پا روی همه چیزم گذاشتم

من یه پسر 24 ساله به اسم ح ! از خودم بگم فایدش چیه ؟! تابستون 91 بود آخرای تابستون بود که با دوست دخترم سر اینکه گیر داده بود من معتادم جدا شدیم عکسم بذار مال اون موقع خندتون میگیره باشگاه میرفتم حرفه ای کار می کردم 85 خشک داشتم برا مسابقات استانی اماده می شدم ! جدا شدیم بد یه مدتی با نفر آشنا شدم اسمش شهره بود ! رابطمون خیلی خوب خیلی همه چی بود جز سکس چون اون نمی خواست اما به اصرار من قبول کرد(بگم من همون اولش گفتم اصلا به فکر ازدواج این مزخرفات نیستم) اولین سکسمون عالی بود اگه حوصلم شد مینویسم تو همون مقطع که رابطهمون عالی شد بود من یه نفر دیگه هم جور کردم که open بود با اونم بودم و چند روز بعدش هم یه زن بیوه جور شد خلاصه داشتم کلی حال می کردم که یکدفع او اتفاق گند افتاد! گوشیم زنگ خورد دوست دختر تنها رفیق یه دل یه جونم بود رفیقی که رفاقتمون تا آسمونا رفته بود کسی که همه رفاقتمون تو رفقا مثال میزدنند !
 
دفعه اول بود که دوست دخترش بهم زنگ میزد با اینکه رفیق جون جونیم بود خودمم براش این دختره جور کرده بودم و 7 سال هم با هم بودن اما اصلا من کاری به کارشون نداشتم اصلا خبری از کاراشون نداشتم ! اما چند روز قبلش چون دوستم که بهش اینجا میگم سجاد گوشیش خاموش شده بود با گوشی من بهش زنگ زده بود ! شمارمو save کرده بود زنگ زد گفت سجاد کجاست من که مدتی بود در جریان گند کاریهاش بودم شروع کردم به خاک پاشیدن خیلی طولانی و مفصل خلاصه می گم ! بعد چندر روز دختر بهم زنگ زد (اسم مستعار حدیث) و گفت سجاد هر چی از دهنش در امده بهش گفته 45 دقیقه بهش فحش داده بود راست می گفت خود سجاد هم تایید کرد بعدشم شروع کرد به نفرین کردن من که تو این آوردی تو زندگی من! نمی دونستم باید چیکار کنم با سجاد حرف زدم اما گفت دیگه نمی خوادش !
 
اون روزا شده بودم سنگ صبور حدیث درست که از بیرون خوشحال بودم اما از درون داغون بودم چند ماهی از شکست عاطفیم نگذشته بود و مشکلات خونه ! تو همه بد بختیام شدم سنگ صبور حدیث چون خیلی باهام حرف میزد با شهره کات کردم همه چیو کنار گذاشتم شدم سنگ صبورش به خود امدم دیدم بد بهم وابسته شده و من بدتر وای خدای من چیکار کردم رفاقت 12 ساله هر روز که سجاد می دیدم فقط عذاب وجدان بود که شده بود خوراکم در عرض 2 ماه شدم 60 کیلو باشگاه و مسابقه همه چی خراب شد! حالا همه چیز من شده بود دوست دختر رفیق صمیمیم1 سال رابطه پنهانی اما به جون خودم بهش دستم نزدم فقط براش حرف میزدم گوش می کردم به حرفاش بیرون می بردمش شده بودم همه چیزش تا اینکه بهم گفت باید خودت به سجاد بگی ؟؟؟!!! یا میگی یا میرم در ضمن سجادم بعد اون دعوا سر ماه پیشمون شده بود اما حدیث می گفت اون براش دیگه مرده حتی چندبارم به خاطر اینکه بهش گفتم بهش فرصت بده کلی بهم توهین کرد و قهر کرد چند بار! سجاد ادمی نبود با این قضیه کنار بیاد فهمیدنش یعنی یه شر بزرگ!
 
تتحت فشار حدیث قضیه لا رفت اما من بی خبر بودم سجاد بهم زنگ زد و من به یه بهونه ای به خونشون کشوند وقتی رفتم تا بهش پشت کردم آنچنا زد تو گیج گاهم که دیگه کتک های بدی رو یادم نمی آد امااینقدر زدنم که شب نتونستم خونه برم ! بهش زنگ زدم گفت حدیث فهمیدن دیگه حالا حله گفت آره ! فردا صبحش بهم زنگ زد قرار شد که عصر بهم زنگ بزنه آخه صبح ها سر کار بود! اما اون عصر هنوز بعد گذشت 4 ماه نیومده هر چی هم زنگ زدم دیگه جواب نداد من موندم بی کسی و غم و غصه و بی آبرویی دیگه نتونستم توی شهرمون بمونم امد یه جایی تنهایی زندگی می کنم! من توی زندگیم با همه جور دختری بودم از زن زن بیوه مطلقه دختر چادری دختر پولدار فقیر دهاتی همشون یه کوفتن عوضی و کثیف گربه صفت حیوون به قولی بعضیا باید بکنی و ول کنی این درستش از من به شما نصیحت الان 4 ماه تنهام تنهای تنها سخته اما دردش کمتره ! دختر یه گربه صفته بهت وفا نمی کنه
 
نوشته: phobia_RARA

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا