من برده پرده بکارتم نیستم

برای اولین بار وارد چت روم شدم با دختر خالم بودیم و اون بهم یاد داد یعنی اینطور نبود که خودم بلد نباشم اصلا تو فاز اینجور چیزا نبودم اون روز با پسری به اسم وحید (مستعار) آشنا شدم اون اهل مشهد بود و من یه شهری که چهارده ساعت با مشهد فاصله داشت یه جورایی دیدارمون غیرممکن بود از طرفی وحید پدر نداشت ماشین هم نداشت و نمیتونست مادرش و تنها بذاره بیاد من و ببینه یه جورایی عاشق هم شده بودیم همش از سکس حرف میزدیم و برا هم دیگه عکسامون و میفرستادیم و من روز به روز کلافه تر می شدم از دوریش .
 
یه روز وارد یکی از جوامع مجازی شدم و پسرای زیادی واسم درخاست دوستی دادن منم از اونایی که خوشم اومد قبولشون کردم اما دوستیمون فقط درحد چت دوستانه بود یکی از پسرای سایت که همشهری خودم بود برام درخاست دوستی داد و من قبول کردم و با اون هم دوست شدم ولی اون با بقیه فرق داشت همش میگفت خیلی تنهامو هیچ دختری رو دوست ندارم و خلاصه هر دردو دلی داشت با من بود منم قضیه ی عشقم به وحید رو بهش گفتم و گفتم اگه میخای با من باشی باید فقط یه دوستی ساده درحد چت باشیم و اون قبول نکرد و گفت حداقل یبار بیا ببینمت منم قبول کردم روزی که میخام برم کلاس کنکور بیاد دنبالم ولی اون دو روز قبلش بهم حرفی زد که ترجیح دادم باش تموم کنم اون بهم گفت که عاشقم شده و خیلی به من علاقه داره ولی من فقط وحید و میخاستم بهش گفتم ما باید با هم تموم کنیم دلم نمیخاد تو بیشتر از این به من وابسته شی ولی اون هی التماسم میکرد و میگفت من و بزار زاپاس بالاخره بعد از دوروز گریه زاری قبول کردم و جمعه همدیگه رو دیدیم و فهمیدم که چقدر دوسش دارم امیر(مستعار) هم خوشگل بود و هم جذاب و هم خیلی مهربون و احساساتی …
 
 
چند وقتی از دوستیمون میگذشت که به خاطرش با کلی بدبختی با وحید تموم کردم و هفته ای یبار با امیر میرفتم بیرون هرجاهم که میخاستم برم اون میرسوندم تو ماشین همیشه لب بازی میکردیم و سینه هامو میخورد تا اینکه چند روز مونده بود به ولنتاین رفتم و براش کادو خریدم و شبش پیام داد که جمعه (همون روز ولنتاین )میخاد من و ببره خونه ی خاهرش که بیرون از شهر بود و بعضی وقتا میرفتن اونجا و اکثرمواقع خالی بود منم قبول کردم بعد از کلاس ساعت 10 بود که اومد دنبالم و با هم رفتیم خونه ی خواهرش وارد خونه که شدم همه بدنم داشت یه جوری میشد همش میخاستم تو بغل امیر باشم رفتیم تو اتاق خواهر زادش اون نشسته بود رو تخت و منم رو صندلی کامپیوتر یکم جلو تر از اون امیر خیلی زیرکی نگام میکرد و می خندید انگار میخاست یه چیزی بگه ولی نمیدونست چجوری تا بالاخره گفت پاشو دیگه گفتم واسه چی؟جامون که خوبه؟
امیر فقط میخندید منم که خودمو زده بودم به اون راه درحالی که میدونستم منظورش چیه ،
از رو تخت بلند شد و اومد سمتم دستامو گرفت و از رو صندلی بلند کرد هر دومون وسط اتاق وایستاده بودم و اون منو تو بغلش گرفته بود سرش و گرفته بود کنار گردنم و عمیق نفس می کشید
 
لباشو گذاشت رو لبام و همین طور میخورد و آروم آروم لباسامو در میاورد مانتومو روسری مو در آورد و من و همین طور که تو بغلش بودم و لبام تو لباش بود برد تو سالن نمیدونستم داره کجا می برتم ولی همینطور دنبالش مییرفتم و اون با ولع تمام لبامو میک میزد منو برد تو اتاق خاهرش یه تخت دونفره اون جا بود منو از خودش جدا کرد و هلم داد رو تخت و زد زیر خنده و گفت نمیدونی الان چه حالیم من رو تخت خابیده بودم وپاهام رو زمین بود و اون جلوم وایستاده بود اومد جلو و لباسمو زد بالا میخاست کامل درش بیاره که اجازه ندادم درحالی که بدمم نمیومد فقط یکمی ازش خجالت می کشیدم اونم لباسم و سوتینمو زد بالا و یکم لبامو خورد و رفت سراغ شلوارم و قبل از اینکه دستشو بگیرمو نذارم کاری کنه دیدم که شلوار و شورتمو تا مچ پام کشیده پایین یکی از پاهامو از تو شوارم در آورد و نشست بین پاهام شروع کرد به خوردن کسم با دستاش لاشو باز کرده بود زبونش و کرده بود لاش آه و ناله ی من بلند شده بود اصلا تو حال خودم نبودم اونم با ناله های من حشری تر می شد تند تر لیس میزد و زبونش و میکرد تو کسم و در میاورد داشتم دیوونه میشدم با این کاراش که پاشد و سینه هامو میخورد بعد یه لب ازم رفت و بلند شد دستشو برد سمت کمربندش شلوارش و در آورد و شورتش هنوز پاش بود ولی کیر بزرگش از زیر شورت انگار داشت شورتش و پاره میکرد اومد و نشست دوباره بین پاهام سر کیرش و میمالید لای کسم و هر دومون تو فضا بودیم سر کیرش و گذاشت رو سوراخ کسم و یه فشار آروم داد و تا نیمه رفت تو من باکره  بودم ولی اون لحظه هیچی برام مهم نبود و گزاشتم تا ته بکنه تو همونطور برام تلمبه میزد و صدای آه گفتنمون خونه رو برداشته بود بین تلمبه زدنش روم خم شد و سینمو با دستش گرفت و لبامو میخورد و همینطور تلمبه میزد که یه دفه از رو بلند شد و کیرش و در آورد گفت داره میاد کجا بریزم ؟
 
 
گفتم بریز رو سینه هام ولی قبل از اینکه بیاد تا بریزه رو سینم آبش با شتاب پاشید بیرون و از زیر نافم تا روی سینه هام خیس شد یکم تو همون حالت نشست انگار داشت از حال میرفت منم یکی دوبار بین کردن ارضا شدم ولی از اینایی هستم که آبم هیچ وخ نمیاد رفت تو سالن دستمال آورد و بدنم و پاک کرد نشسته بود کنارم رو تخت و همینطور که پاک میکرد هی قربون صدقم میرفت دیگه ساعت نزدیک دوازده بود و ما نزدیک دو ساعت با هم حال کرده بودیم لباسامونو پوشیدیم داشتم میرفتم سمت آینه تو اتاق بقلی که هی میگفت بیخیال بیا زود بریم دیر میشه منم بدون اهمیت به حرفش خندیدمو دویدم سمت اتاق ولی به در اتاق که رسیدم محکم بقلم کرد و وسط خونه میچرخوندم ومن فقط جیغ میزدم و اون میخندید تو همون حالتم یکم لب بازی کردیم از خونه رفتیم بیرون اون روز ناهارم بیرون خوردیم و بعدش کادومو که یه خرس بزرگ پشمالو بود بهم داد و برگشتیم به سمت شهر و این اولین و بهترین ولنتاین عمرم کنار عشقم بود بعد ها بازم با هم سکس داشتیم …
 

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

2 دیدگاه دربارهٔ «من برده پرده بکارتم نیستم»

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا