منیژه

آخرای ترم اول بود که بعد از امتحان ریاضی اومد کنارم نشست بعد از کلی صحبت کردن در مورد امتحان موبایلشو در اورد بعد از کلی ور رفتن به گوشی توی گوشی موبایلش نوشت میای دوست شیم و نشون من داد من گفتم باشه بعد از رد و بدل شدن شماره از هم فاصله گرفتیم تا کسی به ما شک نکنه منیژه رفت سمت پارکینگ و منم رفتم ساختمان اداری رفتم تا چارت تحصیلی و بگیرم زنگ زد گفت که داره ازم پرسید ماشین دارم منم گفتم نه گفت پس صبر می کنم منمکارمو زود انجام دادمو رفتم سمت پارکینگ که دیدم با یه 206 آلبالویی منتظر منه رفتم جلو بعد از کلی تعارف کردن نشستم کناش بعد از چند دقیقه زد کنار گفت (خسته شدم می شینی ) من گواهینامه ندارم ولی رانندگیم در حد عالیه نشستم و بعد از نیم ساعت رانندگی رسیدیم ازش پرسیدم که خونشون کجاست ولی گفت برو سمت خونه خودتون منم رفتم وقتی رسیدیم خواستم پیاده شم بهم دست داد منم دستشو گرفتم و بوس کردم ولی چشمتون روز بد نبینه یه کی از همسایه هامون که خیلی هم رابطه خوبی باهاشون ندارییم منو دید منم به روی خودم نیاورد و رفتم..
طرفای ظهر بود که خالم زنگ زد و گفت برای ناهار برم اونجا توی راه که بودم باهم اس بازی می کردیم تا این که رسیدم از خودش می گفت از خونوادش که رسیدم رفتم خونه خالم که زنگ زد منم که نمی تونستم حرف بزنم گوشی گذاشتم رو بی صدا بعد از ناهار گوشیمو نگاه کردم دیدم 25میس دارم پیاده زدم بیرون هر چی زنگ زدم جواب نداد تا شب با یه اس که نوشته بود باهات قهرم شروع و با اس های عاشقانه خطم شد بعد از چند روز اس و حرف های خوب و عاشقانه به من گف که تو یه باغی بچه های دانشگاه مهمونی گرفتن میای منم گفتم چرا که نه اومد دنبالم وقتی رسیدیم یکی از دوستای منیژه که اسمش آنا بود با دو ست من بهنام رسدن بعد از کلی احوال پرسی رفتیم تو دیدیم چه خبره کل دانشگاه اینجا جمعن یه میز جلو در بود انواع و اقسام مشروبات الکلی بود من تا به حال نه مشروب خوردم نه خواهم خورد منیژه اسرار کرد که بخورم وقتی با مخالفت من رو به رو شد با کلی قهر رفت منم رفتم سمت استخر تا سیگار گذاشتم م لبم اومدو گفت سیگار می کشی اونوقت مشروب نمی خوری منم با لحن آروم گفتم باسیگار بیشتر حال می کنم نشست کنارم سرشو گذاشت رو شونه هام منم نازش می کردم که دیدم بهنامه اونطرف استخر با آنا نشتن بهنام اومد گفت سیگار داری منم یه نخ از تو پاکت برداشتم و پاکتو دادم به اشکن آنا مست بود دیدیم داره با صدای بلند می خنده بعد بهنام رفت طرفش تا آرومش کنه که آنا خودشو انداخت تو استخر
 
تا این صحنه رو دیدیم سریع پریدم تو آب ز اونور بهنام و دو نفر دیگه اومدن کمکمون آنارو در آوردیم ولی نیمه جون بود همه ترسیده بودیم بهنام ماساژسینه میداد همه دور بهنام و آنا حلقه زده بودیم که از دهن آنا آب زیادی خالی شد بابای بهنام بساز بفروشه آپارتمان خالی هم زیاد داره (خانواده آنا هم از رابطه آنا با بهنام کاملا با خبرن) بهنام زنگ زد به بابای آنا گفت آنا خوبه و تصمیم دارن برن شمال بهنام به منم گفت که بیا با هم بریم من قبول کردم ولی منیژه گفت باید با باباش صحبت کنه فردا صبح منیژه زنگ زدو گفت که میاد یه ماشین شدیم رفتیم شمال آنا حالش خوب بود وقتی رسیدیم ویلای ساحلی بابای بهنام رفتیم تو یه خونه وای چه خونه ای.داشت چشام در میومد آنا و منیژه موندن خونه منو بهنام رفتیم خرید ساعت تقریبا 2 بود یه چیزی از بیرون برای ناهار خریدیم وقتی اومدیم هیشکی خونه نبود نگران شدیم رفتیم لب ساحل که دیدیم دارن باهم آب تنی می کنن بهنام خوش حال بود که آنا سرحاله صدا شون کردیم بیان ناهار.بعد از ناهار بهنام خسته من خسته دخترا هم خسته رفتیم بخوابیم این اولین بار بود که کنار یه دختر می خوابم اومد کنارم روی تخت خوابید فیس تو فیس بودیم که لب هامون به هم گره خورد سینه هاشو لمس کردم اجب سینه های سفتی بود در همون حال بودیم که خوابمون برد نزدیکی غروب بود که با صدای خنده آنا بیدار شدیم داشت به ما نگاه می کردو می خندید بهنام از صدای خنده آنا اومد بالا بعد هر 4 نفری باهم خندیدیم رفتیم کنار دریا نشستیم تو حال خودمون بودیم که بهنام با یه موتور چار چرخ بزرگ اومد اجب چیزی بود رفتیم دور ساحل میزدیم که موبایلم زنگ خورد نگاه کردم دیدم بابامه سریع زدم کنار به منیژه گفتم صدا نکنی ها جواب بابامو دادم گفت هوا چه طوره گفتم بد نیست . اهان یادم رفت بگم من پیش بابام کار می کنم یه کارگاه بزرگ داره که تقریبا مسول فنی کارگاه منم بعداز کلی حرف زدن با بابام رفتیم پیش بهنام و آنا تصمیم گرفتیم شام بریم بیرون. منیژه یه لباس سفید آستین دار با یه شلوار سفید با یه مانتو قرمز آسین کوتاه روی ش تن کرد و منم یه دست سفید چون قدم بلنده و لاغرم لباس سفید خیلی بهم میاد
 
بهنامم خوشگل کرده بود آنا که لباس آبی فسفری شده بود مثل پری شده بود رفتیم رستوران یه غذای خوب سفارش دادیم بعد از شام رفتم صندوق که حساب کنم دیدم بهنام پیش دستی کرده شب با منیژه رفتیم که بخوابیم بغل هم دیگه بودیم لب هایمان با هم گره خورد سینه هاشو فشار دادم داشت کلی حال می کرد که کاملا لخت شد رفتم پایین کس خوش بویی داشت بازبونم نوازش می کردم کل کوسش خیس شده بود که آبش اومد و با سرعت ریخت روی صورتم دیگه داشتم میمردم از حشر کیرمو در آوردم گذاشتم دم دهنش اول بو کرد تمیز بود بعد کل کیرمو کرد تو دهنش دیگه کیرم داشت پوست و میشکافت دیگه نمی تونستم از دهنش در آوردم گذاشتم دمه کسش که خودشو جمو جور کرد گفت نه منم گفتم پشت؟…..دیدم چراغ سبز داد رفتم تو کارش کیرو خیلی کلفته همین گذاشتم دم سوراخ کونش با کلی فشارو زور و ضرب کلش رفت تو نگاه کردم داره درد میکشه بهش گفتم اگه می خوای درش بیارم گفت نه منو می گی داشتم بال در میآوردم یواش یواش تلمه میزدم دیدم که دیگه دردش کم شده و داره لذت می بره قدرتشو بیشتر کردم اونقدر که با هر تلمه زدنم کل بدنش عقب جلو می شد دیگه داشت آبم میومد که ازش پرسیدم کجا بریزم گفت روی کمرم منم تند تر کردم تا اومد بکشمش بیرون کل آبم ریخت تو کونش منم کیرمو در نیاوردم تا خوب آبم بریزه تو کونش همین کیرمو در آوردم کل آبم از کونش با فشار زد بیرن خیلی هات بودیم اونشب روتختی و عوض کردیم بعد خوابیدیم تا صبح که باهم رفتیم حموم بازم سکس داشتیم ولی نه مثل دیشب بعد از حموم بهنام ازم پرسید دیشب کاری کردی منم گفتم آره ترسید گفت پرده گفتم نه بابا خبالش راحت شد صبحانه هر 4نفر باهم رفتیم لب ساحل بعداز صبحونه که دیگه رومون توی هم باز شده بود رفتیم دریا توی آب یه چند باری کونشو زد به کیرم منم لب هاشو می بوسیدم ظهر جوجه درست کردیم بعد از خوردن جوجه راه افتادیم تا یکسال باهم در ارتباط بودیم گاهی هم سکس ولی الان دیگه رفتم خواستگاریش اونم قبول کرده راستی بهنام و آنام باهم ازدواج کردن عروسیمونم همون روز آشناییمون تو دانشگاهه ماه عسلمونم تو ویلای خدمون تو شمال

ممنونم داستانم را خواندید امید وارم خوشتان بیاید کاملا داستان واقعی بود و برایم مهم است که با ور کنید بازهم دوستون دارم
به امید اینکه همه باهم خوشبخت شن دوست دار همتون پارسا

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا