هر کاری بگه می‌کنم

من لیدا هستم نه خواهر دارم نه برادر.چند وقت پیش با یک پسر اشنا شدم به نام امید.امید واقعا خوشگل و خوش‌تیپه با قد 190 وزن 90 و چشای ابی و هیکلی ولی دماق شکسه میگه تو مبارزه های ام ام ای شرکت میکنه چندتا از حکماشم مسابقات جهانی نشونم داد اونم مثل من نه خواهر داشت و نه برادر.کم کم عاشقش شدم شده بود زندگیم.قرار شد خواهر و داداش هم باشیم…

 

.داستان از اونجا شروع شد که پدر و مادر امید به مسافرت رفتن امید گفت برم پیشش تنها نباشه بهش اعتماد داشتم و قبول کردم.صبح روز موعود حمام رفتمو حسابی به خودم رسیدم یک ست شورت و سوتین صورتی با یک تاپ صورتی و شالو مانتو وشلوار پوشیددم و پیش امید رفتم.زنگو زدم در را باز کرد رفتم داخل سلام کردمو دس دادیم و احووال پرسی که اامید گفت میرم شربت درس کنم تا امید شربت درس میکرد من شالو مانتوم در اوردم وقتی امید برگشت منو اونطور دید داشت سکته مکرد اما خودشوجمع و جور کرد شربتو خورددیمو که امید گفت میخام بوست کنم گفتم بیا بکن تاتاشی اومد جلوه من نشس و گفت اجازس گفتم بفرما خاست لبشو بذااره ره لبم زدم تو گوشش اخه تو فکره لب دادن نبودم که اشکو تو چشاش حس کردم ناراحت شدم رفتم جلوه امید گفتم ببخش داداش شوخی کردمو لبمو گذاشتم رو لباش

 

حس خوبی بود اخه باره اولم بود فقط داخل فیلما دیده بودم و شروع به بوس کردن کردم اول امید همکاری نکرد خاسم بیام کنار که دیدم داره لبمو میخوره جدا شدیم دیدم خوشحال داداشم باز چسبیدم به لبش نذدیک به 5 دقیقه لب همو مثل دیوانه ها خوردیم.که دیدم کم کم دستش اومد رو سینم راحتش گذاشتم و خودمو در اختیارش گذاشتم تاپمو در اورد یک کم با سینه هاام بازی کرد سوتینمو باز کرد و اوج لذت من اغاز شد چون که شروع به مکیدن سینه هام کرد در اوج لذت غرق بودم داشتم دیوانه میشدم که گفت شلوارتو در میاری میخام لیدا کوچیکو ببینم گفتم داداش هر کار میخای بکن شلوارمو در اوررد و از رو شرت شروع به مالش کسم کرد شرتمو در اورد و شروع به خوردن و لیسیدن کسم کرد انقدر کوسموخورد تا ارضا شدم و بی جون رو مبل افتاادم گفتم داداش دیگه نمیتونم بزار فردا میام بقیشو انجام میدیم قبول کرد دو ساعت در بغل هم خابیدیم بعدشم یک کم به هم لب دادیم و اماده شدم و رفتم خونه …

 

نوشته:‌ لیدا