اولین تجربه‌های سکسی شقایق

سلام.من شقایق هستم.داستانی که میگم مربوط میشه به تابستون 92.الان 18 سالمه و اون موقع 16 سالم بیشتر نبود….

***

من دختر درس خونی بودمو مدرسمم تیزهوشان کرج بود.اصلا تو فازه دوست پسر و اینا نبودم.البته با یکی دوست بودم اسمش علی بود.علی هم خودش تیرهوشان میرفت.بیشتر سره مسائل درسی باهم میحرفیدیمو خیلی رسمی و با ادب بودیم با هم تا اینکه رفته رفته با هم صمیمی تر شدیمو عاشق هم…
من یه دوست داشتم اسمش پریا بود.3 سال از من بزرگتر بود.خیلی دختره جنده ای بود.با همه پسرا دوست میشد.کارشم بلد بود همرو تیغ میزد بعدم میپیچوند.انتظارم داشت همه پسرا بیان خواستگاریش.یه روز پریا بهم گفت که باهاش برم سره قرار با دوست پسرش.منم اول قبول نکردم ولی بعدش خیلی اصرار کرد قبول کردم.من اصولا هیچ وقت تیپ تو چشم نمیزدمو بدم میومد زیاد تو چشم باشم ولی اون روز نمیدونم چرا تا جایی که ممکن بود جوری تیپ زدم که خیلی جلب توجه کنم.یه مانتوی قرمزه جیغ بلند جلو باز پوشیدم زیرشم یه تاپ مشکی براق.با یه ساپورت تنگ.موهای بلندو لخت خرماییمم باز کردم و از شال بیرون ریختم.یه رژ لب قرمز براق زدم.خلاصه منو پریا رفتیم سره قرار.یه 206 اومد دنبالمون.رانندش مصطفی بود دوست پسره پریا.بغله مصطفی یه پسر نشسته بود اسمش حامد بود.از حرفای مصطفی و پریا فهمیدم که کلا همه اینجاییم که من با حامد آشنا شمو دوست شم.وقتی فهمیدم خیلی عصبانی شدم میخواستم پیاده شم برم(چون من اصلا اهل خیانتو این حرفا به علی نبودم) که پریا دستمو نیشگون گرفتو با چشم اشاره کرد که بعدا بهم توضیح میده.این دوتا یه خونه مجردیه شریکی داشتن باهم که قرار شد بریم اونجا.خلاصه رفتیم تو و حامد یکم برامون خرت و پرت آورد که بخوریم.من خیلی موذب بودم بار اولم بود با دو تا پسر زیر یه سقف،تنها…همه سکوت کرده بودن که یه دفه پریا گفت:حامد شقایق رو اینطوری نگا نکنا.یه زبونی داره غورتت میده الان نمیدونم چرا لال شده.

 
حامد یه لبخنده به تمسخری زد. مصطفی گفت:خب شقایق خانوم از خودت بگو چند سالته؟چیکارا میکنی؟ منم خیلی رک و رو راست گفتم:16 سالمه و مدرسه میرم فعلا. مصطفی:اصلااا بهت نمیخوره.
-جدی؟مثلا چند سالم میخوره باشم؟
-20-21. حالا چه رشته ای؟
-تجربی.
-به به پس قراره خانوم دکتر بشی دیگه؟ با سر بهش جواب اره دادم. -خوش به حال مریضی که شما دکترش باشی.چه حالی بکنه. پریا که دید مصطفی به جای حامد داره با من صمیمی میشه بحثو عوض کرد منم دیگه کم کم یخم باز شدو از بحث درسو اینا بیرون اومدیم.از حرفای حامد فهمیدم که حامد الان یه دوست دختر داره که اسمش رزیتاس.میخواد دختر رو زجر بده و بخاطر همین میخواد با من دوست بشه و با من بره جلوی رزیتا که دختره حرصش دراد.منم حس اسباب بازی شدن این وسط بهم دست داده بود کلافه شده بودم.خلاصه حامد شمارشو بهم دادو مامان پریا عصبانی بهش زنگ زد که کدوم گوری هستیو ما هم با عجله خدافظی کردیمو برگشتیم. چند روز گذشتو من با اصرار پریا مجبور شدم با حامد دوست بشم.فکر میکردم قراره همه چیز تظاهری باشه تا اینکه یه روز حامد بهم زنگ زد و گفت بیا خونه تنهام با هم باشیم.منم خر نبودم میدونستم که قراره تنها باهم چیکار کنیم.خلاصه پیچوندمشو نرفتم.یه دو سه بار دیگه هم بهم گفت بیا پیشم بازم نرفتم تا اینکه یه روز عصبانی شدو گفت خسته شدم انقد منتتو کشیدم که بیای پیشم.اصلا از اولش نباید رزیتا رو ول میکردم.خلاصه رید بهمو منم گفتم به درک.بهتر. دوباره زندگیم روال عادیه خودشو طی میکرد تا اینکه یه روز یه شماره ناشناس بهم زنگ زد.مصطفی بود.

 
-سلام خانوم دکتر.خوبی؟
-سلام.مرسی.شما؟
-به!مگه چند نفر تو رو به اسم خانوم دکتر صدا میکنن؟!مصطفی ام دیگه!
-ای وای ببخشید نشناختم چطوری خوبی؟چی شده کاری داشتی بهم زنگیدی؟
-آره میخواستم بپرسم از پریا خبر داری؟نمیدونم چرا یه هفتس گوشیشو جواب نمیده دختره ی احمق.
فهمیدم پریا اینم تیغ زده و تهش باز پیچونده.
-نمیدونم والا منکه دارم تقریبا هر روز میبینمش.حالشم خوبه.
-اهان پس حال نمیکنه جوابه منو بده فقط!اصلا ولش کن.خودت خوبی؟
-چندبار حالمو میپرسی خوبم دیگه!
-چقد صدات دلنشینه آدم دوست داره هی زنگ بزنه باهات بحرفه.
-چ پر رو!میخوای شبا قبل خوابتم بزنگ لالایی بخونم برات.
-ای جان چشم حتما خانومم میزنگم.
این خانوممو که گفت من ساکت شدم.یه 10 ثانیه جفتمون پای گوشی ساکت موندیم تا گفت:شقایق میشه بیای همو ببینیم؟میخوام یکم راجع به پریا بهم بگی!
-ینی جاسوست بشم؟عمرا من از اوناش نیستم که پته ی دوستامو بریزم رو آب.
-حالا تو بیا با هم میحرفیم.
برا صبح روزه بعدش قرار گذاشتیم و من هنوز نمیدونستم کاره درستی داشتم انجام میدادم یا نه!

 
صبح روز بعدش حاضر شدم.یه تیپ رسمی و شیک زدم با یه آرایش خیلیییی کم و ملایم.رفتم سره خیابون دیدم یه ماشین خفن واستاده(انقد خفن که اسمشم بلد نیستم همین الان بگم).دیدم مصطفی است.حالا بماند که انقد ماشین خفن بود که من یه لحظه هنگ کردم سره باز کردن دره ماشین قاطی کرده بودم.خودشم فک کنم متوجه گیجی من شد ولی به روی خودش نیاورد.رفتم سوار شدم قیافم داد میزد که تعجب کردم.206 کجا این کجا!سلام ملیک کردیم ازش پرسیدم ماشین کیو کش رفتی؟گفت ماشین بابامه.کپ کردم.گفتم مگه بابات چیکارست؟باباش کارخونه دار بود و گویا وضعشون خیلیییی توپ تر از منو پریا و حامد بود حتی!یکم خودمو جمع و جور کردمو گفتم:خب!از پریا چی میخواستی بدونی؟
-ولش کن اصلا حرفشو نزن کات کردیم باهم.
-عه؟چرا؟!
-دختره ی جنده.آمارشو درآوردم دیدم با همه خوابیده.اونوقت تو از یه همچین آدمی طرفداری کن!
یه لحظه ساکت شدم.چیزی نداشتم بگم.آخه پریا میگفت با پسرا دوسته ولی نمیگفت با همشونم سکس داشته.تازه بعدا هم فهمیدم پردشم تو13 سالگی زدن!

 
مصطفی داشت رانندگی میکردو الکی دوره خودمون میچرخیدیم و حرفی نداشتیم.یه دفه دیدم دستمو گرفت تو دستشو فشار داد و بوسید.اولین باری بود که دست یه پسر بهم میخورد.حتی به علی هم اجازه نداده بودم بهم دست بزنه.یهو سرد شدم از خجالت عرق میریختم.با عصبانیت گفتم:خوبی مصطفی؟ -عاااالیم!میدونی شقایق؟چقدر از همون بار اول که دیدمت خوشم اومد ازت؟تو برخلاف سن کمت خیلی بارته.خیلی خانومی.از همه مهم تر خیلی خاکی ای و مثل اون پریا و دخترای دیگه هی خودتو نمیگیری!من میخوام که باهم باشیم!میشه؟
دروغ چرا!منم از مصطفی خوشم اومده بود.اونم برعکس حامد که خیلی مغرور بود،خیلی مهربونو به دل نشین بود.از حامد خوشگل تر و جذاب تر نبود ولی بدنسازی می رفتو هیکل محشری داشت.پوستش سفید بودو چشمای سبزش مهربونی و معصومیته خاصی به چهرش داده بود.خوش تیپ بود و بوی عطرش آدمو روانی میکرد.فکر کنم 6 سالم از من بزرگتر بود.سکوت کردم.اونم سکوت کرد.که یه دفه دیدم جلو یه لوازم ارایشی وایستاد.نمیدونستم برا چی.ازش سوالم نکردم.رفتو با یه کادو برگشت!کادو رو باز کردم یه ست لوازم آرایش بود.گفت ببخشید این در دسترس ترین کادویی بود که میتونستم برات بخرم.

 

دیدم خانوم سکوت کرده انگار زیر لفظی میخواد.منکه زبونم بند اومده بود.آخه خیلی عجیبه که یکی با دو بار دیدن یهو بخواد خرجت کنه.
-نه دیوونه زیر لفظی چیه!این کارا چیه چرا انقد خجالتم میدی!
-چه خجاااالتی.حالا باید خودتو با اینا ارایش کنی تا ببینمت چه شکلی میشی!
-اینجاااا؟تو ماشین ارایش کنم؟!
جوابی نداد!نگا کردم دیدم داره به سمت همون خونه مجردیشون رانندگی میکنه.سکوت کردم.گفتم هر چه بادا باد.ماشینو تو پارکینگ پارک کردو رفتیم تو آسانسور.پیش خودم گفتم نکنه حامدم باشه!نکنه اصلا همه ی اینا نقشه باشه!بلایی سرم نیاد!تو فکر بودم که متوجه سنگینیه نگاه مصطفی شدم.زل زده بود به من تو آسانسور و بهم لبخند میزد منم که داشتم آب میشدم.رسیدیم.رفتم تو و خوشبختانه کسی خونه نبود.گفت تا من یه چی میارم برو لباساتو عوض کنو اون لوازم ارایشو بزن ببینم چه شکلی میشی. یکم بدم اومد که انقد لارجه.ولی گفتم بی خیال بذار منم لارج شم یه دفست دیگه.زیره مانتوم تیپ آنچنانی ای نزده بود.در واقع اصلا انتظار نداشتم اینجا باشم.مانتومو در آوردمو رفتم تو دستشویی و جلوی آینه خودمو حسابی آرایش کردم.خیلیییی خوشگل شدم خودمم یه لحظه تعجب کردم از تغییر قیافم.از دستشویی صدا کردم:مصطفااا!میشه اومدم بیرون زیاد نگاهم نکنی؟اصلا روتو کن اونور.
-بیا عشققققم تو بیا بیرون تا بعد.
اومدن بیرون که یه دفه دیدم مصطفی ماتو مبهوت نگام میکنه.
-چه خوشگل شدی پدرسوختههه.

 

دلم قنج رفت.یکم نازو عشوه اومدم.رفتم رو مبل نشستم اونم برام آلوچه و چیبس آورد و اومد درست کنارم نشست.منم از قصد پاشدم جامو به بهونه ی برداشتن گوشیم عوض کردم.خندید.منم گفتم وا به چی میخندی؟
-خودت خوب میدونی به چی میخندم. یه ذره حرف زدیمو من شدوع کردم با یه ولع خاصی آلوچه میخوردم.باز دیدم اومد کنارم رو زمین نشستو گفت بذار ببینم نکنه حامله ای انقد با علاقه میخوری؟اینو گفتو تی شرتمو به بهونه ی نگاه کردن به شکمم زد بالا.دستشو گذاشت رو شکممو با خنده گفت دیوس تو بارداری؟! منم داشتم میخندیدم که یهو دیدم مصطفی بلندم کردو منو تو بغلش گرفتو برد تو اتاق خواب و آروم گذاشت رو تخت.تو فاصله ای که تو بغلش بودم همش به اتفاقی که قرار بود بیفته فکر میکردم.همش حس خیانت داشتم به علی.به خودم.ولی هی به خودم میگفتم همین یه باره…
مصطفی اومدو بلندم کرد دو تایی باهم رو تخت نشستیم.بهم گفت:خب خانوم خشگله قرار بود قبل خواب با صدای قشنگت برام بخونیا…(تعریف از خودم نباشه،صدای قشنگی دارم و خیلی زیاد میخونم و یکی از آرزوهام خوانندگیه)منم نه نگفتم شروع کردم به خوندن.آهنگ دیوار سنگیه گوگوش رو داشتم میخوندم:
تویه یه دیوار سنگی،دوتا پنجره اسیرن،ددتا خسته دوتا تنها یکیشون تو یکیشون ممنن…

 

یهو وسطش لباشو گذاشت رو لبامو صدام قطع شد.لبامو آروم میبوسید و میخورد منم همکاری میکردم باهاش و آروم دراز کشیدم رو تخت اونم همزمان رو من دراز کشید.با دوتا دستاش سرمو گرفت تو دستش به چشام زل زد.چشماش خیلی مهربونو معصوم بود آدم دلش نمیخواست از چشماش چشم برداره.منم یه لبخند ملیح زدمو دوباره آروم لبامو بوسید.بوسه هاشم مثل خودش ارومو دلنشین بود.پاهامو از هم باز کردم و اونم با زانوش محکم از روی شلوار میزد به کسم.یه حالی شدم.داشتم شل میشدم.حس میکردم دوسش دارم.ولی آدم به این زودی که نمیتونه عاشق کسی بشه.همش به خودم میگفتم خاک برسرت اینا همش هوسه!ولی دخترای هم سنو سال من تو اوجه هوس و داغ بودنن و نمیشه انکارش کرد.بلندم کردو لباسمو در اورد منم کمکش کردمو لباساشو دراوردم.هیکلم خوب بود.از کلاس دوم راهنمایی به طور حرفه ای ایروبیک کار میکردم.کمر باریکو باسن بزرگی داشتم که خیلی توچشم بود.ولی هیکل اون…یه چیزی بود.محشر.عالی.

 

یه دفه دیدم رفت گوشیشو آورد یه لحظه فکر کردم میخواد فیلم بگیره.ترسیدم.که دیدم عکس صفحه ی گوشیشو نشونم داد.عکس یه دختره بود که کون برجسته و خیلی خوشگلی داشت.بهش به خنده گفتم بیشور آخه این چه عکسیه گذاشتی نمیگه کسی میبینه!گفت خیلیییی خوبه.باسن تو هم درس مثل همینه.نگاش کن.واااییی دلم خواست. که منم غیرتی شدمو گفتم بیخود کرده دلت.اونم خندیدو گفت ای جان قربونش برم ممممن. دستاشو برد پشتمو بند سوتینمو باز کرد و سینه هام معلوم شد.دیدم با تعجب داره نگا میکنه.
-تو مطمئنی 16 سالته؟سینه هات که اندازه سینه های مامانمه.بذا بخورمشون ببینم شیرم میدن.
خندیدم.همین شوخیاش آرومم میکردو باعث میشد من به خیانتی که دارم انجام میدم فکر نکنم.نوکه سینمو اروم میبوسیدو میک میزد و هرازگاهی گاز میگرفت.دست دیگشو روی دلم و نافم حرکت میداد و میکشید.حس جللبی بود هم قلقلکم میومد هم یه آرامش خاصی با این کارش پیدا میکردم.به پهلو خوابیدمو اونم از پشت خودشو چسبوند بهم.کیره شق شدشو از روی شرت که میخورد به باسنم رو حس میکردم.از پشت با دستش سینه هامو گرفته بود و لاله ی گوشمو میک میزد.وااای صدای نفسای گرمش تو گوشم میپیچید.

 

چقدر این نفسا رو دوست داشتم من.با زبونش با لاله ی گوشم بازی میکرد و من از شدته لذت تو خودم مچاله شده بودم و به خودم میپیچیدم.حالم خیلی خراب شده بود فقط خودمو از پشت به کیرش میمالوندم.دیگه داشتم از حال میرفتم که خودمو ازش جدا کردم و مثه قحطی زده ها شورتشو از پاش در آوردم.کیرش راسته راست بود.خیلی بزرگ نبود.مثه پوستشم سفید بود.نمیدونم از کجا و چطوری بلد بودم انقد حرفه ای ساک بزنم(اهل فیلم دیدن هم نبود فقط هر از گاهی عکس میدیدم).کیرشو آروم کردم تو دهنم اول اروم لیس میزدم ولی بعد وحشی شدم یه تف انداختم روشو تند تند تو دهنم جلو عقب میکردم.مصطفی که بالشت گذاشته بود زیر سرش و منو نگاه میکرد که چطوری براش ساک میزدم.رو ابرا بود.فقط میگفت بخور عششششقم بخور شقایق من.یه تف انداختم کف دستمو با دست کیرشو گرفتم و تند تند کیرشو تو دستو جلو عقب میکردم.با دهنمم به تخماش زبون میزدم.که یه دفه پاشد و گفت عوضیییی چنان جرت بدم.نمیدونستم الان تهدیده؟به شوخیه؟تو عالم شهوت یه چی پرونده؟که دیدم رفت سراغ شورتم و درآورد.خیلی یه دفه خجالت کشیدم.چشامو بستم که دیدم داره رو کسم مثه وحشیا ضربه میزنه و لبه هاشو با دهنش میکشه.انتظار داشتم بخوره ولی اینکارو نکرد که بعدا بهم گفت کلا از اینکار بدش میاد.دوباره اومد روم خوابیدو لبامون تو هم چفت شد.با دستش کسمو میمالید و صدای من همه ی خونه رو گرفته بود.هوا ابری بود و اتاق تاریک بود.

 

تاریکیه اتاق باعث میشد هم بیشتر حال کنم هم کمتر خجالت بکشم.داشت کسه خیسمو میمالوند و منم کم کم داشتم ارضا میشدم که دیدم میخواد انگشتشو بکنه تو کسم که آروم گفتم مصطفی!من دخترما!چیکار میکنی؟ تعجب کردو گفت:من شنیدم که پریا به حامد گفته بود که تو قبلا از جلو سکس داشتی! دلم میخواست پریا جلوم بودمو میزدم تو دهنش.حالا فهمیدم حامد چرا انقد گیر بود که من برم پیشش.منو پیش همه یه جنده معرفی کرده بود.سعی کردم ارامشه خودمو مصطفی رو حفظ کنم.بهش گفتم:دیوونه تو اولین پسری هستی که به من دست میزنی!اینو که گفتم انگار خوشحال شد.ولی خودم خیلی تو کف بودم اون لحظه فقط دوست داشتم کسمو جر بده.که یادم افتاد چند سال پیش که عفونت کرده بودم دکتر که دوست صمیمیه مامانمم بود موقع معاینه بهم گفته بود پردم حلقویه منتها طوریه که بعد از چند بار آمیزش اگه خیلی فشار بیاد پاره میشه.پیش خودم گفتم با یه بار که طوری نمیشه… تو چشمای ناز سبزش نگاه کردمو گفتم:کارتو بکن قربونت بشم.پردم حلقویه. اونم که تو کونش عروسی بود،زود کیرشو گرفت جلوی کسم..استرس داشتم که نکه حالا همین بار اول پاره شه پردم نکنه خیلی درد داشته باشه…نکنه…که یه دفه زیر دلم تیر کشید.

 

کیره مصطفی بود که میخواست تو کسه تنگم جا شه.داشتم از درد میمردم.خبری از خون نبود ولی زیر دلم خیلی تیر میکشید.چشمامو بستم دستمو گذاشتم رو چشام.پاهامو داده بود بالا و رو شونش گذاشته بودو اروم اروم کیرشو تو کسم جلو عقب میکرد.کم کم دردش داشت برام شیرین میشد.چشمامو باز کردمو دیدم اصلا تو حاله خودش نیست.از شدت لذتو درد باهم بالشتو چنگ میزدمو آه و اوه میکردم.برم گردوند و کشید منو سمت لبه ی تخت و گفت که کونمو گرد کنمو بدم بالا.همینکارو کردم.دوباره سره کیرش یه تف زدو از پشت کرد تو کسم.واااااییی اینطوری حسابی کیرشو تو کسم حس میکردم.حس خیلی خوبی بود که وجوده یکیو تو خودت حس کنی!یکی که انگاری دوسش داشتی.فکر کنم اکثر دخترا این طوری باشن،اولین نفری رو که باهاش سکس داشتن نه فراموش میکنن و هم اینکه یه طوره خاصی دوسش دارن.حسه خیلی خوبی داشتم چند دقیقه تلمبه زد که من ارضا شدمو لرزیدمو اونم یه جوووون بلند گفتو بعد دیدم کیرشو در آورد و از کنار تخت دستمال کاغذی رو برداشت.فهمیدم آبشو میخواد بریزه تو دستمال که یه دفه مثه آدمای تشنه دهنمو باز کردمو بهش فهموندم که میخوام آبشو بخورم.

 

مطمئنم انتظار اینو نداشت.کیرشو گذاشت تو دهنم.نمیدونستم الان قراره چه چیزیو بچشم که ابش با فشار ریخت تو دهنم زودم کیرشو دراورد ابش دوره لبم پخش شد.با یه اکراه بدی آبشو غورت دادمو با دستمال دوره دهنو پاک کرد.با شوخی گفت آبم خوش مزه بود؟منم گفتم آره خیلی مزه وایتکس میداد.دوتایی زدیم زیر خنده.بعد رفت پتو رو آوردو یه نیم ساعتی تو بغل هم دراز کشیدیم.از خانوادش گفت.از اینکه برعکس من،قبل از من با خیلیا بوده ولی میگفت با هیچ کس با اندازه ی من راحت نبوده!منم نمیدونستم باور کنم یا نه!دوباره بهم گفت براش بخونم منم که حوصله نداشتم اینو خوندم و همراهش بشکن زدم:
شومبوله بابا چند بخشه؟دوبخشه آی دو بخشه… بازم باهم زدیم زیره خنده و گفت:پریا راست میگفت بخت که باز شه خوب زبونی داری! داشتیم باهم حرف میزدیم که مامانم زنگ زدو عصبانی بود گفت که زنگ زدم خونه گوشی رو برنداشتی کجایی؟منم از الکی گفتم رفتم کتابخونه درس بخونم.(چه درسیییی)بعدم گوشی رو قطع کردمو لباسامو پوشیدم.مصطفی هم حاضر شدو منو رسوند.موقع پیاده شدن اروم لپمو بوس کرد و گفت خیلی بهش خوش گذشته امروز…حدودا 2-3 ماهی با مصطفی بودم.بچه های تیزهوشان تابستونم باید مدرسه برن.

 

خیلی اوقات میومد دنبالمو باهم برمیگشتیم خونه یا میرفتیم یه چرخی تو کرج میزدیم.برام عجیب بود که با اون کلاسو ماشینش اصلا براش مهم نبود که یکی منو که با لباس مدرسه بودم باهاش ببینه.بعده اون سری 3-4 بار بیشتر باهم سکس نداشتیم.که آخرای تابستون شدو من کم کم حالم از خودم که همزمان با دونفر بودم بهم میخورد.از طرفیم مدرسه ها و منم که وقت پسر بازی نداشتم.یه روز تو ماشین بهش گفتم که من بجز اون با علی هم دوستمو خیلی ناراحت شد.البته بهش گفتم با اون بیشتر بخاطره درسو اینا ولی خب…بعد گفتش که باید انتخاب کنم یکیو!منم متاسفانه با خوشبختانه کسیو که یه سال بود قبلا باهاش بودمو انتخاب کردم…

 

ولی خب راستش مصطفی خیلی پسره گلی بود.حالا کاری به پولش ندارم ولی اخلاقا خیلی با معرفت بود.حالا بعد 4 سال علی وقتی دانشگاه اونم رشته ی پزشکی قبول شد،منو فراموش کرد خیلی راحت دوستیه 4 سالمونو انداخت دور.و منم صدبار ب خودم لعنت فرستادم که چرا با مصطفی که انقدر مهربون بود نموندم.درست یادمه از اون روزی که ولش کردم ماهی حداقل 3-4بار میزنگید ولی جوابشو نمیدادم.خیلی اس ام اس میداد که دلم برات تنگ شده شقایق ولی بازم جوابشو نمیدادم.تا یه سال همینکارو میکرد تا من خطمو عوض کردم…
حالا هم دلم خیلیییی براش تنگ شده.امیدوارم هرجا هست شاد باشه و بهترینا براش باشه.
مرسی که خوندین.

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

8 دیدگاه دربارهٔ «اولین تجربه‌های سکسی شقایق»

  1. عالی بود شقایق جان،مرسی،خیلی با معرفتی،بازم داستان بزار

  2. hanid_anten

    سلام
    شقايق جون داستانت خيلي زيبا بود
    من وقتي خوندم ديدم عين حقيقت نوشتي بعضي داستانها ازهمون اولش معلومه تخيليه ولي من خوب حس كردم كه واقعيه
    بازم ممنون راستي خوشحال ميشم بهم ايميل بزني ميخام باهات دوست بشم .
    بوووووووس

  3. شقایق !خیلی بی معرفتی .میدونی چقدر دنبالت گشتم و منتظرت یودم.من هنوزم دوستت دارم

  4. سلام اگه به آرزوت میخوایی برسی میتونم کمکت کنم استودیو دارم
    09397914542

  5. hadi andarz

    سلام شقایق داستانت قشنگ بود اما کنار گذاشتن مصطفی از زندگیت اشتباہ بود

  6. خاطره ي جالبي بود. من شاعر و نويسنده ام. ميتونم ازخاطراتت يك كتاب رمانتيك بنويسم. تاكنون نيز پنج جلد كتابم بطور رسمي چاپ شده است. اينم شماره تماس: 09355368263

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا