عشق مهسا قسمت من بود

سلام اسم من ماکانه 23 سالمه و بچه ی تهرانم…

 

از بچگی مو های قهوه ایم و چشم های سبزآبیم توی فامیل زبانزد بود و در کل از بچگی خوش قیافه بودم گذشت تا من بزرگ شدم و با استفاده از باشگاه و ورزش هیکل قشنگی هم برای خودم درست کردم ولی با این که خانواده من از نظر مالی در وضعیت خیلی خوبی به سر میبرد اما دست من به شدت تنگ بود چون پدرم بهم پول تو جیبی نمیداد و البته مانع کارکردنم میشد هیچ پولی نداشتم تا این که یکی از دوستام به اسم کیوان که از نظر مالی خیلی توپ بود و دستشم تو جیب خودش بود باهام صحبت میکرد و گفت که یک دختری که از قضا باباش خیلی پولداره با کیوان دوست شده و از وقتی عکس و فیلم های من رو توی گوشی کیوان دیده خیلی مشتاقه من رو ببینه
منم که زیاد اهل دوست دختر بازی و اینا نبودم قبول کردم و واقعا اون موقع اصلا به فکر تور کردن دوست دختر رفیقم نبودم…

 

خلاصه که رفتم و در نگاه اول چشمم به یک دختر خیلی زیبا با چشمانی درشت و خاکستری افتاد اون دختر که فهمیده بودم اسمش مهساست باهام دست داد و گفت: از کیوان جان خیلی تعریفتونو شنیدم و خواستم باهاتون ملاقات داشته باشم
منم پوزخندی زدم و گفتم ممنونم نظر لطفتونه…خلاصه که بعد از کلی کس شعر گفتن شماره ی مهسا رو گرفتم و اونم شمارمو گرفت هر چقدر بیشتر فکر میکنم بیشتر به این نتیجه میرسم که اون شب غیر از دادن و گرفتن شماره از مهسا هیچ منفعتی نداشت
خلاصه که بعد 2 ماه مهسا با چشم گریون زنگ زد و گفت که کیوان باهاش به هم زده چون شک کرده ما با هم دوستیم
خوب البته شکش بیمورد هم نبود و توی این چند وقت ما حسابی با هم جور شده بودیم.
فرداش مادر بزرگ پدریم فوت کرد و مادر پدرم راهی شهرستان شدن و منم وقت رو مناسب دیدم که با مهسا خلوت کنم
فوری بهش زنگ زدم و گفتم که سریع بیاد خودمنون کارش دارم اونم در عرض 45 دقیقه خونه ی ما بود وقتی اومد با نگرانی پرسید چی شده منم قبل از این که جملش تموم بشه عاشقانه بوسیدمش اونم اولش تعجب کرد ولی بعد باهام همراه شد دستم رو نوازشگرانه روی کمرش کشیدم و در اخر باسنشو رو فشار دادم اونم در همین حین کمر بند منو باز میکرد ارموم درگوشش گفتم بریم تو اتاق!
از اون جا که خونه دوبلکس بود سوار اسانسور شدیم و تو اسانسور حسابی با هم ور رفتیم و بعدش رفتیم تو اتاق خواب من و من خوابوندمش رو تخت لباسام رو در اوردم و افتادم روش سینه های خوشفرمشو میخوردم اونم هر از گاهی آه میکشید اخر شر در گوشش گفتم : اوپنی؟ اروم گفت اره با تعجب گفتم کیوان؟ اونم گفت نه دوست پسر آشغال قبلیم
منم خوشحال بودم و در ثانیه کیرمو روس کسش گزاشتم که کمی مو داشت ولی بازم صورتی و خوشکل بود و یهو تمام کیرمو کردم تو آه بلندی کشید و از چشمش یه قطره اشک چکید یادم رفت بگم که من به خاطر بدنسازی که رفتم کیرم 20 سانته و از لحاظ قطر اندازه ی سه تا انگشت کنار هم هستش بگزریم
تو کسش تلمبه میزدم و اونم همش میگفت
ماکان منو بگا…اوووف چه کیری داری…عاشق کیرتم آههه

 
و یهو شل شد حدس میزدم که ارضا شده باشه ده ثانیه صبر کردم و دوباره شروع به تلمبه زدن کردم که یهو حس کردم کل آبم تو خایه هام جمع شده که گفتم داره میاد کجا بریزم؟
گفت نریزی توش که بد بخت میشیم
منم سریع کشیدم بیرو و لای سینه هاش دوتا تلمبه زدم و آبم با فشار ریخت روی صورتش
با شوخی و خنده ابم رو از رو صورتش پاک کردیم و بعد یک دوش حسابی راهیش کردم
بعد این ته مامان بابا اومده بودن از شهرستان بابام منو کشید کنار گفت از این به بعد دوست دختراتو ببر یه جای دیگه…
منم که متعجب نگاش میکردم یه دفعه یاد ادوربین اسانسور اقتادم و این شد که خیلی خجالت کشیدم…

***

 

الان هنوز با مهسام و داریم پدر مادرامونو راضی میگنیم که با هم ازدواج کنیم.مهسا و من واقعا با هم جوریم و زندگی‌ قبلیش برام مهم نیست و نمیخوام یه چیز مسخره مثل پرده برای زندگیم تکلیف تعیین کنه.

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «عشق مهسا قسمت من بود»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا