورزیده و بسیار زیبا تیره متمایل به سفید چشم ابرو مشگی کپ خدابیامرز فردین

 

فاطی سفید مثل بلور شکم صاف کمر باریک باسن بزرگ و خوش فرم کیر دراز و تقریبا کلفت و جوندار «ب» با آرامش و حوصله تو کص فاطی جلو عقب می‌شد «ب» چنان زاویه را تنظیم کرده بود انکار دهها بار تمرین کرده بودیم منم از ابتدا فیلمشونو می گرفتم کیرم داشت از شقی شلوارمو پاره می‌کرد خایه هام درد گرفته بود شلوار کار تنم بود دستمو بردم رو کیرم مالیدم طولی نکشید شورتو شلوار کارمم خیس شد! «ب» فاطی را چرخوند اومد روش حالا صورت «ب» را هم واضح میدیدم دیدن بدن زیبا و سفید فاطی بیهوشم می‌کرد هی پوزیشن عوض می‌کردن همش مدیریت شده فاطی رو کیر «ب» سوار شد بعد «ب» چرخوندش پشتش شد سمتش روش به سمت در چه سینه های رو فرمی انگار قالب گرفت شیک و سرحال زوم می‌کردم دستام می‌لرزید داگ استایلش کرد اول کاری کرد که باسنش درست راستای دوربین شد منتظر شد «ب» کیرشو بکنه توش که با دهن رفت سراغ کص و کونش فریاد فاطی همه واحدو گرفته بود و یک لحظه هم فحشهای رکیک «ب» به شوهر بی غیرت و گردن کلفت و مفتخور پاسدارش قطع نمیشد فاطی هن هر از گاه می‌گفت نگووووو هم داری زنشو میکنی هم فحش میدی نگو جاکشو فحش نده زن جنده را خخخ

 

۹۰ درجه چرخوندش اومد لب تخت یه متکا گذاشت زیر زانو هاش باز کاملا میدیدم چطور کیر «ب» کص فاطی را پاره می‌کنه چندتا ضربه با کیرش زد رو باسن فاطی ک صدای فاطی که التماس می‌کرد دیوووث جندتو بکووون پارش کن کصمو ببین چه ابی از دهنش میره؟ زود باش تا کیرتو قورتش بده که با مالیدن رو لباش و چاکش با دستش تپاندذتو کوصش فاطی عاااااخی کردو یه لحظه کمرشو اورد بالا تازه همشم نرفته بود توش هنپز دستای «ب» دور کیرش بود باز خوابید کونشو اماده تر گذاشت بغل «ب» کیر را از کصش در اورد باز «ب» کیرشو دو دستی گرفت هر چه اب تو کص فاطی بود جمع کرد مالید کیرش هر چه تف داش انداخت رو سوراخ کونش که نمیدیدم گویا «ب» فهمید کمی فاطی را کج کرد حالا سوراخ کون و کصشم میدیدم خیلی ماهرانه یه وری شد کیرشو یواش یواش کرد تو کون فاطی هی می‌کشید بیرون تا فاطی خودشو جمع می‌کرد ترمز می‌کرد کمی میداد بیرون حالا دست فاطی رو کصش بود دیده نمیشد اما میمالید هی میگفت یوااااااش که با یک فشار جوندار همه کیر «ب» رفت تو کونش کمر فاطی قوس برعکس خورد اومد بالا و عااااااخ و فریادی جانگذاز زد «ب» با دستاش کمر فاطی را خوابوند طوری که سینه هاش و قسمتی از شکمشم رو تشک بود مشغول تلمه زدن شد دقایقی ادامه دادن «ب» کیرشو کشید بیرون خیلی زود سوراخ کون فاطی جم شد و دل دل زد باز تف زد و از آب کصش مالید اینبار آرام آرام بدون توقف کرد تو کونش و اخ و اووخشو باز برد بالا و خایه هاش با ضربه هایی که میزد میخورد رو کصش فاطی التماس کرد که سوختم بسه کوصمو بکوووون کیرشو کشید بیرون باز سوراخش زودی کیپ شد

 

 

«ب» فاطی را که تو حالت داگ‌استال انگار استراحت می‌کرد به عرض تخت هلش داد بالش را داد فاطی گذاشت زیر نافش یه نگاهی سمت من کرد ببینه زاویه‌اش کجا خوبه کمی اریبش کرد عالی شد باسن سفید برف گون درشت و شهوانی منتظر کیر گنده«ب» لحظه شماری می‌کرد فاطی میگفت بذار تو کصم کونم میسوزه تو را خدااا «ب» قبول کرد و احترامشو نگه‌داشت کیرشو مالید رو کص بیرون زده کلوچه ایش اونجا مقایسه کردم که کیر سفت شده‌ی «ب» واقعا بالای بیست سانته چون با دستش که میزد رو باسنو درِ کص فاطی ، فاطی هی باسنشو با جابجایی متکا بالا می اورد وقتی کیرشو رد کرد تو کص فاطی از درد کیر باسنش کلی اومد بالا و گاییدن زیبا ترین پوزیشنو اونجا دیدم وزنشو انداخت رو فاطی اونقدر روش اونو گایید که پاهای فاطی مثل مار پیچید دور هم و بعد دور پاهای «ب» و عآخخخ و اوووفش خبر از آخرین ارگاسمش داد «ب» هم انگار کنترل کمرش دستشه تا فاطی به اوج رسید با منقبض شدن چندین بار ماهیچه های ران و باسنش و فشار مضاعف دو سه باره بر کص فاطی هر چه اب تو کمرش بود ریخت تو کص فاطی و روش دراز کشید همدیگرو اونقدر خوردن تا با دستش بمن کات داد و حالا باید میرفتم درو میزدم بیاد باز کنه دوس داشتم سر پا شدن فاطی را هم میدیدم معلوم بود «ب» تو گوش فاطی از اون ترانه های عشق و عاشقی با اون صدای بسیار دلچسبش میخوند و زمزمه می‌کرد و آرامش را به تن فاطی بر می‌گردوند تا بلند شد نگاهی به کتیبه کرد فهمید هنوز هستم با احتیاط فاطی را بلند کرد سرپایی لب گرفتن واقعا انحنای قوس کمر برجستگی باسن و رون ساق فاطی را تو هیچ نقاشی هم ندیده بودم داشتم فیلمشونو میگرفتم فاطی سرشو رو دوش «ب» گذاشته به ترانه‌ی سلطان قلبهای فردین که از هنجره‌ی طلایی «ب» گرم دلچسب با وولووم نسبتا بالا که تو فیلم ضبط بشه میخوند در فضای اتاق پخش میشد منم میشنیدم منم تو اسمانها انگار در بی وزنی پرواز می‌کردم با تمام شدن ترانه خود دانستم باید برم و چند دقیقه دیگه از بیرون درو بزنم بیاد باز کنه تا اهمتر خودش را که داده بود بمن بهش بدم و مشغول رفع نقص برق بشیم

 

درو زدم خیلی زود «ب» اومد گله از دیر اومدنم کرد گفت بیش از نیمساعته کار سیمکشی های داخلو تمام کردم گوشی ها را هم که این نامردا از دستمون گرفتن کجا بودی فیلم بازی کردیم فاطی با حجاب کامل از اتاق که کلید کرده بود روش اومد بیرون منو میشناخت کمی توپ و تشر زد که یکساعته من تو اتاق حبسم چرا دیر کردی !؟
واقعا «ب» همه فن حریف بود تو دقایق نخست ایراد اتصال را فهمیده بود کمی با اهمتر با سیمها ور رفت برق از نخستین تقسیم که یک قوطی چهار گوش ۱۰×۱۰ است بخاطر مصرف زیاد زغال کرده و اندازه چند سانت سیم اصلی را سرخ و اوکسیده کرده بود برق از تابلو اصلی قطع بود با قلم و چکش اندازه نیم متر از لوله اصلی را لخت کردم سیم را برید و یک ترمینال قوی که بنظرم المانی بود نمی‌دونم از کجای تابلو اصلی اونا را باز کرده بود سیم جدیدی را به آن فیکس کرد یه ترمینالم مثل همون همه سیم های فاز تقسیم را به هم فیکس کرد بمن گفت برو پایین فیوزو ببند کلید مینیاتوری واحد را هم بزن بالا اونجا باش تا صدات کنم

 

تابلو تو موتورخانه بود زدم چند لحظه وایسادم اومدم بالا دیدم در بسته است زنگو زدم چراغا همه روشن بود
اومدیم سمت انبار تاسیسات «ب» گفت تا رفتی پایین باز دلم خواست گفتم میخوام با حجاب اسلامی جندمو بکنم نمیداد دست به دیوار کیرمو کردم تو کصش گفت چرا اینهمه کیرت زود سفت میشه؟ گفتم علتش خودتی که میخامت نمیدونی چقدر زیبایی
تا صدای پاهات تو پله ها پیچید کات کردیم فقط چند ضربه تو کصش کیرمو تپاندم در اوردم میدونستم به این زودی ابمون نمیاد فقط بخاطر حجاب اسلامی گاییدمش
تلفونشو قبلا گرفته بودم تا اومدی کشیدم بیرونو لبی طولانی گرفتم درو باز کردم
درست می‌گفت فاطی داشت لباشو میلیسید انگار دردش اومده بود!!

 

 

هر چه کردم فیلمی که گرفته بود را برام شیریت کنه نکرد اما نمیدونست که با گوشی خودمم چندین دقیقه و چند بار گرفته ام

چندین مورد گاییدن زن بسیحی و پاسدار را شاهد بودم دو نفرشم نصیب خودم شد ولی فاطی را نشد بکنم هرچه سربسرش گذاشتم هی تلفنشون خراب میشد درست می‌کردم میزدم آنتن تلویزیونشون خراب می‌کردم میرفتم اونو درست می‌کردم خرابکاری دیگه می‌کردم بلکه بکنمش نشد که نشد ..

 

 

 

نوشته سرباز

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «نشد که نشد»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا