روى صندلى مترو در حال چرت زدن بودم و فكرم درگير سوالهاى بى جوابى بود كه گذاشته بودم و تنها آخر ورقه ى امتحانى با نامه اى سوزناك از استادم خواسته بودم كه قبولم كنه. استاد مهربونى بود با پستونايى درشت! كه هركدومش اندازه يه طالبى بود و من سر كلاس بجاى گوش دادن به درس، تو فكر اين بودم كه چطورى كيرمو لاى اون پستوناى خوش فرمش بذارم و هر وقت روش به سمت تخت سياه بود نرمى اون كون گندشو تو دستام حس ميكردم. بعضى وقتها آمپرم انقدر بالا ميرفت كه ميخواستم همونجا بلند شم و برم از پشت كيرمو لا كونش فشار بدم و ازجلو دستمو بگيرم به پستوناش و جلوى همه دانشجوها بكنمش ولى خوب تخم همچين كاريو نداشتم و اينا همش فكرو خيال بود.
مترو حسابى شلوغ شده بود و ملت چسبيده بودن بهمديگه، سرو صداى اين دختر دانشجوها بد رو اعصابم بود از فكر استاد كيرم حسابم راست شده بود كه قطار وايساد و چندنفرى پياده و تعداد بيشترى بزور سوار شدن كه بينشون يه پيرمرد از كار افتاده و ضعيف بود كه فشار جمعيت باعث رنگ پريدگيش شده بود با ديدنش وجدان درد گرفتم و جامو بهش دادم و خودم با يه كير راست شده رفتم سراغ ملت! كه اكثرا خروس بودن ولى كيرم منو ميكشيد سمت دختر دانشجوها و كم كم بهشون نزديك شدم.
چشمم به يه خانم تقريبا بيست و هفت ،هشت ساله افتاد كه تنها گوشه اى ايستاده بود، عجب تيكه اى بود. پستوناى درشت كه از مانتوى تنگش داشت ميزد بيروون و كلن يه هيكل حرفه اى با موهاى بلوند و لبهاى گوشتى كه دوست داشتم همونجا بخورمش و كيرمو روى لباش بازى بدم و تا ته بكنم تو دهنش جوووووووون
كيرم اندازه يه تافت مو شده و داشت از شلوارم بيرون ميومد.
خلاصه طى يكسرى فعلو انفعالات خودمو به پشتش رسوندم و خيلى ريلكس كيرمو به كون تاقچه مانندش چسبوندم. يكم جابجا شد و منم خودمو زدم به اون راه كه يعنى اتفاقى بوده!
عجب كون نرمى داشت و دوست داشتم بازم بچسبم بهش ولى ميترسيدم سرم پايين بود و به كون گندش نگاه ميكردم ديگه دست خودم نبود و حشرم زده بود بالا و غير قابل كنترل شده بودم با هر تكونى كه قطار ميخورد دستمو به كونش ميماليدم ولى رفتارم جورى بود كه انگار اصلا تو باغ نيستم. قطار ترمز شديدى كرد و دستم اينبار چسبيد به كونش و خودمو چند سانتى بهش نزديك كردم انگشتمو فشار دادم لاى كونش و تكون ميدادم كه روشو برگردوند و با اخمى كه زهرمو آب ميكرد نگاه بدى بهم كرد و سريع دستمو كشيدم.
چند دقيقه اى گذشت و كيرم به حالت انفجار در اومده بود و ديگه هيچى واسم مهم نبود جز اون كون گنده!
با اولين ترمز قطار خودمو از پشت چسبوندم بهش و كيرم رفت لاى كونش، آخ كه چه حالى داشتم اونم بى حركت وايساده بود و من با تمام قدرت كيرمو لاى كونش تكون ميدادم كونش انقدر نرم بود كه كيرم قشنگ لاش نشسته بود و از وسط بازش كرده بود تكون خوردن قطار مثل تلبه زدن عمل ميكرد و من كه ديگه داشت آبم ميومد دستمو از جلو انداختم لاى پاش و گذاشتم رو كسش و كشيدمش سمت خودم و كيرم
تا ته چفت كونش شد و ديگه جا نداشت كه جلوتر بره دستمو رو كسش تكون ميدادم و سرمو بردم جلوتر بغل گوشش و آروم گفتم خوشگل خانم عجب كون نرمى دارى جوووون و دستمو رو كسش تندتر تكون دادم دلم ميخواست دستمو بندازم لاى پستوناش و حسابى فشارشون بدم ولى نميشد و امكان داشت يكى ببينه
خلاصه از ايستگاهى كه ميخواستم پيداشم ردشديم و همچنان كيرم لاى پاى خانم بود تا اينكه دختره تكونى خورد و فهميدم ميخواد پياده شه دستمو از رو كسش كه تو مشتم حسابى مالونده بودمش برداشتم و بعد از اون منم از قطار پيدا شدم.
★★★★★
اگر دوست داشتين بازم براتون بنويسم تو نظراتتون بگين چون همه كامنتهارو ميخونم و اگه نظرتون منفى باشه ديگه نمينويسم.
نوشته: زانيار
تو گه خوردی تو مترو کس یارو رو مالیدی کس کش
ما هم هرروز تو متروییم خالی بند