سلام ابوالفضل هستم ۱۸ ساله کیرم لاغره حدودا ۱۶ سانت .میخوام خاطره ی کون کردنم تو بگم براتون .یه پسر بسیجی بود از اینا که مسجد میرن کون میدن به اسم امیر که اوبنه ای بود برا خودش اما به بچهها فقط فقط لاپایی میداد میگفت کونم فقط مال حاجی کاظمیه ( مسول بسیجو میگفت ) یه روز من و رفیقم یونس ک خونشون خالی شده بود گفتیم بریم قلیون بکشیم تو خونشون اون روز هم انقدر تو کف بودیم که گفتیم جق میزنیم اما یکم که داشتیم تو محل دور میزدیم امیر را دیدیم که لبه جوب نشسته بود ماهم یه جرقه تو مغزمون ایجاد شد که اینو بکنیم خلاصه رفتیم پیش امیر بعد از ۱۰ دقیقه کس گفتن پیش خودم گفتم که حالا باید بحث رو شروع کنم اما نمیشد بگی بیا بده بکنیم چون میترسید از ما که برای رفیقا دیگمون که از خودمون بزرگ تر بودن ببریمش خلاصه گفتیم میکشیمش تو خونه بعد میکنیمش .
به امیر گفتم میای بریم خونه یونس قلیون بکشیم گفت فعلا نه کار دارم ما گفتیم خیلی خب پس اخر شب خبری بده ما دغال بزاریم بعد بیا . اخر شب شد و زنگ زد ماهم ذغال گذاشتیم و اون اومد یه ده دقیقه قلیون کشیدیم و من سر صحبت رو باز کردم گفتم امیر چه کونی کردی اونم دوزاریش افتاد گفت اره کیرم هم بزرگ شده فکر کرد ما داریم شوخی میکنیم گفتمش بیا بریم ببینم کیرتو خندید و هیچی نگفت منم دستشو گرفتم و بردم تو اتاق خواب یونس و گفتم باید شبی بدی بکنم تو کفتم گفت باشه اما زود تمومش کن چون اوبنه ای بود زود قبول کرد خلاصه کشید پایین و خوابید داشتم لاپایی میزدم که گفتم میخوام بکنم تو کونت هی میگفت ن و از این حرفا اما بلاخره گفتم خیلی خب بزار انگشت کنم انقدر سوراخش تنگ بود که یا انگشت هم دردش میومد اما بلاخره دوتا انگشتمو کردم توش یکم عقب جلو کردم بعد سر کیرم رو گذاشتم در سوراخ کونش یکم فشار دادم هی در میرفت اینبار دستاشو محکم گرفتم و کیرم بزور تا نصفه کردم تو کونش که هی اخ و اوخ میکرد و رنگش قرمز شده بود اما بعد از سه چهار دقیقه تلمبه زدن ابم اومد و کل ابمو تو کونش خالی کردم بعد یونس هم اومد و یه لاپایی زد چون امیر دردش گرفته بود و اصلا نمیخواست به یونس بده اما بلاخره یه لاپایی زد و ابش رو ریخت لاش و تمام…
منتظر گی های بعدی هم باشید
نوشته: ابول