من چند ماهی است با این سایت آشنا شده ام داستانهای سکسی آن به نظر من بیشتر تخیلی است بخصوص درمورد سکس خانمها چون مازنها می فهمیم کدام داستان ساختگی است بنابراین آقایانی که درمورد ما واحساسات سکسیمان مینویسید …این داستان واقعی از سکس زنان را بخوانید اسم من نوشین است 27 ساله ام چهار سال پیش بعد از دوسال دوستی با دوست پسرم ازدواج کردم ماعاشق هم بودیم ولی خانواده ام باازدواج ما مخالف بودند به هرحال بعدازازدواج یواش یواش متوجه شدم شوهرم عادت دارد به هرچه که میخواهد میرسد وخیلی زودهم دلش را میزند مدتها صبر کردم شاید دست از کارهایش برداردولی او روز به روز بدتر میشدوچون خانواده ام راضی به ازدواج مانبودند به هیچ کسی چیزی نمیگفتم ولی علنن میدیدم که جذابیتم رابرای شوهرم بعد ازیک سال ازدست داده ام شوهرم جلوی من بازنان دیگرشوخی های زشت میکرد وحتی متوجه شدم درمحل کارش نیز با سکرترش روابطی دارد.
این مسائل ادامه داشت وسعی من برای برگرداندن شوهرم به زندگی مشترک بی فایده بود بعدازدوسال خون دلخوردن منشی شوهرم حامله شد دیگر تحمل این وضع برایم غیرقابل تحمل بود باکلی دوندگی ازشوهرم طلاق گرفتم ومهریه ام رانیز تاآخرین سکه گرفتم به خاطر اینکه باری بردوش خانواده ام نباشم آپارتمان یک خوابه ولی بسیار شیکی خریدم وبه تنهایی شروع به زندگی کردم ازصبح تاشب در آرایشگاه کارمیکردم وشب خسته به خانه برمیگشتم وحتی فرصت فکر کردن به سکس رانداشتم آنقدر به خاطر رفتارهای شوهرم ناراخت بودم وغرورم شکسته بود که تصمیم گرفتم دیگر به هیچ مردی اعتماد نکنم نزدیک یک سال به تنهایی زندگی کردم گاه گداری دلم میخواست مردی کنارم باشد ولی وقتی یاد شوهرم میافتادم پشیمان میشدم مردان زیادی سعی کردند وارد زندگیم شوند ولی به هیچ کدامشان جواب ندادم …تااینکه یک روز یک زن جوان وبسیارزیبا برای کار به آرایشگاه امد اسمش نگاربود یواش یواش باهم دوست شدیم وبرایم گفت که شوهرش معتاد بوده واوهم طلاق گرفته بود چون درد مشترکی داشتیم باهم دوست شدیم تااینکه چند روزی ارایشگاه تعطیل بودحوصله ام سررفته بود به نگار تلفن زدم وخواستم به منزل من بیاید وشب پیش هم باشیم .
باهم شام خوردیم سیگار کشیدیم حرف زدیم درددل کردیم .خیلی هم به یاد شانسمان گریه کردم …ساعت 4 صبح بود ازنگارخواستم توی اتاق خواب من بخوابد ومن توی هال ولی نگارگفت بهتر است هردوی ماروی تخت بخوابیم کنارش خوابیدم بعداز مدتها کنار کسی میخوابیدم گرمای بدنش مرامورمور میکرد نگارهم دقیقا احساس مراداشت دستم راروی صورتش گذاشتم وناخواگاه لبهای ما روی هم رفت باورکنید هیچ لذتی زیباتر وقشنگترازآن لحظه نبود. بعدازتقریبادوسال کسی رامیبوسیدم که بسیارخوشبو وزیباونرم بودماهیچ تجربه جنسی باهم نوع خود نداشتیم وهرچه میدانستیم ازفیلمهای پرنو بود …روی نگاررفتم اونیز هیچ مقاومتی نکردچندین دقیقه فقط همدیگررا بوسیدیم نگار چشمهایش رابسته بود ودستهایش رادورگردن من انداخته بودبه سمت سینه هایش رفتم سوتینش رادرآوردم اوهم سوتین مرا بیرون آورد سینه های گرم ماروی هم مالیده میشد وهردوی مابشدت تحریک شده بودیم نوک سینه های همدیگررا میخوردیم ودستهایمان به نرمی بدن دیگری رانوازش میکرد حس بسیاردلچسبی بوددست نگار به سمت شورتم رفت ومن هم وقتی روی شورت نگار دست کشیدم خیس خیس بود شورتهایمان رادرآوردیم وبه صورت برعکس روی هم خوابیدیم هردوشروع کردیم به خوردن کس دیگری همیشه برایم تعچب آور بود که چرا مردان این کار را میکنندولی حالا میدیدم بسیار لذت بخش است کس نگار بسیارتمیز بود نگار بی حال شده بود ومن مشتاقانه کسش رامیخوردم وباانگشت به آرامی ان را می مالیدم یواش یواش نگار حشری میشدوبه خودش میپیچید ومن هم همین احساس را داشتم نگار دوانگشتش را توی کسش کرد ومن هم کسش رامیخوردم .
..یاد میوه های مصنوعی افتادم که چندی قبل خریده بودم توی میوه ها موزی بود که همان روز وقتی انرا خریدم یاد کیر مردها افتاده بودم موزراازتوی سبدبرداشتم کمی چرب کردم وبه ارامی وارد کس نگار کردم نگار انقدر لذت برد که شروع کرد به حرکت دادن خودش وناله های بسیار تحریک کننده ای از دهانش خارج میشد ونوک سینه هایش را فشارمیداد موزمصنوعی مثل یک کیر مصنوعی بود نگار پاهایش را بازکرده بود ومن بایک دست موز رادرکسش فرو میکردم وبادست دیگر بالای کسش رامیمالیدم تااینکه بعدازنیم ساعت نگار ارضا شد وبی حال افتاد پاهایش رابازکردم ودوباره کسش راخوردم وباانگشت به آرامی باسوراخ کونش بازی کردم نگار بالبخندی گفت حالا نوبت توهست خوابیدم واوموز مصنوعی راوارد کس من کرد درد زیادی داشت ولی بسیار لذت بخش بود…ومن نیز ارضا شدم هردو توی بغل هم خوابیدم
…ساعت سه ظهر ازخواب بیدار شدیم باورمان نمی شددیشب چه کار کرده ایم ولی هیچ کداممان پشیمان نبودیم به حمام رفتیم وقتی بیرون آمدیم دوباره توی بغل هم گم شدیم هیچ خجالت ازهم نکشیدیم هرکاری که ارضایمان میکرد وبرایمان لذت بیشتری داشت به هم میگفتیم کاری که هیچ وقت به شوهرهایمان نگفته بودیم باانگشت انقدر کس نگار را مالیدم تا دوباره ارضا شد وقتی رفت دلم بشدت برایش تنگ شد فردا از نگار خواستم با من زندگی کند و الان تقریبا یک سال است باهم هستیم نه دعوایمان شده نه به هم خیانت میکنیم وازسکس باهم بسیار لذت میبریم مدتی پیش هم درسفری به ترکیه چند وسیله برای روابط جنسی مان مثل دیلدو وکیر مصنوعی خریدیم وزندگی خوبی داریم وقصد داریم به خارج کشور برویم ودرانجا باهم ازدواج کنیم چون هردو مااحساساتمان یکی است وذر روابط جنسی هم تاهردوارضا نشویم تمامش نمیکنیم برخلاف مردها که وقتی خودشان ارضا شدند بی خیال زنها میشوند
ماعاشق هم هستیم ودیگر نمیخواهیم هیچ مردی راوارد زندگیمان کنیم وهردواحساس خوشبختی میکنیم
نوشته: نوشین