هنوز یه هفته نمی شد که به خونه بخت رفته بودم . تازه داشتم طعم شیرین زندگی و هوسو می چشیدم . دیگه خسته شده بودم از بس به حرف این و اون گوش کرده بودم ومراقب بودم که خودمو حفظ کنم . ولی همه اینا شروع یه حادثه دیگه بود . اسمم پرنیاست 20سالمه از شوهرم پویا چهار سال کوچیکترم . اون کارش مهندسی عمران یا همون ساختمونه و تو بساز بفروش هم فعاله . از صبح که میره تا شب پیداش نمیشه . ما با عشق از دواج نکردیم ولی چون دیدم جوون خوب و خونواده داریه و وضع مالیش خوبه قبول کردم . همون اول یه خونه ویلایی تو بلوار دانشجوی مشهد به نامم کرد که محل زندگی ما هم شد و یه سمند هم واسم خرید . به من می گفت که به خودم سختی ندم وواسه کار های خونه کار گر بگیرم . می موند رختا که ماشین اونا رومی شست و یکی آشپزی .. غیر جمعه ها فقط شامو با هم می خوردیم و کار سختی نداشتم . طوری شده بود که حوصله ام سر می رفت و بیکاری تو خونه را با تماشای فیلمهای ماهواره و خوندن وبلاگ سکسی صد داستان سکسی سر می کردم . خوندن داستانهاش جز این که سبب بشه من واسه اومدن پویا ثانیه شماری کنم تاثیر دیگه ای نداشت . چند روز گذشت و هوس کردم که برم یه هوایی بخورم .
نزدیک خونه مون یه پارک قشنگی بود به نام پارک گلها … تابستونای خیلی پر شوری داشت و هر وقت هوا یه خورده گرمتر می شد میعاد گاه دخترا و پسرا بود . می رفتم رو یه نیمکتی می نشستم و به آسمون آبی و گلهای قشنگ و فضای دلگشای اونجا نگاه می کردم و اعصابم آروم می گرفت تا این که اونو دیدم یه جوون خوش قیافه با یه ته ریشی که به صورت جذاب و درشتش میومد و با یه هیکل درشت و سینه هایی بر اومده و ورزشکاری . بد جوری بهم نگاه می کرد ولی بهش اخمی کردم و تحویلش نگرفتم . روز بعدش دیدم اونجا نشسته از دور متوجهش بودم . ساعتشو از جیبش در آورد و گذاشت تو جیبش و اومد جلو پیش من و ازم پرسید ببخشید خانوم ساعت چنده ؟/؟-از جیبتون بپرسین . تصمیم گرفتم دیگه این مسیر نشینم . نمی دونستم اون اینجا چیکار داره که هر روز میاد . با این که دوست داشتم خودمو ازش پنهون کنم ولی نمی دونم جه عاملی باعث شد که برم نزدیکش . یکی از این روزا اومد کنارم نشست و منم که در بد موقعیتی گیر کرده بودم و از پررویی اون حرص می خوردم بهش گفتم آقا من شوهر دارم -ولی من زن ندارم . می خوام باهات دوست شم . فقط میخوام باهات حرف بزنم . درددل کنم . همین .! سرمو انداختم پایین و از جام بلند شدم و رفتم . یه حسی بهم می گفت که داره تعقیبم می کنه . وقتی که در خونه رو می بستم اونو در یه فاصله پنجاه متری دیده بودم . دیگه رفتن من به پارک فایده ای نداشت .
فکرمو بهم ریخته بود . من قبل از از دواج دوست پسر نداشتم ولی حالا …. نتونستم که به عهد خود با خودم پایبند باشم و نرم پارک . فرداش دوباره رفتم . اونو ندیدم . دلم می خواست ببینمش . یه خورده داشتم حرص می خوردم . لعنتی کاش دیروز این قدر تند باهاش بر خورد نمی کردم . عصبی شده بودم . مدام این طرف و اون طرفو می پاییدم . یهو از پشت سرم یکی مثل جن بو داده ظاهر شد و گفت دنبال من می گشتی ؟/؟یه تی شرت سفید تنش بود که خیلی بهش میومد . می دونستم که موندگاره -مار از پونه بدش میاد دم لونه اش سبز میشه . واسه چی دیروز تعقیبم کردی -دوست دارم باهات حرف بزنم . دوست دخترم باشی -خب حالا بگو چی میخوای بگی ؟/؟حرفتو بزن و برو . شانس آوردم که تو این خیابون فعلا آشنانیستم وگرنه کارتو خیلی زشته …. از خودش حرف زد و این که تنها پسر پدر پولدارشه و باباش واسش معافی گرفته و اون یکی از کله خرای کارخانه کوکا کولاست -پس تو بچه سوسولی-نه اونجورا هم که فکر می کنی نیستم . از اون روز به بعد روزی یکی دو ساعت همو می دیدیم . دیگه شبا با فکر اون می خوابیدم و تن لختمو فقط در اختیار پویا میذاشتم و فکرو روحم متعلق به هومن بود . نسبت به زندگی مشترکم سرد شده بودم اونم تو همون ماه اول .. خودمو واسه اون خوشگل تر می کردم تا شوهرم .. یه بی ام و سرمه ای رنگ داشت که می گفت دیپلمشو که گرفته باباش بهش هدیه داده . منم بهش می گفتم اگه زن ببری حتما هواپیما جایزه می گیری . یواش یواش شجاع تر شده سوار ماشینش شده با هم می گشتیم . یه بار با هم رفتیم پارک وکیل آباد .
حوصله رفتن به شهر بازی و باغ وحششو نداشتیم . رفتیم به سمتی که درختای جنگلی بیشتری داشت و راحت تر می شد نشست و صحبت کرد . خودمونو رسوندیم به جایی که دور و بر ما تا دهها متر آدمیزادی نبود سکوت همه جارو گرفته بود . اونم تو فصل تابستون جایی که اگه هم کسی می خواست بیاد صدای پاشو از فاصله زیاد می تونستیم بشنویم . واسه اولین بار خودشو بهم نزدیک کرد . صورتشو به صورتم چسبوند . اولش نمی خواستم به این کار تن در بدم ولی حس کردم که منم نیاز دارم و تشنه لباشم . چشامو باز نگه داشته و به روبرو نگاه می کردم ولی لبهامون به لبهای هم چسبیده بود و سخت همدیگه رو می بوسیدیم . بدون این که بخوام چشای منم بسته شد . تنم داغ شد و سرعت نفسهام بالا رفت . قلبم به تندی می تپید . حسی بهم دست داده بود که تا اون روز نداشته بودم . حسی که پویا هم بهم نداده بود . دوست داشتم یه خورده پیشرفت کنه . دوست داشتم تو یه گوشه ای از این پارک شبه جنگلی سکس داشته باشم . مثل این که حس کرده بود چی می خوام . دستشو از زیر بلوزم رسوند به سینه هام .-هومن دوستت دارم نهههه نههههه اینجا نه . سینه های منو که هنوز همون حالت دخترونه اشو حفظ کرده بود از زیر بلوز گرفته بود تو دستاش و باهاشون بازی می کرد . دلم میخواست درشون بیاره و میکشون بزنه .
نوکشو بذاره تو دهنش . دگمه های بالایی مانتومو باز کرده بود . منم دگمه های پایینشو باز کرده و با یه نگاه ملتمسانه ای که بهش انداختم حالیش کردم که کوسمم نیاز داره . شلوار کشی امو پایین کشیده و کوسمو حواله اش کردم . دستشو گذاشت همون جایی که من می خواستم . پاهامو از بالا و وسط بدنم بهم فشردم و راحت تر بگم که با دو طرف کوسم دستشو پرس کردم -هومن هومن من میخوام دوستت دارم عشق من -پرنیا تو مثل حریر نرم و لطیفی و دلم می خواد سر تا پاتو ببوسم . دلم میخواد همین جا لختت کنم و از تنت لذت ببرم . چون دوستت دارم . عاشقتم . کوسم خیس خیس بود . دوست داشتم من تازه عروسو ببره به جایی و ترتیبمو بده ولی مامانش همیشه خونه بود و من دیگه داشتم این تردیدو که اونو به خونه ام دعوتش کنم کنار میذاشتم . در همین لحظات بود که متوجه شدیم چند نفر از دور دارن میان . نمی دیدیمشون ولی صدای پاشونو می شنیدیم -هومن فردا بیا خونه مون . فقط موقع اومدن مراقب باش بقال فضول بغلدستمون تو رو نبینه -دوستت دارم پرنیا -منم دیوونتم هومن .. شب که پویا بر گشت خونه گفت که واسه چند روز تو اصفهان کاری واسش پیش اومده و از منم خواست که باهاش برم . هم فال میشه هم تماشا . ماه عسل هم جایی نرفته بودیم و حالا بهترین وقت بود . شده بودم برج زهر مار . از ناراحتی دچار افت فشار و حال بهم خوردگی شده بودم -عزیزم خودت برو من نمیام . شاید بار دار باشم واسم خوب نباشه . در حالی که بعد از آخرین پریود و آشنایی با هومن فرص می خوردم وچیزی بهش نمی گفتم -پس منم نمیرم و پیشت می مونم -عزیزم نه . واسه چی ضرر می کنی . من میرم پیش مامان … اون شب تا می تونستم سرش شیره مالیدم . کیرشو ساک زدم براش عشوه گری کردم -پرنیا تو دوباره داری همون عروس روزای اول میشی . چون تازگیها نمی تونستم فیلم بازی کنم و خودمو پر حرارت نشون بدم . با فکر هومن و گاییده شدن توسط کیر اون کوسم خیس خیس شده بود و وقتی پویا داشت منو می گایید واسه این که بدم نیاد دوست پسرمو جای اون تصور می کردم . با این حال به دروغ بهش گفتم که ار گاسم شدم تا دست از سرم ورداره . از بدشانسی اون و هومن سلیقه هاشون در خیلی از زمینه ها متفاوت بود . پویا از موی بلند و بلوند خوشش میومد و هومن از موهای کوتاه و مشکی . من موهامو کوتاه کرده به رنگ مشکی در آورده بودم .وقتی پویا تعجب کرد به دروغ موخوره رو بهونه کردم -پس واسه چی رنگشو عوض کردی -آخه عزیزم دیدم بلوند کوتاه آدمو مسن می کنه . پویا از روژقهوه ای بیشتر خوشش میومد و هومن از قرمز . یه بار که یادم رفته بود قر مز رو پاک کنم شوهرم شگفت زده شده بود . هوش و حواسم همه به هومن بود . حس کردم تازه دارم معنای حقیقی عشق و هوس و زندگی رو می فهمم .
پویا رفت سفر و هومن اومد خونه مون . یه پیر هن کشی تنگ و چسبون به رنگ قرمز همون رنگی که هومن ازش خوشش میومد تنم کردم و زیرشم نه شورت داشتم نه سوتین . می خواستم سور پرایز سور پرایزش کنم -هومن عزیزم یه خبر خوش بهت بدم که تا چند روز راحتیم . پویا تا چند روز دیگه بر نمی گرده -جدی ؟/؟پس شیرینی بده شدی -میرم الان شیرینی بیارم -منو بغلم کرد و گفت من تو رو میخوام شیرینی من تو هستی -من که در اختیارتم هر چی میخوای و هر جوری دوست داری منو بخور -ببینم تو شیرینی تری یا خشک -اول باید بخوری و بعدا خودت جواب خودتو بدی -خوشم میاد از این حاضر جوابیت . لباشو گذاشت رو لبام و دیگه ولش نکرد زانوهام سست شدند و تمام تنم همین طور . -هومن عشق من از سر شونه هام درش بیار . به نرمی ولی با هوسی شدید پیر هنمو از بالا شروع کرد به در آوردن -واییییی پرنیا چی می بینم . این همونیه که دیروز دستمو بهش رسوندم ؟/؟-آره عزیزم مال توست برای تو خواستم راحتت کنم سوتین هم نبستم . مثل دیوونه هاشده بود . چشاش از هوس زیاد داشت می زد بیرون . سرشو چسبوند به جفت سینه هام . پیر هنم تا ناف پایین کشیده شده هنوز کوسم توی مخفیگاه بود و خبر نداشت که اونم یهو میزنه بیرون . از لب تا سینه ها رو در یک حرکت چرخشی می مکید و می لیسید . مثل یک گربه حریص مثل یک گرسنه ای که نمی دونه کدوم غذار و بخوره . کوهنوز ؟/؟هردومون ایستاده بودیم ولی من تو بغلش خم شده بودم . شروع کرد به تموم کردن کار نیمه کاره اش و پیر هنمو پایین تر کشید -پرنیا چه کون توپ و ژله ای و سفیدی داری پس شورتت کو ؟/؟-اینم پام نکردم تا یهویی بیشتر هیجان زده ات کنم . با دو تا دستاش دو تا قاچای کونمو به پهلو ها باز می کرد و گاه یه دستشو از همون طرف میذاشت رو کوسم و با انگشتاش وسوسه ام می کرد . دیگه همونجا از حال رفتم . خمار شده بودم . پیر هنو از پام در آورد . می خواستم لختش کنم . کمر بندشو خودم باز کنم و با دسترنج خودم به مقصد و مقصودم برسم ولی سست و بیحال بودم . هومن که حال و روز منو دید خودشو لخت لخت کرد و منم مث یه ماهی تشنه که از آب گرفته باشنش لبامو تکون می دادم و کیر کیر می کردم . هومن کیرشو به دهنم نزدیک کرد و منم حالا مث یه بچه ای که به دنبال سینه های مادرشه لبامو به طرف بالا و پایین باز کرده و کیرشو گذاشتم تو دهنم .-پر نیا عزیزم . خیلی باحالی -هنوز کجاشو دیدی . دوست داشتم خیلی منو بکنه بعد که ارضا شدم کوسمو بخوره . اصلا دوست نداشتم واسه شوهرم ساک بزنم . چه برسه به این که کیرشو بخورم ولی در مورد هومن وضع فرق می کرد . پس از این که چند بار زبونمو از ته آلت تا سر کیرش کشیدم و بیحالش کردم کیرشو درسته گذاشتم تو دهنم . کلفت تر و خیلی خوشمزه تر از کیر پویا بود . از این که داره کیف می کنه لذت می بردم . نمی خواست آبشو خالی کنه ولی من قفلش کرده بودم . نذاشتم کیرشو بکشه بیرون -نه پرنیا داره می ریزه تو دهنتا . نمی تونستم حرف بزنم . یه دستم رو کیرش بود و با دست دیگه ام با موهای سینه اش بازی می کردم -هوووووففففف داره می ریزه داره میاد . با انگشت شست و سبابه دست چپم کیرشو از ته به طرف سر می کشیدم و چند بار به حالت رفت و برگشت و حالتی که مردا بهش میگن جلق زدن اونو سر حالش می کردم وسر کیر هومنو تو دهنم داشتم و ولش نمی کردم . جااااااااان آب حیات کیرش داشت تو دهنم می ریخت و من با لذت نوش جونش می کردم . کیرشو محکم قفل و بست کرده بودم که از دهنم بیرون نکشه .
پویا آرزوش بود که من همچین کاری بکنم .-پرنیا عزیزم . چقدر خوب میکش می زنی خوب حال دادی . دلم نمیومد کیر خوشمزه اشو از دهنم بکشم بیرون ولی چاره ای نبود . باید به قسمتای دیگه هم می رسیدیم . هومن دستشو گذاشت رو سینه هام و آروم هلم داد. حالا او رو من مسلط بود . هیشکدوممون دل نداشتیم از جامون پاشیم و بریم رو تخت . نمی خواستیم حتی واسه چند ثانیه هم که شده وقتو تلف کنیم . با این که آبشو ریخته بود ولی خیلی حریص شده بود و دو تا پاهامو به پهلوهاش باز کرد و شروع کرد با تمامی زبونش به لیسیدن کوسم از ته تا سر .می گفت که داره شیرینی تر می خوره -هومن جووووووون بخوررررشششش این زبونته یا عسله که داری رو کوسسسسسم می مالی . این که عسله اوخخخخخخخخ کییییییررررررت چی می تونه باشه ؟/؟یه لحظه زبون نگه داشت و بهم گفت عزیزم پرنیا کوس خوشگله من . من دارم عسل نوش می کنم اون وقت چطور می تونم با عسل عسل بخورم -عزیزم عسلو که من تازه از کیرت خوردم .. سرش رو کوسم قرار داشت و دستاش به طرف سینه هام دراز شده بود -آهههههه نهههههه هومن هومن جون فدای سر و صورت و زبون و دهن و لب و دندونات . اوخ منم نمی تونم جلو خودمو بگیرم . بی هوا فریاد می زدم و خیالم نبود که صدام بره بیرون . هر چند تا خروجی خونه ده دوازده متری فاصله بود و درو هم بسته بودم ولی شاید همسایه ها صدامو می شنیدند . یهو از جاش بلند شد و دو تا پاهامو انداخت رو شونه هاش تا بخوام بفهمم که می خواد چیکار کنه کمرمو به طرف خودش کشید و کیرشو که دوباره شق شده بود فرو کرد تو کوسم -جاااااان تازه حس می کنم لذت سکسو -یادت باشه که منم دارم ازت لذت می برم پرنیا . کیر کلفتش تو کوسم جا خوش کرده بود و منم با این که یه خورده دردم میومد ولی صد ها برابرش لذت می بردم -تند تر عزیزم بزن بکن منو بکن . دوستت دارم . دیوونتم . من دیگه میخوام فقط با تو ارضا شم . فقط کیر تو رو میخوام . نمی دونم چرا این جوری شده بودم شاید فکر می کردم عاشقم قبل از ازدواج دوست پسر بازی نکرده بودم و شاید حالا یه جوری داشتم عقده هامو خالی می کردم یاد اون فیلمی افتاده بودم که مرد به معشوقه شوهر دارش داره میگه می دونی زنا چرا از دواج می کنن ؟واسه اینه که با هر مردی که بخوان و به اونا لذت میده باشن . یعنی این در مورد منم صدق می کرد ؟/؟شاید منم عاشق هوس بودم و نمی دونستم …. در هر حال اون لحظه نمی تونستم هوس خودمو کنترل کنم . سینه هامو با دستام فشارشون می گرفتم . موهای سرمو می کشیدم . حس می کردم کوسمو قسمتای گوشتی بالاش و زیر شکم و سینه ها و بیشتر قسمتای تن در حال آب شدنه . هومن چه خوب می کرد . می دونست کی باید منو محکم تر بگاد و کی باید حرکتشو کند کنه . تند و تند و تند کیرشو به ته کوسم می کوبید ووقتی که حس کرد ارضا شدم حرکتشو آهسته تر کرد تا من از تداوم لت خودم لذت بیشتری ببرم . یه لذت بی نهایتی در تمام وجودم احساس کردم و بعد از اون دوست داشتم زیر کیر هومن جونم بخوابم . این بار این کوسم بود که شیره جونشو مکید . کوسمم مث دهنم تشنه آبش بود . کمرشو با دستام قفل کرده و اونو به خودم چسبوندم تا کیرش یه مدت همون تو داخل کوسم بمونه و آبش نریزه . ولی حیف شد با این حال دو سه قطره ای هدر رفت . یکی دو ساعتی استراحت کردیم . ناهارو با هم خوردیم و تو بغل هم خوابیدیم . تنها چیزی که زیاد داشتیم وقت بود . پویا قصد داشت سه چهار روزی رو در اصفهان بمونه . و هومن هم به یه بهونه ای می خواست شبارو کنار من بخوابه .
بهونه ای که باید واسه خونواده اش می آورد . دهن گشایی و کوس گشایی انجام شده بود وحالا دیگه نوبت کون گشایی بود . توهمون حموم که در حال لیف زدن و ماساژدادن من بود سوراخ کونمم با صابون و نرم کننده های دیگه کف مالی کرد و کیرشو گذاشت روش . آک آک و پلمب شده بود . اینو وقتی به عزیز دلم گفتم بهم گفت که قدرشو می دونه و از این لطفم خیلی ممنونه -قابل تو رو نداره عزیزم . متعلق به خودته -خدا صاحبشو واسم نگه داره . فقطیه خورده تحمل کن . این کیر از اون کیر های بیرحمه . راست هم می گفت ولی من چون با عشق و با تمام وجودم می خواستم کیرشو قبضه کنم این چیزا حالیم نبود . دوست داشتم با کونم که یه کون متوسط و خوش تراشی بود حال کنه وقتی اون حال می کرد منم لذت می بردم . کلی از نظر تغذیه بهش رسیده بودم تا آب رفته به جوی برگرده و اونم تشنه این بود که سیرابم کنه . به چشمها و لبهام فشار آوردم تا درد رو تحمل کنم . انگار یه خنجری داشتن تو قلبم فرو می کردند -پرنیا جون حس می کنم خیلی دردت گرفته -هومن چند بار پشت سر هم یواش یواش بذار تو بکشش بیرون تا من عادت کنم . همین کارو کرد و یه خورده بهتر شد . هومن جون دیگه دارم عادت می کنم . دارم لذت می برم . یادت باشه که کونمم آب کیرتو میخواد تا سه نشه بازی نشه -ما که تا چند روز دیگه با همیم -آره ولی هر چیزی نوبریش خیلی باحاله میخوام زودتر کون گشایی هم بشه -کون گشایی که کردیم -خب آخرشو چی کونمم میخواد تقویت شه گنده تر شه .دوست نداری ؟/؟-چرا عزیزم .-بگو چی می بینی ؟/؟واسم تعریف کن -یه کون خوشگل و یه دست سفید که وقتی با دستات چنگش می گیری و ولش می کنی مثل ژله می لرزه و آدم دلش میخواد درسته بخورتش -اون آدم کیه عزیزم -منم من من می خوام بخورمش -بگو دیگه چی می بینی ؟/؟-می بینم که کیرم رفته تو کونت وقتی که اونو میارم بیرون حلقه سوراخ کونت دایره ای تر و گرد تر میشه . اوخ چی بگم پرنیا من از این تن و بدن نرم و مثل پری تو .
دوستت دارم وقتی کوسمو با دستاش می مالید و نوک سینه هامو با دو انگشتش می گردوند دوست داشتم با تمام وجودم فریاد بزنم . کیرش تو کونم چند تا پرش زد و من و کونمو به آرزوش (آرزوم )رسوند . قسمت این بود که پلمب کونم تو حموم باز شه .. تا چند روز شب و روز در کنار هم بودیم که البته گاهی هومن به خونه اش هم سری می زد . وقتی پویا زنگ زد و گفت دو سه روز دیر تر میاد از خوشحالی بال در آورده بودم . افسوس که عمر سفرش کوتاه بود . ولی دیگه روزا می تونستم هومن رو بیارم خونه ام . زندگی و فکرم همه شده بود اون . خیلی از چیزایی رو که دوست داشت انجام می دادم . روز مرد واسه اون یه پلاک طلا گرفتم ولی واسه پویا یه کراوات و یه کمر بند . شوهرم از دامن کوتاه مشکی و سفید خوشش میومد ولی هومن دامنای کوتاه و رنگی رو بیشتر دوست داشت و هوسشو زیاد تر می کرد . پویا تعجب می کرد که من چرا خلاف خواسته اش عمل می کنم . تو عالم خودم نبودم . مثل آدمای عاشق وشایدم عاشق شده بودم . همیشه واسه احتیاط کلیدو از داخل پشت در حیاط میذاشتم که پویا سرزده نتونه بیادخونه واگرم زنگ درو بزنه و یا حتی با موبایل بهم زنگ بزنه من بتونم یه جوری محیطو جمع و جورش کنم . ولی تا به حال چنین موردی پیش نیومده بود . اما اولین باری که فراموش کردم این کارو انجام بدم کافی بود تا همه چی رو بهم بریزم . پویا ما رو موقع سکس گیر انداخت . اونم وقتی که کیر هومن توی کوسم بود و منم داشتم بهش می گفتم که اگه یه زمانی از شوهرم جداشم تو حاضری منو بگیری ؟/؟که اونم بهم گفت این یه رویاییه که می دونم هیچوقت به واقعیت نمی پیونده . در همین وقت صدای پویا در اومد که من واقعیتش می کنم .. اومد نزدیک و با آخرین نیرو یکی گذاشت زیر گوشم . هومن با این که زورش به پویا می رسید از خجالت و ترس روحی گذاشت که پویا هر ضربه ای که می خواد بهش بزنه ولی شوهرم فقط یه مشت محکم به صورتش زد و از اونجا دور شد . پویا عاشقم بود و خیلی دوستم داشت . با این حال آبروی خودشو می خواست . اون لحظه به جای این که شرمنده باشم که شوهرم منو گیر انداخته از این ناراحت بودم که چرا دیگه به این راحتی ها نمی تونم با هومن باشم و تازه شایدم پویا واسمون درد سر درست کنه . هومن لباسشو پوشید رفت .. هزار سکه طلا مهریه ام بود . علاوه بر این که خونه مال من بود یه ماشین هم به نامم کرده بود . وقتی که از طلاق صحبت کرد حس کردم که دنیا رو بهم دادن . مهرمو بهش بخشیدم و اونم در عوض سی میلیون پول نقد بهم داد تا یه سرمایه ای واسم باشه نمی دونم چرا این کارو کرده بود می تونست واسم خیلی دردسر ها درست کنه و در مرحله بعدی منم که بی تفاوتی اونو می دیدم می تونستم مهرمو طلب کنم ولی آغوش و کیر گرم هومنو می خواستم . در این مدتی که در کش و قوس بر نامه های طلاق بودیم تماسی با هومن نداشتم . می خواستم غافلگیرش کنم . واسش سورپرایز بشه . خوشحالش کنم که از شوهرم جدا شدم . ده دوازده روزی گذشت فقط خونواده من و پویا مطلع بودند که علت طلاق چیه . واسه همین پدر و مادرم منو تحویلم نمی گرفتند و منم به عشق هومن ککمم نمی گزید . حالا من تنهای تنها و یک زن آزاد بودم . سی میلیونو گذاشتم بانک تا هر ماه سودشو بگیرم و خرجمو پیش ببرم .
واسه هومن زنگ زدم ولی گوشی رو نمی گرفت . یک بار دو بار ده بار .. یک روز .. دو روز .. ظاهرا ترسیده بود . حتما فکر می کرد که واسش دردسر درست میشه و باید بیاد دادگاه و جواب بده . هر چند باید احضاریه به دستش می رسید . خیلی عصبی شده بودم . آخرش واسش پیام دادم که جریان از این قراره . اگه دوست داره بیاد منو بگیره . یه ساعت نشد که واسم پیام اومد که عزیزم منو ببخش دیدم ازت خبری نشده با دختر رئیس شرکت بابا ازدواج کردم والان هم سرپرست شرکت کوکا کولا تو یکی از شهر های شمالی هستم ولاجرم همونجا هم زندگی می کنم . هیچوقت خاطرات خوش لحظه هایی رو که با هم بودیم فراموش نمی کنم . با عصبانیت موبایلمو زدم زمین . تنهای تنها شده بودم . یه خورده خودمو با خوندن داستانهای امیر سکسی مشغول کردم . هوسم بر گشته بود . فراموش کردم که دوست پسرم باهام چیکار کرده و شوهرمم ازم جدا شده . بعد از ظهر بود گرفتم خوابیدم و از خواب که پا شدم به دنبال هوسی دیگه به طرف پار ک گلها به راه افتادم . دخترا و پسرا رو می دیدم که گوشه و کنار پارک با هم میگن و می خندن رفتم رو نیمکت خودم نشستم . نیمکت روبروی منم خالی بود اونجایی که هومن از اونجا ور اندازم می کرد تا بالاخره به چنگم آورد . حس کردم که دیگه نباید به کسی دل ببندم . حس کردم که عشق و عاشقی همه اینا کشکه فقط هوس داشتم ودلم می خواست یکی منو بکنه . حالا این من بودم که به دنبال شکار می گشتم .. پایان
نویسنده .. ایرانی