روانپریشان سپاهان

سلام داستانی که مینویسم مربوط ب یه رابطه چند ماهه با دروغگوی بزرگِ اواخر سال ۹۷ هست
من ۲۴ سالمه و ظاهر معمولی و هیکل توپر قبل از این اتفاق فقط دوبار رابطه داشتم اونم با دوست پسر سابقم که تیر ماه کات کرده بودم

ماجرا از اون روزی شروع شد که از سر بی حوصلگی با دوستم رفتیم ناژوون یه قلیونی بکشیم دم زاینده رود یکم به اقبالمون فحش بدیم خنک بشیم تو راه برگشت یه بی ام و سفید دنبالمون بود در حالی که ما داشتیم از دوست پسر یکی از دوستام که در حال لاس زدن با یه دختر دیگه بود فیلم میگرفتیم ب گاش بدیم

 

رفتم قلیونی که اجاره کرده بودم و پس بدم که متوجه بی ام و شدم که داره دست و پا میزنه ببینمش خلاصه یه نگاهی بهش انداختم و سوار ماشینم شدم و ب دوستم گفتم
از تو کوچه پس کوچه ها میرفتم و دنبالم میومد تا اینکه یه جا وایسادم با هم حرف زدیم اول گفت شبیه یه نفری و من فکر کردم اونه و کس شعر که من دنبال دختر نبودم خلاصه تو کوچه ایستادم منتظر بود من از ماشین پیاده بشم ولی منم دیدم نمیاد روشن کردم برم دیدم پرید پاین از ماشین رفتیم یه دوری با هم زدیم حرف از اسم و رسم و آشنایی اولیه بعدم فقط شماره منو گرفت و زنگ نزد و رفت ۴ روز بعد یه نفر با یه شماره غریبه تو واتس اپ پیام داد حدس میزدم این باشه چون ب کسی شماره نداده بودم خلاصه چند روزی با هم حرف زدیم
خب کس لیسی میکرد مث همه پسرا ،ادا خوبا و اینکه من خیلی وقته با کسی نیستم و دنبال ادم حسابی میگردم خلاصه گذشت و خیلی عشقولانه باهام حرف میزد تمایلات منو تحریک میکرد با این کارش بعد از ۳ هفته رفت و اومد یه روز قرار شد بریم خونش بعد از شام با هم شراب البالو خوردیم چیزی که من نمیتونم دست رد بهش بزنم کلمون داغ شده بود که شروع کردیم به لب گرفتن با تمام وجودش منو میبوسید حرکت دستاش رو بدنم نقطه نقطه بدنمو تحریک میکرد ولی من دوست نداشتم باهاش سکس کنم چون فکر میکردم زوده اما خوب برا ممانعتم دیر شده بود مغزم مخالف بود اما قلبم و حشرم تسلیم بود منو خوابوند رو مبل و شروع کرد بوسیدن گردنم قسمت حساس بدنم یه دفعه مث دیوونه ها شروع کرد لب گرفتن احساس کردم الان لبام کنده میشه لباسمو از تنم دراورد به خاطر سوتین تنگ و بدون اسفنجی که پوشیده بودم فکر کرده بود سینه ندارم اشتیاقی نداشت تا این بهشون دست زد و یهو رَم کرد عین وحشیا سوتینمو دراورد و شروع کرد به لیس زدن و مکیدن سینه هایی که نوک نداشت انقدر باهام ور رفت که دیگه خودم طاقت نداشتم فقط میخواستم بهش بدم رفتیم از کمد رختخواب اوردیم پهن کردیم وسط خونه و من از شدت حشرم نپرسیدم چرا منو توواتاق خواب نمیبره رو تختی جایی! دراز کشیدم و نشست روم سینه هامو میمالید هی لب میگرفت کم کم شلوارمو شورتومو دراورد ولی احمق برام نخورد شروع کرد مالیدن کس خیسم انقدری اب اومده بود که تا شلوار لیمم خیس شده بود کیر کلفتشو اون موقع حس کردم دستمو برد سمت کیرش گرفتم تو دستم سفت و محکم و کلفت و البته بلند شرتشو دراورد و دوباره وحشی شد به لب گرفتن ازم لب میگرفتو کیرشو میمالید رو کسم سنگینی کیرش حس خوبی بهم میداد حرکتشو با فشار بیشتری انجام داد که یه دفعه تمام بدنم به لرزه افتاد و ناله های ارومم به آه کشیدنای بلند تبدیل شد صدای من کلا نازکه دیگه این مواقع بدتر میشه تا دید ارضا شدم دراز کشید بغل دستم و منو به پهلو خوابوند کاری که فکر نمیکردمو کرد یهو کیرشو هل داد سمت سوراخ کونم اما نرفت تو بهش گفتم نمیتونم درد دارم گفت جا باز میکنه و خلاصه با کلی ور رفتن سرش رفت تو انقدر درد داشتم که فقط ناله میکردم نه از رو لذت از درد چون دفعه دومی بود که سکس از عقب داشتم تازه دفعه اولم با یه کیر کوچیک که فقط سرش رفت تو زرتی آبش اومد کم کم دردش کمتر شد اونم تا ته هل نمیداد فقط سرشو میکرد تو و درمیاورد عشق لب گرفتن بودن بود سرمو برگردوند به سمت خودش و وحشیانه لب میگرفت اما حرکتش تو کونم همچنان اروم بود یهو با دستش نوک سینمو گرفت و دوتا ضربه محکم بهم زد نفس زدنش قطع شد و یهو یه آه بلندی با صدای مردونه کشید که من مُردم برا تُن صداش اون لحظه آبشو پاشید تو کونم داغیشو احساس کردم بدنش عین کسی که بهش شوک میدن تکون تکون میخورد و اروم میشد منم هی خودم کونمو حرکت میدادم که بهم گفت نکن دختر نفسمو بریدی، خیلی وقت بود اینجوری ارضا نشده بودم بغلت منو از خود بی خود میکنه خودمونو تمیز کردیم و تو بغلش خوابیدم از حس خوبش گفت از این که وابسته میشه بعدش چیکار کنه حرفای عاشقانه ای که من اون موقع با دل و جون گوش میدادم اما الان برام کسشعر شده دو روز بعد دوباره با هم سکس کردیم و اینبارهر دو بیشتر میخواستیم یه هفته گذشت و من یه مسافرت اجباری ۸ روزه رفتم هر دقیقه زنگ میزد که من دلم برات تنگ شده بیا دیگه طاقت ندارم و هفت طلاقت میکنم و چیزایی که من فکر میکردم به خاطر علاقشه حماقتی که از من بعید بود نمیدونم چجوری بود که من اصلا بهش شک نداشتم دهن قبلی رو سرویس کردم تو ۱ سال و نیم دوستی دو بار باهاش سکس کردم ولی با این تو ۴۰ روز دوبار!

 

از مسافرت که برگشتم شبش اصرار کرد بیا ببینمت با کلی خستگی از رانندگی که کرده بودم رفتم دیدنش چون دلم براش تنگ شده بود و یه جورایی دوسش داشتم تا رسیدم تو ماشین بغلم کرد سرشو کرده بود لای موهامو نفس عمیق میکشید ۷ ۸ دقیقه حتی حرفم نمیزد فقط گفت بزار حست کنم ۸ روزه ندیدمت خلاصه ازبغل دل کند و راه افتاد چند جایی کار داشتیم انجام دادیم مسیر سمت خونش بود خوشحال بودم چون قرار بود تو بغلش بخوابم و دوباره حس خوب تجربه کنم تو آسانسور که بودیم ازم لب میگرفت اما کوتاه و سطحی در و باز کرد رفتیم تو به محض اینکه درو بست یهو منو چسبوند به دیوار و شروع کرد لب گرفتن همون موقع خیس کردم دست و پام شل شد یجوری بغلم کرده بود ونوازشم میکرد احساس میکردم تو ابرام اونجا بود که شیطنتمو براش رو کردم در حال لب گرفتن و بوسیدن گردنم لباساشو دراوردم یه لحظه دست نگه داشتن یه نگاه تو چشام انداخت گفت پس از اینکارام بلدی و رو نمیکنی ازش لب گرفتم و دستم بردم سمت شلوارش کمربندشو باز کردم دستم کردم تو از رو شرتش گرفتمش نیم خیز بود نوازشش میکردم اونم لباسای منو درمیاورد عقب عقب هلش دادم رو مبل و نشستم رو پاش خودم لباسمو دراوردمو سوتینم باز کردم افتاد به جون سینه هام سینه هامو میخورد و کونمو فشار میداد سر و صدام رفته بود بالا هی میگفت عشقم یواش نفسی اروم اما هیچی نمیفهمیدم بلندم کرد شلوارو شورتمو دراورد با دستش شروع کرد مالیدن اما من کیرشو میخواستم تو اون لحظه ،هی میگفت کاش میشد از جلو بکنمت و با این که میدونستم ارتجاعیم ولی ندادم جامونو عوض کردیم میخواس کیرشو بماله بهم اما چون نشسته بودم نمیشد رختخواب اون دفعه پهن بود وسط خونه بردم اونجا و شروع کرد مالیدن کیر کلفتش به کس تشنه من یهو گفت بزار بکنمش چقدر خوشگل و کوچولوئه بزار مال من باشه گفتم نه دوباره کیرشو گذاشت دم سوراخ کسم بین لپای کسم فشارش میداد و بعضی وقتا یکمم میرفت تو که لذت خوبی داشت دستشو گذاشت رو کسمو مالید ولی ارضا نشدم دوباره منو به پهلو خوابوند و کیرشو با مکافات کرد تو کونم این دفعه بیشتر فرو میکرد و هم زمان کسمو میمالید برام حرکت دستش تند شد تا من ارضا شدم اونقدری که از شدتش جیغ کشیدم تا حالا درد و لذت با هم تجربه نکرده بودم خیلی خوب بود خیلی کیرشو دراورد و گفت برو بالا به خاطر لرزش و حس ارضا شدنم احساس دردم کم بود نشستم رو کیرشو اروم کردم تو کونم ولی واقعا درد داشت دوبار بالا پایین کردم ولی نمیشد دوباره به حالت قبل برگشتیم کرد تو کونمو اومد سرشو اورد جلو سینمو شروع کرد مکیدن و تلنبه زدن دوباره اون صدای قشنگش و آه کشیدن مردونش و پاشیدن آبش همش میگفت بغلت منو دیوونه میکنه دلم میخواد همش بغلت کنم هر وقت دلم خواست تو رو ببینم نه کسی دیگه و من اصلا منظورشو نمیفهمیدم و فکر میکردم داره زر عاشقانه میزنه تا این که بعد از عید تصادف کردم مشکل برام پیش اومد و نتونستم حدود دو ماه ببینمش فقط چندبار تلفنی حرف زدیم اونم زنگ میزد دلداری میداد منم با بی حوصلگی تمام و سردی جواب میدادم تماساشو قطع کرد یه ماه ازش خبری نبود منم برام مهم نبود تا این که بعد ۱ ماه خودم بهش زنگ زدم ولی عین یه غریبه باهام حرف زد خبری از اون حس تو صداش نبود یه بارم دیدمش دلش بغل میخواست بوسه میخواست ولی میدونست من روحیم جوری نیست بتونم دل ب دلش بدم

 

بعد حدود ۴۰ دقیقه یه ابمیوه خوردیم و منو رسوند و رفت که رفت دوباره بهش زنگ زدم میخواستم روحیمو به دست بیارم و فقط لحظه ای ارضا شدنم با اون میومد تو ذهنم اون صدای مردونش وقتی من ناله میکردمو نازمو میکشید قربون صدقه های وقت و بی وقتش اما خیلی خشک حرف زد احساس کردم نمیتونه حرف بزنه و اینکه تو این دوماه خطشم عوض کرده بود و خطی که با من حرف میزد خاموش بود یه روز شمارشو سیو کردم و تو اینستا دیدم این حتی اسمشم بهم دروغ گفته بعد کم کم فهمیدم زن داشته و میخواستن از هم جدا بشن ولی آشتی کردن و کلی دروغ دیگه واسم رو شد اونقدری حرومزاده بود که منی که انقدر تیزم متوجه این موضوع نشدم بعد یادم افتاد اتاق خواب اون خونه ممنوعه بود درشم قفل بود بعد یهو دقت کردم دیدم این خونه با زنش بوده نه خونه مامانش و کلی چیزای دیگه اوایل تصمیم داشتم ب زنش بگم ولی بعد پشیمون شدم بعد از یه ماه دوباره پیلم شد هر روز زنگ هر روز حرفای قبلش ولی من دیگه زده شده بودم ولی خوب دلمم بغلشو میخواست و نمیدونم چرا دروغاشو به روش نمیاوردم یه روز زنگ زد صداش خیلی التماس داشت احساس کردم بغض داره گفت بیا ببینمت نامرد یهود منو ول کردی خلاصه قرار شد ببینمش رفتیم سمت باغش رفتیم تو اولش اصلا حسی نبود یه کم به پمپ اب ور رفت هی رفت و اومد یهو اومد دستمو کشید بردم سمت استخر تخمیه باغ منو چسبوند به خودش دست کشید تو موهام گفت چقدر دلم برات تنگ شده بود ۴ ماه بغلت نکردم بعدم پمپ بستو گفت یکم عشقمو بغل کنم دلم براش یه ذره شده رفتیم سمت اتاق خواب دم در خودم رفتم سمت لباش کلی لب گرفتم ازش ازم جدا شد و گفت لباساتو دربیار که میخوام جرت بدم خودش سریع لخت شد با یه شرت منم داشتم لباسامو درمیاوردم شرتو سوتین تنم بود که اومد سمتم سوتینمو دراورد و شروع کرد خوردن سینه هام واااای که چه حس خوبی بود تمام سینه هامو کبود کرد منم دستمو بردم تو شرتشو گرفتمش تو دستم بعد کلی ور رفتن و خیس کردن من رفت عقب و شورتمو دراورد دوباره گفت اماده باش جرت میدم امشب سرشو گذاشت دم سوراخ کسم و گفت امروز پارش میکنم یه فشار داد برق از سرم پرید ولی نذاشتم ادامه بده گفتم نه گفت پس میزارم روش میخوام حال کنی می کشید رو کسم و منم حال میکرد دستشو برد و شروع کرد مالیدن صدام رفت تو هوا تا ارضا شدم به پهلو خوابیدمو گذاشت دم سوراخ کونم درد داشت خیلی اما خوب حالیش نبود که هی بیشتر فشار میداد کم کم رفت تو یهو گفت میدونی چن وقته نکردیم چرا نمیومدی پیشم اخه ؟میخواستم بگم چون تو یه کس کش دروغگویی ولی وقتش نبود ضد حال میشد گفتم میخواستم تشنه باشی یکم تلنبه زد گفتم صبر کن برم بالا گفت چجوری گفتم اونجوری که تو دوست داری رفتم بالا خودم تنظیم کردم و نشستم روش سینه هامو میخورد و قربون صدقم میرفت میگفت چقدر تو سکس خوبی چقدر خوبه هستی چقدر شیطونی میمرم برا صورت خوشگلت نکن اینجوری بعد من هر روز دلم میخواد تورو بکنما

 

یهو مث وحشیا تلنبه های محکم زد خیلی دردم گرفت یهو وایساد گفت الان آبم میاد بیا پایین خوابیدم کنارش ازش لب گرفتم طعم لباش واقعا برام خوش مزه بود دلم میخواس همش ببوسمش بهش گفتم چرا من انقدر دوستت دارم تو که خیلی آشغالی خندمون گرفت دوباره به پهلو خوابیدمو کرد تو کونم گفت میخوام تا ته بکنم توش گفتم مال خودته هر کاری میخوای بکن تلنبه میزد تا ته میکرد تو درمیاورد میپرسید مال کیه میگفتم مال تو یهو صدای قشنگ مردونش رفت بالا و شروع کرد تکون خوردن و قربون صدقه رفتن ارضا شد پیشم خوابید یهو یادمون افتاد دستمال نیاوردیم گفت میکشم بیرون برگرد که نریزه بیرون برام دستمال اورد خودمو تمیزکردم اولین باری بود که مث آدم رو تخت سکس کردیم رفتم دستشویی ،لباس پوشیدم و نشسیتم لبع استخر رفت درختا اب بده گفت چته تو فکری بی حالی گفتم دردم گرفت گفت ببخشید بعد گفت باهام حرف بزن یه چیزیت هست گفتم حرف بزنم دعوا میشه گفت نه بگو شروع کردم از دروغاش گفتن بازم توجیه میکرد و بهونه میاورد در مورد زنش گفتم گفت در شُرف جداییم گفتم اشتی کردی گه نخور من همه چیزو میدونم ولی تا حالا به روت نیاوردم دیگه دید میدونم تقریبا همه چیزو برام گفت گوش دادم حرفاش تموم شد گفتم الان دیگه وقت اینه که تموم بشه همه چی شلنگ از دستش افتاد حرف نمیزد ولی من اهمیت ندادم گفتم دیگه ازت بدم میاد اخرین باریه که همو میبینیم حرفامو گوش داد و فقط گفت اینکارو نکن بمون تا تکلیفم روشن شه من به امید اینکه تو هستی دارم ادامه میدم گفتم نمیخوام نفر سوم باشم چون به زودی همین اتفاق برا خودمم میفته دیگه نمیخوام هر چی بغلم کرد بوسم کرد محل نزاشتم مانتومو پوشیدم که منو ببر از اینجا تو راه هی دستمو گرفت گفت نکن صبر کن برام گفتم تو بعد ۵ سال با من به اون خیانت میکنی ۵ سال دیگه هم به من با یکی دیگه ،خفه شو منو بزار خونه بعدم جدا شدم و دیگه هر چی زنگ زد جواب ندادم یه روزم گوشی رو دادم به همکارم گفتم بگو من نامزدشم دفعه بعد دهنتو سرویس میکنم و بزرگترین حماقت زندگیم که از رو حشریت بود رو تموم کردم گاهی دلم براش تنگ میشه ولی یاد کس کش بازیاش میفتم لجم میگره ازش و دلم به حال زنش میسوزه نا گفته نمونه عذاب وجدانم میگیرم ولی خوب من که نمیدونستم اوایل زن داره وقتی فهمیدم که گیر افتاده بود تو حس قلبیم امیدوارم خدا منو ببخشه و اگه روزی زندگی تشکیل دادم نفر سومی برام نیاره…

 

ادمین: خاک تو مخ پوکت که نه زندگیت شبیه آدماس نه سکست بوی گوه امثال شما رو حتی از توی کوستان‌هاتون هم میشه حس کرد این کوستان رو منتشر کردم که اگه کسی یبوست داره یا میخواد بالا بیاره و نمیتونه یه کمکی بهش شده باشه حالا میتونی بری بمیری

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «روانپریشان سپاهان»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا