من ساکن یکی از شهرهای شمالی هستم وکار تهیه و تعمیر و نصب کولرهای گازی و لوازم سرد کننده ست. اسمم شاهینه و28 سال سن دارم. قدم 180 و ورزشهای فوتبال بدنسازی و شنا رو انجام میدم واسه همین به هیکل و اندامم خیلی توجه میکنم. اصولا کار من طوریه که بیشتر توی منازل کار انجام میدم حالا چی نصب کولرگازی باشه چه تعمیرات. واسه همین فرصتهای زیادی واسه سکس نصیبم میشه. البته اینو هم بگم که مبنا واصول کار ما بر درستی و چشم پاکیه وبه همه کسانی که برای خدمات منزلشون میرم به همین چشم نگاه میکنم وتاحالا هم مشکلی ازین بابت پیش نیومده. ولی خب این وسطها هستن کسانی که حودشون میخوارن وبعضا بدشون نمیاد که حالی بکنن. خب منم بهشون حال میدم. داستانهایی که اینجا براتون مینویسم در همین راستاست…
اولین داستانم مربوط میشه با سکس با یه دختر سبزه و خوش اندام که مادرش واسه نصب یخچال تازه خریداری شده یک برند معروف باهام تماس گرفت تا براشون راه اندازی کنم و ضمانت نامه ش رو مهر و امضا کنم. اخه نمایندگی چندتا شرکت این چنینی رو هم دارم. صبح حدود ساعت 9بود که به در خونشون رسیدم بعد از در زدن ومعرفی خودم از پشت ایفون در باز شد و داخل حیاط شدم. دم در اتاق یه زن حدودا 50ساله با ظاهر کاملا معمولی مثل یه زن خونه دار با روسری در رو باز کرد و وقتی گفت بفرمایید فهمیدم همونیه که تلفنی ادرس بهم داده بود. وارد اتاق شدم و به سمت اشپزخانه رفتم که معمولا یخچال رو قرار میدن. پس از اماده کردن یخچال وروشن کردنش یه چند دقیقه ای رو برای تست برودت صبر کردم و وقتی از سرمای اون مطمئن شدم از زنه خواستم که برای توضیح دادن نحوه استفاده از سیستم کنترل یخچال بیاد. خانومه گفت من که چیزی ازین چیزا سر در نمیارم صبر کن دخترم رو صدا کنم تا بیاد واسه اون توضیح بده. سپس باصدای بلند صدا زد فیروزه بیا اقای مهندس یخچال رو برات توضیح بده. بعداز چند لحظه یه دختر قدبلند بایه چادر خونه از اتاق خواب بیرون اومد. صورت زیبایی نداشت و سبزه رو بود ولی خداییش قد وهیکل توپی داشت. یه تاپ خاکستری و یه شلوار استرج مشکی پاش بود و چادر رو طوری گرفته بود که فقط روی شونه هاش و بازوهاش رو پوشونده بود.
وقتی اومد یه مقدار مکث کرد و درحالیکه سعی میکرد لهجه شو کنترل کنه یه سلام کرد. صداش هم مثل صورتش معمولی بود. منم شروع کردم توضیح دادن و اینکه چی چیکار میکنه. تا اینکه رسیدم پشت یخچال. چون یخچالشون از نوع بدون برفک بود خواستم مسیر شیلنگی که اب ناشی از اب شدن برفک رو به روی کاسه روی موتور قرار داره نشونش بدم بهش که دیدم اومد و طرف من وبه پشت یخچال و قسمت کندانسورش دست کشید و گفت چقدر داغه. منم دستم رو به پشت یخچال زدم و گفتم اره اینجا باید داغ باشه دراین حالت طوری قرار گرفته بودیم که مادرش دست مارو نمیدید. یک آن دیدم که دستش رو گذاشت رو دست من. خیلی جا خوردم چون انتظار نداشتم همچین کاری کنه. اتفاقا دستش خیلی سرد بود معلوم بود که خیلی هیجان زده ست با اینکه چهره ش کاملا خونسرد نشون میداد. خلاصه بقیه کارهارو انجام دادم و از اتاق به سمت حیاط رفتم. دیدم مادر ودختر پشت سرم اومدن و بابت کارم ازم تشکر کردن. وقتی از در حیاط بیرون میومدم در اخرین لحظه نگاهی به دختره کردم و دیدم که پنهانی چشمکی بهم زد. سریع درو بستم و پشت فرمون ماشینم نشستم. یه کم به دختره که اسمش فیروزه بود فکر کردم و راه افتادم. هنوز زیاد دورنشده بودم که یه اس ام اس واسه گوشیم اومد. زدم کنار تا ببینم کیه. دیدم از همون شماره ایه که الان خونشون بودم. نوشته بود رفتی خونه یه اسفند واسه خودت دود کن چشمم نگیردت.
منم سریع و حیلی خونسرد جواب دادم یعنی اینقدر به چشمات مطمئنی؟
جواب داد نه ولی خداییش پسر به این قد وبالا و حوشتیپی ندیده بودم…
یه لحظه خیلی حال کردم و واسه اینکه بهش حال بدم نوشتم اتفاقا منم دختری با این قد و هیکل ندیده بودم. دیدم جوابی نداد راه افتادم که برم مغازه دیدم دوباره اس اومد گفت اختیار دارین نظرلطفتونه. خواستم به جای اس بهش تلفن کنم که دیدم تا یه زنگ خورد رجکت کرد. منم جا خوردم چند لحظه بعد یه اس اومد که این خط مامانه بهش زنگ نزن. سپس یه میس کال با یه شماره همراه اول اعتباری کد شهرستان افتاد .فهمیدم که خودشه به شماره زنگ زدم و بعد از چندتا زنگ گوشی رو برداشت. گفتم خب حالا واسه خودم اسفند دود کنم. گفت اره خداییش خیلی خوشتیپی وقتی صدات رو از تو اتاق میشنیدم حدس میزدم که جوون باشی و فکر نمیکردم اینطوری. خلاصه اون روز با حرفهای چرت و پرت گذشت. تا یکی دو روز بعد همش تلفن و اس ام اس میزدیم. تا اینکه یه روز گفت که خونه تنهام و مامان رفته بازار. همون لحظه کیرم یه نبض زد. گفتم میخوای بیام یخچالتون رو بازدید کنم. کمی مکث کرد و گفت اره بیا اتفاقا پروانه ش صدا میکنه. گفتم ده دقیقه دیگه اونجام. سریع پریدم پشت فرمون رو رسیدم در خونشون. خیلی خونسرد برای اینکه کسی شک نکنه با کیف ابزارم از ماشین پیاده شدم و زنگ خونشون رو زدم. بدون اینکه ایفون رو برداره درو باز کرد. سریع و وارد خونه شدم. دیدم با همون لباسهای اونروزی ولی بدون چادر اومد جلو و سلام کردو دستشو دراز کرد که باهام دست بده منم باهاش دست دادم و یه مقدار بیشتر دستش رو نگه داشتم. یه کم براندازش کردم . پوست بدنش برعکس صورتش سفید و بلور بود هیکل محکم و ورزشکاری داشت. سینه هاشم متوسط بود که البته به نظرم رسید واسه اون هیکل یه مقدار کوچیکن. موهاشو جمع کرده بالای سرش و با کلیپس نگه داشته بود. گفتم خودت با این اندام و هیکل اونوقت به من میگی. یه لبخندی زد و به اشپزخونه اشاره کرد. رفتم سراغ یخچالشون و پروانه فن رو تنظیم کردم تا صدا نده. گفتم اینم از این درست شد. یه نگاهی کرد و گفت مرسی..
کمی عقب رفتم و به پنجره اشپزخونه تکیه دادم دستاش رو گرفتم و کشیدم طرف خودم. بدون هیچ مقاومتی اومد و چسبوندمش به خودم. دستم رو انداختم دور کمرش و از کس چسبوندمش به کیرم که داشت زیر شلوار لی که پوشیده بودم میترکید. دیدم وقتی چسبید بهش یه کم تکون خورد. گفتم میدونستی من عاشق دخترای قدبلند و هیکلیم.. گفت جدی میگی و نگاهش رو به چشمام انداخت دستم رو روی کون سفتش کشیدم دستش رو برعقب و گذاشت رو دستم. دوباره دیدم که دستهاش سرده فهمیدم که هیجانزده شده. سرش رو گذاشتم روی شونه هام و نفسم رو دادم رو گردنش میدونستم که این کار حشریش میکنه. خیلی اروم برگشت و از پشت چسبید بهم دیدم چشماشو بسته دستم رو انداختم دور شکمش و از کون چسبوندم به کیرم گردنش رو خم کردم . مهره بالای گردنش رو با نفسم گرم کردم دیگه ازخودش بیخود شد. اروم بازبون همون قسمت پشت گردنش رو لیس زدم. نفسهاش به شماره افتاده بود. دستهام هم بیکار نبودن اروم کردم زیر پیرهنش و شکمش رو مالیدم و اومد تا روی سوتینش. سینه های کوچیکش رو از رو سوتین مالیدم و اون یکی دستم رو اروم به سمت کسش بردم نزدیک که شد دستمو گرفت و نذاشت پایینتر برم. فهمیدم که هنوز از خود بیخود نشده. بیشتر پشت گردن رو لیس زدم و کیر رو به کونش میمالیدم دوتا دستامو روی سوتینش کشیدمو جفت سینهاشو از زیرشون دراوردم و مالش رو بیشتر کردم. تو تمام این مدت چشماشو بسته بود و نفس نفس میزد. یه بار دیگه دستمو به سمت کسش بردم تا خواست دستمو بگیر من دستشو گرفتم و با دست دیگه کسش رو از رو شلوار مالیدم دیگه سست شده بود و چیزی نمیگفت. بعد اروم دستمو کردم توی شرتش یه مقدار موی زبر به دستم خورد. انگشت وسطمو گذاشتم روی لبه هاشو مالش رو شروع کردم. دیگه اماده بود که شلوارش رو بکشم پایین که…….
صدای زنگ گوشی نوکیای لعنتیش بلند شدو مثل برق گرفته ها ازم جدا شد. بدجوری حالمو گرفته بود. گوشیش رو برداشت و گفت مامانه.
سلام مامان کجایی؟ سر کوچه. خب. چی تخم مرغ صبر کن نگاه کنم. در یخچالو باز کرد و گفت دوتا داریم. باز بخر. باشه باشه…
سریع برگشت طرف منو گفت مامانم داره میاد مغازه سرکوچه ست زودباش تا نیومده. سریع کیف وسایلم رو جمع کردم و به سمت در رفتم. برگشتم نگاهی به چشمهای شهوت الودش کردم نزدیکم اومد و سریع لبهاشو رو لبم قفل کرد و محکم بوسید گفت بقیه بمونه بعد. فعلا برو تا نیومده…
وقتی از در حیاط اومدم بیرون نگاهی پشت سرم کردم. از لای در اتاق چشمکی بهم زد که دلم غنج رفت. سریع ماشینو روشن کردم وقتی سرکوچه رسیدم مادرش رو دیدم که با وسیله هاش داره میره سمت خونه. حواسش به من نبود منم سعی کردم بهش نگاه نکنم تا یه وقت منو یادش نیاد. یه فحش کمر به زیر بهش دادم که عین دسته خر اومد و حالمون رو گرفت ولی مطمئن بودم که دفعه بعد خودشم میکنم.
..
پایان قسمت اول
نوشته: ؟