هميشه تويه ذهنم دوست داشتم با يكي از افراد فاميل نزديكي كنم! نمي دونم چي شد اولا تو نخ دختر عموم بودم ، يه دختر سبزه يكم شكم داشت ، سينه هايه قابل توجه و يه كون در حال تركيدن! اما… نشد! تا اين كه پسر عموم ازدواج كرد ، اونم چه ازدواجي ، نه بهتر بگم چه دختري رو شب زفاف كرد، فكر كنم همه پسر هاي فاميل شب عروسي تو نخ عروس بودن ! آخ بگم براتون از زهرا خانوم “يادم رفت بگم اسمه عروس خانوم ما زهرا بود”:سفيد به تمام معنا ، اين قد سفيد بود كه ديگه داشت تو ذوق مي زد!! سينه اندازه يه هندونه 2 كيلويي (هر كدوم) باسن : فكر كنم الانم 5 تا گلدون بشه روش گذاشت. لباي غنچه از اون غنچه ها كه آدمو حشري مي كنه. خوب از داستان دور نشم آقا اين خانم توي فاميل جا افتاده بود كه خيلي محجبه است؛ يعني چادري به تمام معنا.اما نميدونم چرا پيش فاميل هاي نزديك خانوم خانوما راحت مي گشت. پيش من (اون موقه 18 سالم بود) پيش بابام ، عموهاي ديگم با يه پيرهن استرج تنگ و يه شلوار استرج تنگ مي گشت !چشمتون روز بد نبينه هر وقت خونه عمو مي رفتيم بايد تو دستشويي يه صفايي به طفلم (كيرم) مي دادم!قشنگ يادمه 18 سالم بود عيد رفته بوديم خونه عموم (12 فروردين) ساعت 5 بود. من با اصرار زياد عموم و زن عموم اونجا موندم كه فردا همه با هم بريم 13 به در!اين عروس گل ما ( عروس كه مي گم 5 ساله كه صفرش پريده ها ) تازه گوشي خريده بود. ساعت 9.30 بود كه چايي آورد ،
وقتي دولا شد آقا لايه اون دوتا چاك سينه هاش رو كه ديدم داشتم ديوونه مي شدم با خودم گفتم چه عيبي داره كيره من لايه اين دوتا هلو پايين و بالا بشه ! ازاين پسر عمو بي بخار ما كه جوجه در نمي ياد! (بچه دار نمي شد نمي دونم چرا) شايد ما تونستيم.ديگه نتونستم تحمل كنم راه دستشويي رو پيش گرفتم ، از دستشويي كه اومدم بيرون با صورت خوردم تو يه چيزي نمي دونم چي بود (خيلي نرم بود ) صورتم رو كه آوردم بالا زهرا جلويه چشام بود ،گفت: چته !گفتم: چه خبرته اين قدرعجله داري!گفت: نه تو اونجا اين همه وقت چيكار مي كردي !گفتم : كار بدي نمي كردم ( آره جون خودت) گفت: بيا كنار عجله دارم !گفتم : بدو تا پوشك نخواي عوض كني!اينو كه گفتم يه جوري نگام كرد !!! ( ما با هم زياد شوخي مي كرديم ) قند تو دلم آب شد ! با خودم گفتم من بچه آقام نيستم اين كوس نكنم !آقا ساعت حدود 11.30 شب بود كه حوس چايي كردم حميد ( پسرعموم ) جلوي تلویزيون دراز كشيده بود! زهرا تويه اتاقش بود رفتم تويه آشپزخونه يه چايي بريزم ، داد زدم حميد چايي مي خوري! جواب نداد ، دوباره داد زدم ! يدفعه زهرا رو تو درگاه آشپزخونه ديدم گفت: داد نزن خوابه! يه جوري تويه درگاه تكيه داده بود كه گفتم اين يه عمر جنده بوده! گفتم: گلم تو چي مي خوري !گفت: نه مي برم! اينو كه گفت جا خوردم! اومد جلو چايي منو برداشت رفت گذاشت رو ميز آشپزخونه و نشست! منم يه چايي ريختم و رفتم روبروش نشستم. داشتم هيكل نازشو ديد ميزدم كه يهو نظرم جلب شد به يغه پيرهنش ديدم يه وري وسط يكي از پسون هاشم دوتيكه شده! با خودم گفتم اين پستون از تو جاش در اومده!( احتمالاً با خودش ور مي رفته ) چون چاك سينه هاشواز روبرو هم مي شد ديد! اين قد كه براي اولين بار خال گوشه سينشو ديدم! يدفعه بخودم اومدم ديدم زهرا زل زده به من ! گفت چته ، چت كردي آدم نديدي يا زن خوشگل نديدي ! گفتم ديدم اما… !گفت اما چي گفتم هي چي !گفت : يكاري برام مي كني !گفتم: بگو.گفت : كار كردن با اين گوشي رو به من بگو (p990)گفتم: بده ببينم! چي شو مي خواي بدوني ؟گفت : هرچي…! نميدونم عوض كردن عكس، آهنگ و و و! گرفتم رفتم تو رم گوشي يه 30 ، 40 تا عكس بد نيمه سكسي از دختر داشت !گفت: چيه خوشگل تر از من ديدي !گفتم: از تو خوشگل تر! عمراً.يدفه جا خورد گفت: بچه پورو ! پا شو ديگه بورو بخواب.گفتم: خوابم نمي ياد! گفت: منم مي خوام بخوابم ، تنهايي مي خواي چيكار كني ؟گفتم : حالا!گفت كار بد نكني ها! اينو كه گفت با هم زديم زيره خنده! زهرا رفت تواتاق ،
من هم رفتم دستشويي براي بار سوم تو اون روز!( يعني كمر خالي خالي) از در كه اومدم بيرون ديدم زهرا دوباره به ديوار همون جوري تكيه داده و بد داره منو نگاه مي كنه !گفتم : چته !گفت : من چيزيم نيست تو چته! مشكل داري گفتم: نه! گفت يا مشكل داري يا داشتي كار بدی مي كردي اين همه وقت! منو ميگي بهم برخورد گفتم هر دوش حالا كه چي؟ گفت: اگه هردوشه كه هيچي اما اگه… ! گفتم: اگه چي! گفت: كمكت كنم !گفتم چي؟ گفت راحتت كنم! گفتم يعني چي؟ گفت: هيچي! من ميرم بخوابم! دويدم جلو گرفتمش اولين بارم بود بهش دست مي زدم يدفعه تو دلم هوري ريخت! مكث كردم هيچي نگفتم! گفت : مي خوام برم بخوابم صبح زود پاشم ! بازم هيچي نگفتم ، مات و مبهوت مونده بودم! يدفعه صورتش رو آورد جلو بينيش چسبيد به بيني من، صورتشو كج كرد لباشو گذاشت رو لبام ،داشت ميك مي زد! رفت عقب! گفت: زبونت فكر كنم حالا باز شد!!! يهو بخودم اومدم! با پته پته اومدم حرف بزنم !گفت: مي خوام برم بخوابم ، تو نمي خوابي !هيچي نگفتم! دستمو گرفت برد تو اتاق! تو راه حميد هنوز جلوي تلویزيون خواب بود! تو اتاق كه رفتيم گفت : تا حالا با كسي از اين كارا كردي، گفتم نه !گفت خوب اشكال نداره ! دستمو گرفت هي مي مالوند ، با اون يكي دستش زيپ شلوارشو باز كرد و دستم كرد تو شلواراسترجش هي مي ماليد و اوه اوه مي كرد ! انگوشتمو از كنار لبه هاي شورتش به كوسش رسوندم كه يهو يه آه خفيف كشيد گفت حرفه اي هستي ها! دكمه شلوارشم باز كرد من داشتم مي ماليدم !گفت: پس من چي از ظهر تا حالا تو نخ ملهتم ! اينو گفتو و کمرم رو باز كرد دكمه هاي شلوارمو باز كرد كير شق شده ما رو گرفت تو دستش گفت: جانم تا حالا كجا بودي گفتم : تو دستشويي به تنهايي ! خنديد و گفت اشكال نداره الآن براش جبران مي كنم ! نشست جلو پاهام تا ته كرد تو دهنش نمي دونم ميك مي زد، مي خورد ، لیس مي زد ! اما داشت ديونم مي كرد
10
دقيقه كه خورد گفت كمرتو شل كن بزار بياد گفتم اين حالا حالا ها نمي ياد از ظهر تا حالا 3 بار خالي شده !گفت خوب باشه!گفت: نمي خواي كاري بكني ؟گفتم اجازه هست !گفت: كاملاً در اختيارتم !دستامو گذاشتم رو سينه هاش داشتم ديونه مي شدم ! پيرهنشو گرفتم كشيدم بالا خودشو از زيرش آزاد كرد !واي چي مي ديدم !يه سوتين سفيد بايه بدن سفيدتر از اون خوابوندمش روتخت و شلوارمو كامل درآوردم ! نشستم رو سينه هاش با خودم گفتم : نه مرديم و كيرمونو كرديم لايه اين دو تا هلو! از پايين سوتينش كردم تو هي سينه هاشو از رو سوتين مي ماليد و آه خفيف مي كشيد ! بلندش كردم سوتينشو باز كردم شروع كردم به خوردن! بايد گفت سينه هاشو داشتم ساك مي زدم! ديگه اين قد آه آه كرد كه گفتم همه بيدار شدن ! رفتم پايين هنوز شلوارش پاش بود شلوارشو در آوردم گفت بدو دارم مي ميرم گفتم وايستا!! كيرمو گذاشتم رو شرت صورتيش هي جلووعقب كردم گفت: ديونه بزن توش دارم مي ميرم ! ديگه شورتشو در نياوردم! پاهاشو باز كردم لايه شورتشو زدم كنار كردم توش!! آه آه اوووه ، وا ي ، جان بكن ! تا ته پاره كون بودو ! جونم واي! هي مي گفت و منو بيشتر حشري مي كرد هر چي مي گفت آروم تر مي كردم تا بيشتر آه و اوه كنه چون خيلي دوست دارم ! ( زجرش مي دادم!) ديدم نه اين جوريها آبم نمياد گفتم پاشو،
دمرش كردم زيره شكمش يه بالشت گذاشتم! شورتشم درآوردم! دوباره كردم تو كسش اين دفعه خيلي حال داد ! تندش كردم، داد زد كه گفتم الآن همه پشت دروايستادن! ساعت 1.45 بود! نمي دونم كي ارضاء شد ! اما ديگه بي حال شده بود! منم كه يه سوراخ قهوه اي جلوم ديده بودم! مگه مي شد تو كارآبم نياد! سرشو گذاشتم دم سوراخ كونش! جداً خيلي تميز بود! يه هول دادم يه آه كشيد گفت نه جانه من بكش بيرون گفتم ضر نزن من آبم هنوز نيومده! گفت مي خورمش تا بياد اما اونجا نه ! گفتم نوچ! تا ته هلش دادم تو اومد جيق بزنه كه خودش جلو دهنشو گرفت هي آه آه ميكرد پاهاشو باز كردم شروع كردم به تلمبه زدن! آخه كيرم كلفته اما كوتاهه!داشت آبم مي آومد! فهميد گفت بكش بيرون از جلو بكن گفتم نه ديگه داره مياد! گفت اشكال نداره بزار جلو! برشگردوندم، ديگه حال نداشت! كردم تو دوتا تلمبه زدم گفت در نياري ها همشو بريز اون تو ! گفتم: برو گمشو ديوونه كه نيستم! گفت بريز اومدم بكشم بيرون پاهاشو دور كمر قلاب كرد هركاريش كردم نتونستم بكشم بيرون همش ريخت اون تو!! پاهاشو كه باز كرد مي خواستم بكشمش كه گفت ناراحت نباش لولمو بستم! خيالم راحت شدافتادم! زهرا پاشد رفت حموم من هم تو تراس دستشويي خودمو تميز كردم ساعت 2.25 دقيقه بود كه خوابيدم.