سکس‌های تلخ و شیرین من

سلام دوستان.
موقعی که  دانشجو بودم مي دونستم يکي تو فاميل از من خوشش مياد اما کي نميدونستم ، خلاصه آدميزاد يه سري چيزا رو حس ميکنه اونم مني که حس ششم واقعا قوي دارم .
دوران دانشجوي تازه با فرشته بهم زده بودم خيلي ناراحت بودممي خواستم از همه انتقال بگيرم ، با دوستام قرار گذاشته بوديم که تو يه ترم کي بيشترين مخ ميزنه، اون موقعه ها جوون بوديم و جاهل به فکر بچه بازي ، خيلي دورو وره خودم و شلوغ کرده بودم که يه روز دختر عموم زنگ مي زنه ، ميگه پارسا يکي هستش ازت خوشش مياد ، گفتم کي ، گفتش که تو حاضري باهاش باشي ، گفتم اول بگو کي تا بگم اره يا نه خلاصه نشست کلي گفت گفت آخر گفت الناز ، حالا الناز کيه يه دختر 14 ساله که فکر کنيد من تو اون 18 سالگي برم با يه فنچي کهدست راست و چپش رو نميشناسه دوست بشم . اونم تازه چي دختر عمو ميگفت واسه يه عمر زندگي منو ميگي ترکيدم از خنده نگو اينم اونجا بود و خيلي بهش بر خورده بود ، خلاصه اون قضيه تموم شد . چند سال گذشت مجبور شدم دانشگاهم رو با معدل 17.44 از رشته برق ول کنم.

 
داشتم کارا سربازيم رو مي کردم که برم سربازي که هربار به يه مشکلي بر مي خوردم تازه کاره جديدم رو شروع کرده بودم ، کارم شبکه بود وقت آزادم زياد داشتم . من از 14 15 سالگي از خواهر الناز خيلي خوشم ميومد مي خواستم براي يه بارم که شده باهاش طعم سکس با اونو بچشم سينه هاي شغ و رقي داشتخوشم ميومد ازش با نمک بود . شمارش دستم رسيده بود که مخ اينو بزنم که خواهرش گفت من نميتونم با تو دوست بشم و اين حرفا که طحش در اومد به خاطر خواهرشه اون عوضي نمي زاره ، منم پيش خودمم گفتم که آره بزار با الناز بريزم رو هم سوراخ فوريش ميکنم (ميدونم چوب اين طرز فکرم رو خوردم) . الناز اولشميگفت نه منم زياد اسرار نکردم که اخر خودش اومد سمتم ، برايکنکور ميخوند ، از همون اول احساس ميکردم داره دروغ ميگه ولي هيچي نمي گفتم ف يه مدت خيلي باهم بوديم هرروز با هم بيرون ميرفتيم ، منم رفته رفته ازش خوشم اومد ولي بازم حس ميکردم خيلي بهم دروغ ميگه . خيلي حرص مي خوردم ، خيلي سخته فکر کني داري دروغ ميشنوي طرفم تو صورت وايسه بگه داري تو بد دلي اشتباه فکر ميکني .
دو هفته اي گذشت دعوتش کردم خونه ، خلاصه با هزار نه و نو بلاخره راضي شد بياد منم شبش رفتم حسابي واسه صبحونه خريد کردم ، 8 صبح بود اومد خونه يهصبحونه حسابي درست کردم که جالب اينجاست به جز يه ذره شبرکاکائو چيزي نخورد بهم برخورد ولي گفتم بيخيال .

 
رفتيم رو مبل نشستيم آروم لباي همرو خورديم قبلشم يکي دوبار لب گرفته بودم ازش مشکلي نداشت، لباي همو مي خورديم دستم رو کم کم بردم سمت سينه هاش آروم سينه هاشو ماليدم يه دفعه تندش کردم نفسش ديگه بالا نميومد بعد دست انداختم لباسشو در آوردم بعد سوتينشو باز کردم . واي خداي من چه سينه هاي سفتو خوبي از خواهرش فکر کنم بهتربود ، لاي سينه هاش خيلي تنگ بود سايز 75 بود ولي حسابي خوردني بودن .
مثل وحشي ها افتادم به جون سينه هاش واي خدا من بيشتر از من اون لذت ميبرد آه و اوهش در اومده بود که يهو گفت پارسا ميدونستي تو بهترين کسي هستي که سينه مي خوري . که گفتم مگه کسه ديگه هم خورده گفت نه ‍!! گفتم باشه تو که راست مي گي . بحثمون شد ولي بازم گذاشت ادامه بدم

 
دست انداختم آروم کسش و ماليدنو سينه هاشو خوردن بعدش با يه دستم سينه هاشو مي خوردم بايه دستم سينه هاشو ميماليدم شلوارکش رو از پاش در آوردم يه شورت گلدار ناز پاش بود الان هنوز به اين نتيجه نرسيدم چرا ست نپوشيده بود :دي يه کس معمولي هم داشت . از رو مبلاومديم پايين رفتم بالش آوردم پاهاش و باز کردم افتادم به جون کسش کس داغ و آبدار داشت منم خوردنم خوبه هي مي خوردم بعد خودش رو چرخوند شلوارم رو در آورد شروع کرد کيرم و خوردن چرخوندمش رو خودم کسش رو من مي خوردم اون کيرمو مي خورد ، حقيقت از ساکس زدنش خوشم نميومد خورد خورد منم خوردم تا تونستم ارضاش کنم . من با ساکس زدن ارضا نمي شم زياد خوشم نمياد مگه اينکه طرف يکم تپل باشه که دهنش داغ باشه بچسبه بهم

 
خلاصه خواستم بکنمش نميزاشت گفت چي کار کنم پس گفت هيچي همينجوري گفتم برو بابا خلاصه اروم چرخوندمش از کون بکنمش يه ذره با کونش با انگشتام بازي کردم سوراخش بد باز نشد آقا اومديم اروم کيرمونو بکنيم تو کونش نميدونم چي شد يهو کل کيرم رفت تو کون اين واي چه ناله اي کرد چه دادي زد زد زيره گريه ، خيلي درد داشت معلوم بود ديگه نزاشت بکنم آروم که شد گفت ميخورم تا ارضا بشي خورد خورد ديگ بعد از 20 دقيقه آبم اومد . رفتم دستشويي خودم و بشورم ديدم داره با گوشيش حرف ميزنه تا اومدم بيرون قطع کرد . قاطي کردم سرش بعد شروع کرد منت کشي کردن گفت مي خواستم تورو حساس کنم و اينا منم زياد عادت به تلفن چک کردننداشتم ديگه بعد از ارضا شدنم ديگه ادم يه جورايي به فکر پيچوندن طرفه خلاصه هي ناز کشيد منم سيب زميني وار را ندادم . رفتيم از خونه بيرون من قاطي کردم داشتم ميرفتم خونه مادربزرگم هي بهم زنگ ميزد تو مترو بودم . دوباره با هم دوست شديم خيلي زنگ زد و گريه کرد. بعد از يه هفته گوشيش رو چک کردم ديدم يه نفر ديگه هم اس اماس ميده قاطي کردم رفتم از سفره خونه دوباره باهم دوست شديم که بازم يه مدت بعدش مچش رو گرفتم . خيلي عوضي بود بعدا يکي دوبار گفت اينا واسه شيطنته نه رفاقت گفتم عوضي من با دوستاي تو سلام عليکم کنم پارم ميکني اون وقت تو اينجوري.. .بهم زديم بلاخره باهم..

 
بهمن ماه بود که من رفتم سربازي خيلي کارم به مشکل خورده بود ولي خداروشکر جاي خوبي افتادم آموزشي زياد خونه ميمودم دوره طلايي بوديم که نزديک عيد بود بهم زنگ زد ، حرفزديم اينا که دوباره برگرديم گفت پارسا چقدر خدمتت مونده گفتم 18 ماه گفتم مشکلي داره گفت نه همنيجوري پرسيدم خداحافظي کرديم گوشيشو خاموش کرد ارديبهشت بهم زنگ زد من يگان افتاده بودم هرروز ميامدم خونه اداري بودم، کامپيوتر به دادم رسيده بود. تز کلاس زبان رو دادم که باهم بريم رفتيم ثبت نام کرديم دو هفته دوست بوديم باهم وقتي کلاس ميرفتيم که گوشيش و باز چک کردم ديدم با 2 تا پسر ديگه هم هست . هيچي بهش نگفتم ، هيچي گفت پارسا بزار بگم بد فکر نکن گفتم نميخواد اصلا چيزي بگي. رفتيم آموزشگاه هيچي بهش نگفتم ، شب اس ام اس داد هيچ وقت انقدر باهات احساس غريبي نمي کردم . گفتم هميشه چيزاي با ارزش واسهآدم مهم ميشن . گفت آره خلاصه تا يک ماه قهر بوديم خيلي نميومد سره کلاس و غيبت ميکرد . منم حواسم بهش بود ، خونشون رو عوض کردن واقعا خونه جديدشون راه خطرناکي داشت. يادم رفت بگم اون روز کهاومد خونمون دست رو قران گذاشت که با کسي سکس نداشته حتي ارواح خاک پدرشم قسم خورد. راه خطرناکي داشت خونشون با اين که قهر بودم بيشتر شبا ميبردمش که يه شب تو روم وايساد گفت پارسا من نميتونم فقط با يه نفر بمونم . خيلي اعصابم ريخت بهم ترم 3 زبان شد باهم دوباره دوست شديم

 
اين سري خيلي به من بي توجه بود ، خيليييييي منم سرباز بودم شکننده شده بودم اعتماد به نفس سابق رو نداشتم ، يه ذره هم چاق شده بودم با اينکه قدم بلند بود زياد نشون نميداد ،دنبال مهربوني بودم ولي دريق از کمي مهربوني خيلي ميگفت دوست دارم ولي خوب باورم نميشد
ناراحتم ميکرد بدونه اينکه معذرت خواهي کنه خيلي کارا براش مي کردم خيليييييي هرکاري که فکر کنيد بهترين جا ميبردمش همه کار مي کردم درآمدم خوب شده بود. ولي هرروز ناراحتم ميکرد جوري شده بود انگار طلسم شده بودم نميتونستم به جزء اون فکر کنم
تا اينکه بلاخره تموم کرديم . من ديگه کلاسم نيومدم ، ولي اون ميرفت
يه روز با ميثم داشتيم مشروب ميخورديم که ميثم گفت شماره بده بخنديم منم شماره الناز رو دادم جالب اينجا بود سريع پا داد بهش جفت کرده بودم فرداش باميثم قرار گذاشت

 
ساعت 7:15 با هم قرار داشتن ميثمرفت دل تو دلم نبود نميدونستم چي ميشه، ولي مطمن بودم يه اتفاقي ميافته ميثم کس بازه قهاري بود ساعت 8:30 دقيقه بود به دلم افتاد اينو تو ماشين ساک خور کرده نميدونم چرا ولي يه حسي بهم همينو گفت
داشتم ديونه ميشدم ساعت 11 بود ميثم زنگ زد گفت به خدا همينالان رفتن با خواهرش اومده بود .
رفتم پيش ميثم که گفت خواهرشو پياده کردم بردم جاده شهريار ساکس خورش کردم
داشتم ديونه ميشدم آزانس گرفتم رفتم قهوه خونه نکلت زبون گرفته بودم ادم يه سگم بياره خونش بعد از يه سال عادت ميکنه بهش . واي خدا ميثم حالم ديد گفت کاش نميگفتم . باور نشد گفت خودت با گوشي من اس ام اس بده بهش
اس ام اس دادم :
عزيزم اون لحظه که لبامو خورديم واسم ساکس زدي و آبمو خوردي بهترين لحظه عمرم بود
جواب داد :
خوشحالم که بهترين لحظه زندگيت رو بامن داشتي
گفتم کي مياي بکنمت :
گفت وايسا وقتش برسه خودم سينمو ميزارم دهنت
خيلي حالم بد بود … خورد شده بودم

 
صداي شکستن دلمو شنيدم
شب تا صبح بيدار بودم رفتم پادگان فقرمانده ساعت 12 گفت برو حالت بده
اومدم خونه ميثم گفت امروز مي خواد بياد خونمون . ميثم برد کردش
ميگه گوشيش مثل بنز زنگ مي خورد . ميگفت خيلي لاشي چرا باهاش رفاقت کردي
بعدم ميومد ازش حالم بهم مي خورد فکر اينم که با همچين ادمي سکس کردم ناراحتم ميکرد چندشم ميشد
ميثم تو 3 روز يه بار داد خورد 2 بار کردش ( يه بارم فرداش) ميخواستم بهش بگم ميثم گفت بزار کونش بسوزونيم
به ميثم دروغ گفته بود ميگفت سکس نکردم 3 بار فقط تو خيابون خفتم کردن منو کردن
چقدر دروغ چقدر دروغ دنيا دوره سرم ميچرخيد
الان ديگه گفتم حتي لياقت گرفتن حالشم نداره
بزار تو گوهي که توش گير کرده بمونه
خسته ام خيلي خسته ام
واقعا انقدر دروغ لازم بود من تنها چيزي که اذيتم ميکنه دروغه
تو داستان بالا کلي از جزئيات رو ننوشتم چون خيلي زياد ميشد ديگه…

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

4 دیدگاه دربارهٔ «سکس‌های تلخ و شیرین من»

  1. مهرداد

    سلام آره منم دوست دختر داستم خيلي دروغ ميگفت ولي سكس نداشت ولي با يكي ديگه دوست بود منم به خاطر همين ولش كردم

  2. متاسفم عزیزم.از این دخترا انقدر زیاده.میدن و ادعای پاکی دارن در صورتی که جنده ای بیش نیستن…….

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا