چیزی که بیشتر از همه بین اون و من مشهود بود اعتماد بود , همیشه می دونست به باکره بودنش احترام می گذارم به خاطر همین همیشه می گفت خیلی بهت اعتماد دارم اما خیلی وقتها ازم می خواست و التماس می کرد تا بکونمش اما من می دونستم تو اون لحظات اینقدر داغ و حشری شده که این خواسته رو داره , اما وقعاً داغ بود هر فرصتی که پیش می اومد با هم عشق بازی می کردیم خونشون , خونه خواهرش , تو ماشین و حتی گاهی بیرون شهر می رفتیم اما این داستان اولین باری که تمام بدنشو لخت کردم و وقتی کارمون تموم شد تو بغلم گریه کرد و گفت خیلی ممنون
اون رو زقرار بود برم دنبالش جلوی محل کارش تا بریم یک دوری بزنیم عدتمون بود وقتی همو می دیدیم لب بگیریم یه چرخی تو خیابونا زدیم و رسوندمش دم خونشون از هم که جدا شدیم بعد کمتر از 5 دقیقه زنگ زد گفت خونه خواهرش اینا که چند تا کوچه با اونها فاصله داشت خالیه , گفت : میای , گفتم باشه, دورزدم رفتم دنبالش که زنگ زد گفت به شرطی که منو بکونی , گفتم عزیزم حالا همو ببینیم اومد سوار ماشین شد و رفتیم خونه خواهرش اول اون رفت بالا و بعد زنگ زد گفت بیا وقتی رفتم بالا مانتوشو در آورده بود و تو آشپزخونه داشت میوه می شست برام بیاره گفتم مگه اومدم مهمونی , گفت تو عزیزه منی , از پشت بغلش کردم و گردنشو بوسیدم و لیس زدم خیلی حساس بود و خودش جمع می کرد اما می زاشت کارمو بکنم دستمو بردم زیر پیراهنش و شروع کردم بندشو نوازش کردن , یکباره تو بغلم چرخید و دهانشو باز کردو گفت , میخوام می خوام همچنان که لبای داغشو می خوردم لختش کردم فقط یک شورت و سوتین تنش بود اونم با وحشی گری لباسهای منو در می آورد , عاشق لب گرفتن بود به یکباره محکم بغلم کرد گفت نوبت تو , گفتم شدی (عادتم بود مدام بپرسم ارضاء شدی ) گفت تا شب صد دفعه میخوام بشم , پس کی می کنی منو , گفتم هر وقت زنم شدی
خندید گفت پس هیچ وقت , گفتم تو عشق منی و لباشو خوردم , نوک سینه های اینقر سفت شده بود از زیر سوتین داشت می زد بیرون , بازش کردمو شروع کردم به خوردنش و چون حساس بود به پوست بدنش خودشو جمع می کرد اما تک تک سینه هایشو دونه دوه می کرد تودهنم و هی در گوشم می گفت بکن بکن , گفتم الان یک کاری با هات می کنم اینقدر نگی بکن , شورتشو درآوردم انصافا ً کسش تازه تازه بود با اینکه 25 سالش بود اما کسش مثل یک نوجوان 15-16 ساله تازه تازه بود , گفتم برو بشورش , خیس خیس بود و چون نیم ساعتی بود داشتیم به هم ور می رفتیم بو گرفته بود , اینقدر شسته بود که مزه آب می داد صدای جیغ زدنش تمام خونه رو گرفته بود همش می گفت بسه تمام کسشو خوردم و مطمئنم چند بار ارضا شد کارش به التماس کشیده بود و قسم که ولش کردم و گرفتمش تو بغلم محکم بغلم کرد گفت مرسی گفتم هنوز می خوای بکونمت , گفت اونطوری مال تو می شم می خوام می خوام و باز لبامو گرفت تو دهنش ….
نوشته: هیچکس