مرسی‌ از زنم به خاطر خواهرزنم

سلام.

 

حمید هستم ۲۶سال دارم با قدی متوسط و بدنی تقریبا توپر.پنج سال پیش ازدواج کردم و از همون زمانی که ازدواج کردم چشمم خواهر زنمو گرفته بود و ازش خوشم میومد از زنم چهار سال کوچیکتر بود یه دختره ناز به چشای درشت و با پوستی سفید و با سینه های سفت و ناز .اسمش سحرا بود .سحرا از همون اول پیش من تقریبا راحت بود و بعضی وقتا پیش میومد که دستو تو دستاش میگرفت یا بدنم اتفاقی به بدنش میخورد و اونم هیچ اعتراضی نمیکردم .رفته رفته من بیشتر مجذوبش میشدم و بیشتر دلم میخواست اون لبای نازشو بخوردم ولی خیلی میترسیدم که بهش پیشنهاد بدم .چند ماهی گذشت و منم رفته رفته بیشتر بهش توجه میکردم و کاری میکردم که خودشم بفهمه که بهش توجه ویژه دارم بعد یه مدت که گوشی خرید شروع کردم باهاش اس بازی کردن که رفته رفته اس بازیای ما بیشتر میشد هر روز دلم میخواست بهش بگم که چه حسی بهش دارم ولی واقعا نمیتونستم تا اینکه یه روز که میدونستم تو خونشون تنهاست بهش اس دادم میخوام ازت لب بگیرم.باخودم میگفتم حتما الان فحش میده یا ….ولی نه برگشت بهم گفت که نمیتونم به خواهرم خیانت کنم!!فهمیدم که خودش هم دلش میخواد و راضیه…

 

گفتم من که نمیخوام به خواهرت پشت کنم که .با همین یک حرف قبول کرد .اصلا باورم نمیشد صحرایی که چند ماهه آرزوی خوردن لباشو داشتم الان با یه پیشنهاد قبول کرده .خیلی خوشحال بودم .بهش گفتم ولی من لب فوری نمیخواما حداقل یه ده دقیقه ای طول بکشه که اونم قبول کرد.بهش گفتم الان بیام خونتون؟! گفت که بیا.پاشدم عطر زدم به خودمو موهامو درست کردمو لباس پوشیدم رفتم سمت خونشون.هنوزم باورم نمیشد که سحرا قبول کرده باشه.زنگ در رو زدم بلافاصله در باز شد رفتم تو.دیدم سحرا اومد تو حیاط بهم نگا کرد و خندید باهم رفتیم تو اتاق خوابش نشستیم و شروع کردیم به حرف زدن.من بهش گفتم که سحرا من از همون اول دوست داشتم و نگاهم بهت بود .اونم میگفت که باورم نمیشه که تو اینجایی و میخوای لب بگیری ازم.اومد نشست پیشم چند دقیقه همدیگه رو نگاکردیم و بعد من یهویی دستمو انداختم دور گردنش و لبامو گذاشتم رو لباش .به محض اینکه لبام رو گذاشتم رو لباش سحرا شروع کرد به خوردن لبای من .انگار که اون بیشتر از من دلش میخواسته که لبامو بخوره.

 

من دستمو دور کمرش حلقه کردمو شروع کردیم به خوردن لبای همدیگه لبای نازش انقد خوشمزه بود و بهم حال میداد.که انگار رو ابرا بودم بعد چند دیقه همینجور که لبای همو میخوردیم خوابیدیم زمین و ناخواسته من رفتم روش و اونم اعتراضی نکرد و همینجور که لباشو میخوردم کیرمم که سیخ شده بود از رو شلوار میمالیدم به کسش .صورتشو میبوسیدم گردنشو لیس میزدم و لاله گوششو میگرفتم تو دهنمو لیس میزدم.بعد یه چند دیقه گفتم سحرا جون اجازه میدی شلوارتو درارم.سحرا بدون هیچ مقاومتی قبول کرد و منم زود شلوارشو کشیدم پایین وبعدش شلوار خودمو دراوردم.حالا دیگه هر دومون شرت تنمون بود.رفتم روش و ممه های نازشو هم از سوتین دراوردم بیرون داشتم کیرمو از رو شرت میمالیدم به کسش و ممه هاشو هم بازی میدیدم و هم میخوردم .انگار سحرای به اون شیطونی رام شده بود و هیچ اعتراضی نمیکرد بااینکه اصلا انتظار نداشتم اجازه بده که ازش لب بگیرم ولی داشتم ممشو میخوردم و اونم هیچ اعتراضی نداشت بعد چند دقیقه اینجوری حال کردن دیدم خود سحرا هم از اینکه از رو شرت میمالم به کسش اذیت میشه بهش گفتم سحرا جون میشه شورتتم دربیارم؟!با اشاره سرش جواب مثبت رو دادو منم شورتشو کشیدم پایین.وااااااای!!چی میدیدم!!!یه کس سفید و بی مو پونزده ساله که تنگه تنگ بود و تاحالا اصلا دست بهش خورده بود…

 

داشتم کیف میکردم.اول خم شدم یه بوس از کسش کردم و بعد شورت خودمم دراوردم و کیرمو بااب دهنم خیس کردم .چون دختر بود نمیشد بکنم تو کسش و میدونستمم که ازکون نمیده بخاطر همین بهش گفتم پاهاتو بچسبون بهم .بعد خوابیدم روش و کیرمو گذاشتم لای کسش و پاهاش و شروع کردم به تلمبه زدم .اول اروم تلمبه میزدمو لباشو میخوردم بعد یه مقدار تند تر تلمبه زدمو ممه هاش تو دستم بود و بازی.میدادم یه رب همینجوری تلمبه میزدم و سحرا هم فقط چشاشو بسته بود و دشتاش رو دور کمرم حلقه کرده بود.بعد یه رب احساس کردم داره آبم میاد؛محکم بغلش کردمو تن تن تلمبه زدم تا اینکه آبم اومد و خالی کردم لای پای سحرا؛انگار تمام نیروی بدنم از کیرم اومده بود بیرون؛دودیقه همینجوری خوابیدم روش تا کیرم بخوابه بعدش.بلند شدم از روش و اون پاشد رفت دستشویی که خودشو تمیز کنه و منم بادستمال.کاغذی کیرمو تمیز کردمو لباسامو پوشیدم ؛سحرا از دستشوسی اومد بیرون و رفتم صورتشو بوس کردمو ازش تشکر کردم.اونم هیچ حرفی نزد و یه نیش خند زد…

 

بعد من خداحافظی کردمو ازخونه زدم بیرون.هنوزم باورم نمیشد که من باسحرا یی که ارزو داشتم فقط لباشو بخورم سکس کردم .ولی واقعیت بود و بعدا که باخودم به رفتارای سحرا هین سکس فکر میکردم فهمیدم که اون خودشم دلش میخواسته که بامن سکس داشته باشه.سکس با سحرا هنوزم که هنوزه بهترین ولذت بخش ترین سکس من تو عمرمه و  از زنم ممنونم که با ازدواجش با من باعث شد که خواهر ان زیبا و سکسی و حشری مثل سحرا نصیب من بشه. واقعا کردن خواهر زن بزرگترین سعادت دنیاس بهتون توصیه می‌کنم موقع  ازدواج حتما به خواهر زنتون هم توجه کنید چون نون زیر کباب از خود کباب هم خوشمزه تره…

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

7 دیدگاه دربارهٔ «مرسی‌ از زنم به خاطر خواهرزنم»

  1. مسعود تهران

    داداش نو جونت برو بكن حالو ببر مفته ديه دوتا دوتا خخخخخخخخخخخخ

  2. امیر حسین

    امیر حسینم.
    دنبال یه دختر حشری که بتونه منو ارضا کنه09190061083

  3. ناصرم سی ساله آرزوی سکس بازن بیوه همسن خودم حشری ازتهران۰۹۱۲۷۶۹۵۱۲۳

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا