تو زمستون کس داغ خیلی‌ میچسبه

هوای سرد زمستون بود و داشت حسابی برف میبارید. این منظره رو خیلی دوست دارم بارش برف و هوای سرد…
تو یک همچین روزی هرکاری کردم تو شرکت از اضافه کاری در برم نشد به ناچار موندم چون کارهای خودم عقب بود و محبوبه هم که تازه استخدام شده بود هنوز به خم و چم کار شرکت آشنا نشده بود باید به اونم کمک میکردم که کاراشو به روز کنه…

 
محبوبه یه اندام ترکه ای داشت که دخترای ترکه ای خیلی منو شهوتی میکنن!! اون روز کارامو تموم کردم ولی محبوبه هنوز سردرگم داشت کلنجار میرفت مثل گربه های گیج بود. کارم که تموم شد رفتم دوتا چای داغ و تازه دم ریختم و آوردم تو اتاق. ناگفته نمونه که فقط من و محبوبه بودیم و سرایدار شرکت که هرزمان کار تعطیل میشد اونم زرتی میپرید تو خونه اش و کنار زنش بود تا زمانی که پرسنل اضافه کار میخواستن برن میومد و در شرکت رو قفل میکرد…
با دوتا فنجون چای اومدم تو اتاق گذاشتم رومیز خودم و گفتم: بیا یه چای بخور و استراحت کن منم بعد از چای یه سیگار بکشم میام کمکت. من چای رو با لذت مینوشیدم کنار پنجره و رقص برف رو تو آسمون نگاه میکردم.
محبوبه : از برف خوشتون میاد؟
گفتم : آره عاشق برف و زمستونم.

 
محبوبه : من متنفرم از سرما ایییییش چیه هوای سرد؟! تابستون خوبه.
گفتم : هر فصلی زیبایی خودشو داره ولی من زمستون رو خیلی دوست دارم. بدنم طاقت سرما رو داره ولی اصلا تحمل گرما رو ندارم چون دمای بدنم همیشه بالای 37 درجه است.
محبوبه : من برعکس اصلا طاقت سرما رو ندارم دست و پاهام زود یخ میزنه.
گفتم : اینجا که الان گرمه ببینم دستتو؟
دستاشو تو دستم گرفتم واقعا یخ کرده بود. من با تعجب به اون نگاه کردم اون با تعجب به من!
محبوبه : واااااااااااااااااای خوش بحالتون چقدر دستاتون گرمه!!
خلاصه صحبتهامون تو همین موضوع ادامه داشت تا اینکه رفتم تو محوطه سیگارمو کشیدم و برگشتم که به محبوبه کمک کنم. میز محبوبه خیلی نزدیک کمد بایگانیش بود تو رفت و آمدهامون تصافا دستم خورد به کونش!! یهو تنم لرزید!! چه کون نرمی داشت!!! زیرچشمی بهش نگاه کردم عکس العملی ندیدم ازش. اینبار کنترل شده و دقیقتر بصورت تصادفی ولی عمدا دست مالیدم به کونش که سرم گیج رفت از استرس و لذت… نگاه کردم دیدم یه لبخند ملایم رو لباش اومد ولی بازم چیزی نگفت.

 
گفتم : جا تنگه تو هم همش تودست و پای منی.
محبوبه : آره شما راس میگی!!
دیدم اینو با لبخند گفت من دیگه نتونستم خودمو کنترل کنم وقتی باز اومد از جلوی کمد رد بشه خودمو چسبوندم بهش گفت : چیکار میکنی؟ گفتم بترسم و کم بیارم دیگه ریدم زدم به در پررویی گفتم : میخوام گرمت کنم.
محبوبه : لازم نکرده چه پررو؟!!
دیگه چسبیدم بهش هی میگفت تورو خدا ولم کن الان یکی میاد گفتم هیچکس نیست فقط ما دوتاییم. هم میخواست هم نمیخواست یک کمی با مشت مقاومت کرد و بهم ضربه میزد منم واسه اینکه دیگه حرفی نزنه لبامو گذاشتم رو لبش… جیییییییییییییییییییزززززززززززززززز لبای من آتیش لبای اون یخخخخخخخخخخ!! دیگه مشتاش ملایم و ملایمتر شد تا اینکه منو بغل گرفت انگار قابل یخ رو بغل کرده بودم همونطور بغلش کردم بردم تو اتاق دیگه ای که واسه استراحت پرسنل خانم تدارک دیده شده بود. خوابوندمش رو فرش . استرس داشت که یه وقت سرایدار نیاد گفتم مسافت خونه سرایدار تا اینجا زیاده شرکت خیلی خیلی بزرگ بود اونم کونش گشاد بود تو این هوا میخواست بیاد گوه کیو بخوره؟ خلاصه خیالشو راحت کردم در ورودی ساختمون رو قفل کردم و برگشتم . همدیگه رو لخت کردیم و رفتم تو بغل هم داشت عشششششششششششق میکرد گفت تو چقدر داغی؟!! تب داری؟

 
گفتم دمای بدنم بالاست هرچی گفتم ساک بزن قبول نکرد. کیرمو مالیدم رو کوسش زود خیس شد اومدم از کون بکنمش گفت نه درد داره گفتم خوب کجا فرو کنم؟ گفت از جلو بکن!! حسابی ذووووق مرگ شدم گفتم راه بازه؟ گفت آره ارتجاعیه! که خوب به من ارتباطی نداشت که قبول کنم که راست میگه یا دروغ تو اون حال فقط کوووووووووس میخواستم..
سرکیرمو با فشار شصت گذاشتم توکوسش که برخلاف بدنش دااااااااااااااااغ بود واااااااااااااااااااای هرچی تلمبه میزدم آخ و اوخ میکرد انصافا کوسش تنگ بود.
بعد از این ماجرا چندین بار دیگه هم باهم سکس داشتیم ولی حقیقتا همیشه تنگ بود تا اینکه یه روز موافقتش رو واسه کون کردن ازش گرفتم که خیلی خیلی حال داد…