دبیرمون کوس و کونمو جر داد

من سهیلا دانش اموز پایه دوازدهم هستم، امسال دبیرتاریخمون آذر ماه مرخصی زایمان رفت و دو هفته دبیر نداشتیم و خوش میگذراندیم، تا اینکه معاون دبیرستان اومد و دبیر جدید را معرفی کرد، همینکه اقای م وارد کللاس شد قلبم فرو ریخت… یا خدا این مرد چقدر به دل می نشست، خوش تیپ، با شخصیت،، […]

دبیرمون کوس و کونمو جر داد بیشتر بخوانید »

زهرا هستم نرس

سلام من زهرا هستم پرستار هستم قدم 170 وزن 65 رنگ پوستم سفیده. چون شوهرم معتاد و از پس من برنمیاد منم همیشه حشری میمونم. میخام ماجرا کس دادنم به رضا رو براتون بگم یه روز که سرکار بودم یکی بهم زنگ زد جواب دادم اشتباه گرفته بود اما بعد از قطع کردن پیام داد

زهرا هستم نرس بیشتر بخوانید »

جنده‌های دنیای من

۷ ساله بودم که طعم طلاق رو چشیدم. پدرم معتادی بود که ما رو دوست داشت ولی نمیتونست از پس مخارج بر بیاد. مارو با مادرم و خواهرم و یه خونه تو شهریار تنها گذاشت. مامانم سه سال تو یه خیاطی کار میکرد و بعضی وقتا هم تو خونه مون مشتری میومد یه مشتری داشت

جنده‌های دنیای من بیشتر بخوانید »

جنده ی دایی جونم شدم

با سلام داستانی که براتون مینویسم اتفاق واقعی هست که توی سن سیزده سالگی برام اتفاق افتاد و اکنون که نزدیک به سی سال از اون خاطره که هیچوقت فراموشم نمیشه تا حالا روی زندگیم تاثیرگذار بوده واز من یه زن حشری و تشنه و آلوده شهوت ساخته و حالا شرح ماجرا: دایی من که

جنده ی دایی جونم شدم بیشتر بخوانید »

اولین سکس هارد با همجنس

شاید  پونزده شونزده ساله بودم که برای اولین بار سکس هارد با همجنس رو تجربه کردم.تا قبل از اون توی دوران بچگی و نوجوونی چند بار با دوستام کون کونک بازی کرده بودیم و از همونجاها به سکس با همجنس اونم به عنوان مفعول گرایش بیشتری پیدا کرده بودم.اما عجیب بود که بشدت داشتم به

اولین سکس هارد با همجنس بیشتر بخوانید »

وابسته شدم به خودشو کیرش

سلام من ناهیدم چهل ساله داستان از اونجا شروع شد که من تو هتل کار میکردم و با صاحب هتل که پنجاه سالش هست به اسم آقا حمید وارد رابطه شدم تو هتل چند تا زن دیگه کار میکردن اما چشم حمید منو گرفته بود یک روز بهم گفت که هفته ای یک روز بیا

وابسته شدم به خودشو کیرش بیشتر بخوانید »

آخوند خوب آخوند مرده ست

تاسوعای سال ۱۳۸۹ بود. هوای سرد مثل شلاقی برنده به صورت بی روح و خستم اصابت می کرد. دستم رو داخل جیبای پالتوی کلفتم کرده بودم و با هزاران آه و افسوس تو خیابون های شلوغ شهر قدم‌ می زدم. مقابل ایستگاه صلواتی که از بقیه خلوت تر و نورانی تر بود رفتم و از

آخوند خوب آخوند مرده ست بیشتر بخوانید »

اون پشت مشتا

سلام دوستان من اشکان هستم.تقریبا 18 سالمه و در باشگاه وزنه برداری مشغول هستم.این داستان برمیگرده به 4-5 روز بعد از عید امسال.تو باشگاهمون یه پسر کون گنده بور هست که همه دنبال کردنشن.منم که از همه چابک تر خواستم مخ ش رو بزنم? من تقریبا یه سال کونشو انگولی میدادم تا اینکه بعد عید

اون پشت مشتا بیشتر بخوانید »

دیپلممو مامانم واسم گرفت

سلام امید هستم 19 سالمه، امسال بلاخره دیپلممو بسختی و با کمک مامانم گرفتم! میخوام براتون ماجرای پاس شدنمو تو درس ریاضی بگم. امتحانات خرداد بود و منم که بجای درس خوندن دنبال رفیق بازی و بقول خودمون کون کونک بازی بودم. البته باید بگم به لطف دوستان کل سال رو مشغول همین کار بودیم.

دیپلممو مامانم واسم گرفت بیشتر بخوانید »

آخر ماجرا

جندگی های من برای شوهرخاله و پسرخاله هام قسمت آخر رسیدم قزوین در زدم رفتم تو شوهرخالم تنها بود گفتم خالم کجاست گفت رفته مکه 15 روز نمیاد من بی خبر رفته بودم نمیدونستم خالم نیست اینجوری خیلی سخت میشد برام با وجود خالم شوهر خاله و پسراش یکم از خاله حساب میبردند حالا باید

آخر ماجرا بیشتر بخوانید »

پیمایش به بالا