دو نفر عشق ناکامی در جوانی داشتن و سرنوشت بینشون جدایی انداخت جوری که هر دوشون تن به ازدواج با دیگری دادن و ده سال حسرت وصال هم رو خوردن اما شوهر اون معشوقه از اول از ماجرا باخبر بوده و دلسوزانه تلاش میکرد تا عشق سابق خانم زیباش رو ببینه یا ردی ازش پیدا کنه و در رویای این بود بتونه ناکامی این زوج سابق رو به شکلی براشون جبران کنه
من اون شوهرم! الان خانمم به عشقش رسیده و مدتیه باهم قرار میگذارن سفر میرن و خوش میگذرون اونم بدون دخالت و حضور من در کمال احترام!!
به نظر خودم خیلی رویاییه راستش نه خودم نه خانمم باورمون نمیشه ولی این اتفاق واقعا رخ داده.
خانمم فکرش رو نمیکرد من اینقدر انعطاف نشون بدم. با وجودیکه بارها بهش گفته بودم اگه نشونی آدرسی شماره ای ازش داری یا از خاطراتتون برام بگی خیلی خوشحال میشم و اونم گاهی خاطراتشو گفته بود و با استقبال من روبرو شده بود اما انگار هنوز دلیلی میخواست که باور کنه شوهرش میتونه همراهی بیشتری باهاش داشته باشه. حدود سه سال پیش عشقش توی تلگرام بهش پیام داده و چند کلام چت کردن خانمم عکسشو براش فرستاده ولی میترسید به من بگه تا اینکه چند روز پیش که مجدد از احساس دلسوزیم برای عشق ناکامش شنید خانمم بهم جریان رو گفت و گفت که آیدیشو روی یه کاغذ نوشته بود. بعد هم گشت و بالاخره پیداش کرد خیلی خوشحال شدیم من گفتم خدا کنه آیدیش رو تغییر نداده باشه خلاصه بهش پیام داد و …
خوشبختانه همه چیز رویایی شد و اونها الان دیگه راحت با هم در ارتباطن عشق خانمم در این ده سال واقعا روزهای سختی رو گذروند و اطرافیانش با نامردی تمام او رو به جای خونه معشوقش به خونه شخص موردنظرشون برای خاستگاری برده بودن که اون با پدر دختر بسیار رودربایستی داشت و در موقعیت انجام شده قرارش دادن اون دختر بسیار زشت و خل وضعه و در این مدت کل سرمایه بیچاره رو بالا کشیده و بازم داره هر لحظه زجرش میده.
البته الان دوران زجر و بدبختی برای اون مرد پا به سن گذاشته تموم شده و میتونه معشوقش رو که هنوزم همون طراوت جوانی رو داره در آغوش بگیره و من که شوهرشم خوشحالم که به جای اسارت و ریاست بهش آزادی دادم و باعث خیر شدم و دوتاشون الان دارن لذتی رو که تقریبا ازش ناامید شده بودن در آغوش هم تجربه میکنن…
نوشته: مردی که نامرد نیست
مشكل روحى دارم. مفعولم. من يك همجنس بازم. مجبورم كردند بدم.