سلام افشین هستم 25 سالمه.خاطرم مربوط میشه با زنه همسایمون به اسم مرجان که حدود 30 سالشه و مثل اکثر زنهای ایرونی یکی از ویژگیهای خوبش برای مردا کون برجستشه.مرجان چهره خیلی خوبی داره و هیکل تپل و کونش واقعا بزرگ و دوست داشتنیه. یه شوهر معتاد داره و یک دختر بچه که پیش دبستانی میره.
حدود 15 ماه قبل بود که اول صبح حدود ساعت 7داشتم از خونه میرفتم به سمت محل کارم و کوچه هیچکس نبود.دیدم در حیاطشون باز شد با چشم گریان اومد بیرون.رفت به سمت سر خیابون که ماشین سوار بشه.منم سریع در حیاطمونو بستم با ماشین رفتم کنارش شیشه رو دادم پایین گفتم سلام مرجان خانوم اگه جایی تشریف میبرید من تو مسیر برسونمتون. در حالی که سعی میکرد اشکشو پنهون کنه تشکر کرد و گفت نه مرسی ولی من چند بار اصرار کردم سوار شد.یه خورده که رفتیم گفتم جسارته میتونم بپرسم چی شده من میتونم کمکتون کنم؟یه آهی کشید گفت از دست شوهرم کلافه شدم به خرج خونم لنگم چقدر از پدر و مادرم قرض بگیرم نه تفریحی نه خرجی هرچی هم صبح بلندش میکنم پاشو برو با این ماشین خرج خونه رو در بیار زورکی 12 از خونه میره بیرون خرج زهر مار خودشو که در میاره برمیگرده. هیچ توجهی هم به منو بچم نداره.نه تو فامیل آبرو دارم نه تو درو همسایه.تنها چیزی که تونستم بگم این بود که عیب نداره درست میشه.یه دستمال کاغذی بهش دادم گفتم حالا اشکاتو پاک کن حیف چهرتون نیست با اشک ریختن بهم میریزیدش.خنده کوچیکی کرد و اشکاشو پاک کرد و دیگه چیزی نگفت گفتم کجا میرید برسونمتون.گفت میرم خونه مادرم گفتم حالا با این وضعیت نرید اونارم ناراحت نکنید بهتره.گفت پس چیکار کنم.گفتم یه خورده صبر کن یکی دو ساعت دیگه برو خونه دخترت گناه داره.گفتم برای این که تو خیابون تنها نباشید من سر کار نمیرم 2 تا 3 ساعت دیگه میرسونمتون در خونه.خیلی تعارف کرد ولی من قبول نکردم گفتم وظیفمه از این جور حرفا.زنگ زدم گفتم برام مرخصی رد کنن.اینجور که فهمیدم تو جیبش حتی پول کرایه ماشینشم نداشت فقط از سر اعصاب خوردی زده بود بیرون .میخواسته با دربستی بره در خونه مادرش اونجا کرایه رو حساب کنه.
خلاصه کنم اونروز تا ظهر با ماشن الکی تو خیابون میچرخیدیم منم سعی کردم باهاش راحت بشم سر ناهار بردمش رستوران ناهارو زدیم . به بهونه اینکه اگه کاری داشتید بهم خبر بدید شمارمو بهش دادم و یه تراوله 50 تومنی تو جیبم بود زورکی بهش دادم.البته اینا به راحتی نبود ولی چون نمیخوام زیاد وارد جزییات بشم خلاصه کردم.آخرش هم تا نزدیک کوچمون رسوندمش که تو محل تابلو نشیم.چند روزی گذشت یه اس ام اس جوک براش فرستادم.بعد از حدود یک ماه اس ام اس هامون زیاد شد و دیگه ارتباطمون حالت دوستی اس ام اسی گرفته بود.دیگه گفتم یه حالتی بکنم که با هم بیرون هم بریم.
گذشت تا اینکه برای بیرون رفتن راضیش کردم البته اینو هم بگم که کمک مالی بهش میکردم وگرنه همچنان با شوهرش مشکلو داشت ولی از طلاق و آواره گیهای خاصش بیشتر از شرایطه الانش میترسید.با اینکه 3 ماه از ارتباط و در واقع دوستیمون میگذشت به جز دست دادن هیچ تماسی با بدنش نداشتم.و حتی حرفشم هم نزده بودم.تا اینکه یه بار که قرار بود با هم بریم بیرون چند خیابون اونطرف کوچمون قرار گذاشتیم گوشیم رو صندلی بود وقتی میخواست سوار بشه نشست رو گوشیم گفت ا چی بود ؟دستمو انداختم از زیرش گوشیرو در آوردم سعی کردم بچسبونم به کونش بعد گوشیمو کشیدم بیرون.با خنده گفتم اوه اوه گوشیم پرس شد.با این عظمت نشستی روش.خندید فهمیدم بدش نیومد.بعد از اون جوک سکسی شروع کردم فرستادن اونم میفرستاد.تو برخورد هامون هم به بغل کردن و بوس و لب کشوندیم ماجرارو ولی هنوز واسه سکس تو دل جفتمون یه شکی بود.من که خیلی دوست داشتم ولی اونو نمیدونستم.یه روز بهش گفتم خیلی دوست دارم برام غذا درست کنی دست پختتو بخورم.هر وقت تونستی این کارو برام میکنی؟ با اشتیاق غذای مورد علاقمو پرسید و گفت بهت خبر میدم.چند وقت بعد زنگ زد گفت فردا ناهار مهمون منی.منم خوشحال فردا ظهر بهش زنگ زدم گفتم خوب کجا بریم غذارو بخوریم پارکی جایی بگو بریم.گفت پارک چیه بیا خونه ما.گفتم شوهرت و بچت چی؟ گفت بچمو گذاشتم خونه مامانم.شوهرم هم انداختمش بیرون گفتم برو خونه ننت .گفتم خالی میبندی.گفت نه بابا اون که خونه ننش نمیره تو خونه هم که نمیذارم بکشه.میره خونه دوستاش تا صبح میکشن.گفتم باشه.رفتم ماشینمو توی یه پارکینگ گذاشتم تا مامانم نفهمه نرفتم سر کار یا تو محلم.
پیاده برگشتم کلی دور و برو میپاییدم بالاخره به زور و زحمت رفتم تو خونشون.بوی قورمه سبزی منو سرحال کرد.یه دامن بلند با یه پیرهن مردونه پوشیده بود.نشستیم کلی باهم شوخی و خنده کردیم ولی بازم با اینکه همه چیز جور بود برای سکس نمیدونستم چجوری مقدمه بچینم. بعد از ناهار رو مبل کنار هم نشسته بودیم بی مقدمه بغلش کردم گفتم مرجان جون دستت درد نکنه بوسش کردم گفتم بابت قورمه سبزی ممنون.گفتم من ازت غذای دست پختتو خواستم تو از من چیزی نمیخوای برات انجام بدم.گفت نه چیزی یادم نمیاد گفتم مگه میشه یه چیزی بگو دیگه.گفت نه بابا بابت کمک های مالی وگردش هایی که با هم میریم کلی شرمندتم.من چیزی نمیخوام تو اگه خواستی بگو.من یه خورده مکث کردم گفت چیزی میخواستی بگی؟گفتم راستش سخته میخواستم بگم ولی نمیشه.گفت بگو خودتو لوث نکن دیگه.بازم شک کردم بگم یا نگم گفتم فراموشش کن.گفت باشه.یه چند دقیقه سکوت شد گفت فهمیدم چی میخواستی بگی.گفتم خوب چی میخواستم بگم گفت فقط بهت گفتم فهمیدم هر وقت خواستی جور میکنم.یه خورده فکر کردم گفتم حتما موافقه که باهاش سکس کنم.دستمو از زیر دامنش انداختم تو دامنش کسشو مالیدم.گفت وای چی کار میکنی؟گفتم مگه نگفتی هر وقت خواستم جور میکنی؟گفت خره من فکر کردم میخوای بازم بیای خونمون برات غذا درست کنم. منم گفتم من تو فکرم سکس بود نه غذا درست کردن.گفت نه خیر اصلا نمیشه.خیلی تعجب کردم دستمو در آوردم گفتم فکر نکنم برات خواسته زیادی باشه.گفت به کمو زیادش کاری ندارم من نمیخوام.خیلی سوختم به خاطر اون همه مایه که بهش داده بودمو خرجش کرده بودم.گفت نکنه تو از اول نیتت این بوده؟ گفتم نه ولی امروز چرا. از وقتی وارد خونت شدم دلم خیلی خواست باهات سکس کنم.گفت برو از خونم گمشو بیرون.گفتم باورم نمیشه.گفت چی؟ گفتم من اینهمه کمکت کردم برات لباس خریدم شهریه مهد دخترتو دادم پول توجیبی بهت دادم به بهونه اینکه کار میکنی از خونه میزدی صبح به صبح بیرون ولی همش گردشو تفرح برات مهیا کردم کاری که شوهرت برات نکرد.خیلی بی چشم و رو هستی.گفت خودتی تو برای نیت خودت اینکارو کردی.
از نظر من سکس با نامحرم حرامه نمیتونم.گفتم خفه شو من خاک بر سر چقدر احمق بودم نشناختمت تو میخواستی منو تلکه کنی پس چطور بوس و لب و گردش و تفریح با نامحرم حرام نیست سکس حرامه.گفت هر چی بوده تمومه برو از خونم بیرون.گفت ای زبون باز کثافت با زبونت منو خر میکردی که برات خرج کنم.گفتم تمام پولهامو پس بده تا برم وگرنه خودت میدونی.گفت مثلا میخوای چیکار کنی؟دیگه از پر رو بازیش خونم به جوش اومده بود.هولش دادم رو زمین دستمو گذاشتم رو دهنش گفتم مثلا یه طوری میکنمت که دلم خنک بشه.روسریشو از سرش کشیدم رو دهنش بستم .خیلی دست و پا میزد چنگم انداخت دامنشو در آوردم از پشت با هاش دستشو بستم.گف از موهاش گرفتم کشیدمش سمت اتاق خواب.گفتم یه فرصت بهت میدم با رضایت خودت باهام سکس کنی وگرنه تا صبح میکنمت.جرت میدم .بد جور ترسیده بود .روسری رو از دهنش بر داشتم گفت باشه غلط کردم منم دلم سکس میخواست فقط میخواستم خودت شروع کنی و به خاطر سکس هم بهم پول بدی.گفتم خوب الان چی پول میخوای گفت نه هر وقت خواستی منو بکن ولی بذار منم لذت ببرم به خاطر حرفهام هم منو ببخش از سر ناچاری و بی پولیه خواستم با پول باهات سکس کنم.باور کن اگه نیاز مالی نداشتم هر شب کنارت میخوابیدم.گفتم باور نمیکنم تو چند دقیقه هر کاری برات کردمو دود شد در نظرت رفت هوا.گفت از ته دل نگفتم مدیونتم ولی بازم نیاز مالی دارم چیکار کنم دخترم خرج داره پدر و مادرم که دست خودشون تنگه تو هم بیشتر تو گردش برام خرج میکنی نمیتونستم بهت بگم بهم پول نقد بیشتر بدی گفتم شاید واسه سکس بدی.گفتم خیلی خری خیلی احمقی.مغزت کوچیکه.ولی در هر صورت الان میکنمت حرفی هم نباشه گفت باشه.شلوارو پیرهنمو در آوردم پیرهن اونم در آوردم جفتمون فقط شورت داشتیم .گفتم شورتمو در بیار گفت دستمو باز کن.دستشو باز کردم شورتمو در آوردم کیرم نه بزرگه نه کوچیک ولی اونو خوب تونست حشزی کنه از چشماش معلوم بود.گفتم بخورش.جرات نکرد مخالفت کنه ولی با چندش شروع کرد ساک زدن هم بلد نبود همش دندونشو میکشید به کیرم.گفتم باشه بسته.شورتشو کشیدم در آوردم گفتم اوف چه کسی چه تپله؟گفتم آخرین بار کی با شوهرت سکس کردی گفت یک سال میشه نا نداره بهم دست بزنه منم گفتم الان به اندازه یکسال جبران میکنم برات.دو تا انگشتمو کردم تو کسش خیس شد دستم خوب روون عقب جلو کردم .
گفتم خوبه گفت نه درد داره با کیرت بکن.حرفش حشری ترم کرد کیرمو گذاشتم رو سوراخش بازی میکردم میمالیدم به تپلی کسش ناگهانی کردم تا ته تو کسش یه آه نازی کرد که خیلی خوشم اومد گفتم راستی تو خونتون کاندوم پیدا میشه گفت نه بابا.ترسیدم نکنه کاری دست خودم بدم یکی دو بار بیشتر عقب جلو نکردم در آوردم گفت چی شد گفتم میزن حامله میشی بدبخت میشم.گفت اینهمه سکس سکس کردی همین.گفتم نه کجا همین پس کونت واسه چیه.گفت نه جون من درد داره.گفتم مگه تا حالا از پشت دادی گفت نه ولی میدونم درد داره گفتم اشتباه فکر میکنی لذت داره.برش گردوندم.دراز کش رو زمین بود سخت بود اونجوری.گفتم حالت راه رفتن حیوون بگیر گفتم بابا سگی میدونی چیه؟ گفت نه گفتم خودتو شل کن ردیف کنم بالاخره فهمید حالتشو گرفت.صورتمو بردم نزدیک کونش یه تف انداختم رو سوراخش ولی عجب کونی داره لامصب بچه 10 ساله هم اون کونو ببینه راست میکنه.کیرمو فشار دادم تو نمیرفت گفت ول کن جیغ میزنما دردم میاد.گفتم اگه میخوای حرفایی که زدی باورم بشه هیچی نگو جیغ هم بزنی به ضرر خودته.دامنشو گرفت به دهنش من به زور و زحمت کیرمو تو کونش جا کردم بس که تنگ بود کیر خودمم درد گرفت زیاد عقب جلو نمیشد زورکی یه تکون میدادم به کیرم اونم دامنشو گاز میگرفت آبم سریع اومد ریختم تو کونش کشیدم بیرون گفتم خوب چطور بود گفت زیاد خوب نبود.گفتم من میرم اگه خواستی ادامه بدی من شرط دارم گفت باشه.اومدم بیرون و شرط گذاشتم که همیشه خودش مقدماته سکسو جور کنه.البته جور هم میکرد و کلی عوض پولهایی که خرجش کرده بودمو درآوردم ولی دیگه اولی فقط به درد نوشتن میخورد به نظرم البته زیاد هم بلد نیستم بنویسم ولی اگه تصمیم گرفتم بازم بنویسم سعی میکنم اینبار بهتر باشه.
نوشته:افشین