بس که پشت فرمون نشسته بود شبا کمر درد داشت. منم شبا براش کمرش رو پماد می زدم و می مالیدم. یه شب که داشتم کمرش رو می مالیدم احساس کردم دلم می خواد یه کم با کونش بازی کنم. اون خیلی از این کار بدش می یومد اما من از این که یه کم اذیت بشه لذت می بردم. برای همین دستام رو که چرب شده بود آروم و آروم بردم طرف کونش. اونم بس که ماساژش داده بودم خوابش گرفته بود وصداش در نمی یومد. با ترس و لرز انگشتم رو بردم طرف کونش و بهش دست زدم. بر خلاف همیشه هیچ اعتراضی نکرد. منم که دیدم اعتراضی نمیکنه انگشت کوچیکم رو که حالا حسابی چرب شده بود یواش بردم تو کونش و باز هم هیچ صدای اعتراضی نشنیدم. جسورتر شدم و انگشتم رو تا ته بردم تو کونش حالا آروم آروم حرکت می دادم و صدای آخ و اوخش رو می شنیدم که کم کم بلندتر و بلندتر می شد. گفت هیچ وقت فکر نمی کردم اینقدر از این که انگشتت رو بکنی تو کونم لذت ببرم. اون یکیشو هم بذار تو کونم. منم اطاعت امر کردم. وقتی دیدم خیلی بهش حال می ده بهش پیشنهاد دادم بادمجون براش بذارم.
اون هم زیاد بی میل نبود به این کارم. بلند شدم رفتم یه بادمجون رو کاملا شستم و آوردم چربش کردم و آرووم آروم داشتم فرو می کردم تو کونش که یهو دادش رفت به هوا و گفت: وای مهسا …….. پارم کردی. ولی من دست بردار نبودم. دیدم خیلی داد می زنه. شورتم رو درآوردم و گفتم اگه این دفعه داد بزنی مجبورم می کنی همه شورتم رو فرو کنم تو دهنت. پس خفه خون بگیر… سعید ساکت شد و من با فشار بیشتری بادمجون رو کردم تو کونش که یهو دوباره داد کشید. شورتم رو کندم. اول خشتکش رو می خواستم فرو کنم تو دهنش که ممانعت کرد. منم خایه هاش رو گرفتم تو دستام و گفتم اگه دهنت رو باز نکنی خایه هات رو له می کنم. مجبورش کردم دهنش رو باز کنه. همه شورت رو فرو کردم تو دهنش و در همین حین کیرش رو هم می مالوندم. هنوز همه بادمجون تو کونش جا نشده بود. بادمجون رو بیشتر فرو دادم تو. و شروع کردم باهاش بازی کردن. هی بادمجون رو فرو می کردم و هی در می آوردم تا درد بیشتری بکشه. یهو دیدم آبش داره می یاد و همه ملافه رو خیس کرد. بادمجون رو از کونش درآوردم و شورتم رو از دهنش آوردم بیرون. که یهو سعید گفت حالا نوبت منه. یه دهنی ازت بگام که تا عمر داری یادت نره. یه کشیده زد به صورتم. منو پرت کرد رو تخت. بلوزم رو جر داد و شروع کرد به خوردن سینه هام.
دیوونه وار سینه هام رو گاز می گرفت. با دستاش فکم رو باز کرد و گفت من شاش دارم دهنت رو باز کن جنده من. می خوام تمام شاشم رو خالی کنم تو حلقومت. منم دهنم رو باز کردم و یه مایه داغ و بدبو رو احساس کردم ولی از خوردن شاشش لذت می بردم. همیشه موقع سکس این کار رو با من می کرد. بعد دوباره رفت سراغ سینه هام. از نوکش گازهای کوچولویی می گرفت. بعد گفت می خوام حسابی حالت رو جا بیارم. دو تا گیره آورد و زد به نوک سینه هام. داشتم از درد می مردم. گفت اگه داد بزنی کیرم رو تا حلقومت فرو می کنم تو. منم نمی تونستم داد بزنم. گفت می خوام با همون بادمجون جرت بدم. همون بادمجونی رو که فرو کرده بودم تو کونش آورد و بدون هیچ رحم و مروتی با تمام فشار فرو کرد تو کوسم. تا ته هم فرو کرد. وای داشتم از دردش بیهوش می شدم. ولی سعید دست بردار نبود. هی بادمجون رو فرو می کرد تو کوسم و هی در می آورد. منم همش جیغ می زدم. لبام رو می مکید و می گفت جون جنده من، عشق من جیغ بزن…….. جیغ بزن، گریه کن. دارم کوست رو جر می دم ….. می بینی …… من عاشق این لحظه هام.
نوشته: محشر کس