این روزا حال خوبی ندارم گذشته مثل یه فیلم از جلوی چشمام میگذره فراموش کردنش اسون نیست ولی باید بگذرم از همه اون چیزهایی که یه روزی باور هام بود چاره ای جز این ندارم باید فکرشو از خودم دور کنم از تحتم پایین میام لب تابمو روشن میکنم شروع میکنم به چک کردن ایدی های که توی روم هستن ناخوداگاه یه ایدی باز میکنم سلام یه ادم مجازی کسی که نمیدونم کیه ولی انقدر دلم گرفته که باهاش حرف میزنم دردل میکنم از همه اون کسایی که با زندگیم بازی کردن منو بازیچه ی حیله های کثیف خودشون کردن اره همونایی که نخواستن خوشبختیمو با کسی که دوسش داشتم ببینن انقدر حرف زدم که زمان برام بی معنا شده بود نمیدونم چرا انقدر زود به یه کسی اعتماد کردم که حتی نمیدونستم کیه انگار اروم شده بودم از اینکه یکی بود که صبورانه همراهیم کرد
چند روزی گذشت هر روز بهم نزدیک تر میشدیم تا اینکه شمارشو برام فرستاد ازم خواست اگه ته دلم راضیم بهش زنگ بزنم اون روز راهی سفر بودم توی اتوبوس که نشستم همه وجودم احساس بود احساسی که باورش برام اسون نبود ولی این من بودم لولیتا کسی که سعی میکرد گذشته را عوض کنه اتوبوس تاریک بود یه حسی توی قلبم بود که شماره را بگیرم دو دل بودم اما گرفتم یه صدای مردونه با یه کم لهجه پشت گوشی گفت الو بفرمایید سکوت کرده بودم مات مبهوت بودم سکوتم شکسته شد سلام خوبی : ممنون شما ؟ لولیتا هستم : آه خوشحالم که زنگ زدی باورم نمیشه خانمی به زیبایی شما با این صدای زیبا داره باهام حرف میزنه یه لبخندی روی لبام نشست خیلی وقت بود کسی نتونسته بود شادم کنه توی فکر بودم که حواسمو جمع کردم بعد از کلی حرف زدن از خودش از کارش از ….حرفاش بهم ارامش میداد گوشی قطع کردیم چند لحظه بعد ویبره گوشی منو از رویا بیرون کشید اره رضا بود برعکس چیزایی که شنیده بودم راجبه مردا اصلا سعی نمیکرد بهم بفهمونه که عاشقمه یا دوسم داره .
میگفت تو دوستمی یه دوست خوب یه فرشته که بودنش تو زندگیم داره بهم روحیه میده منم یه همچین حسی نسبت به رضا داشتم به خودم اجازه نمیدادم که فراتر از این احساس چیزی درون من رخنه کنه مدتی گذشت هر روز رابطه ما صمیمی تر میشد روزا با حرف زدن با هم چت کردن و … میگذشت تا جایی که اون احساسی که تو خودم سرکوب کرده بودم دوباره داشت شکل میگرفت حرارت بدنم دوباره جریان گرفته بود احساس زنده بودن میکردم رضا با حرفاش منو هر روز بیشتر حشری میکرد اما فکر این که این رابطه مجازی به واقعیت تبدیل بشه منو دیوونه میکرد روز به روز رابطه ما بیشتر میشد شهوت درونم فوران میکرد هر روز بوسیله وب با رضا خودمونو اروم میکردیم تا اینکه بهم گفت دیگه تحمل کردن این فاصله برام ممکن نیست میخواست این فاصله 700 کیلومتری از تبریز به تهران بیاد ازم خواست اغوش گرممو در اختیارش قرار بدم
این روزا انقدر حرفای شهوتناکش منو از خود بی خود کرده بود که دیگه جای هیچ حرفی برام باقی نزاشته بود هر روز که میگذشت دلم بی تاب تر میشد میخواستم گرمای بدن یک مردو برای بار دیگه احساس کنم رضا به تهران اومد قرارمون 9 صبح بود دل توی دلم نبود اضطراب تمام وجودمو گرفته بود نمیدونستم دارم چه کار میکنم اما بی صبرانه منتظربودم وقتی دیدمش قلبم به شمارش افتاده بود دستش را اورد جلو سلام کرد و دستم را بی اختیار به سمتش دراز کردم گرمای دستاش سردی دستامو تو خودش گم کرد کمی با هم قدم زدیم سوار یک تاکسی شدیم و خیابانهای شلوغ تهران را طی میکردیم سرمو روی شونه های مردونش گذاشته بودم ته دلم راضی نبودم باورم نمیشد ولی اره این لولیتا بودکه کنار یک مرد غریبه نشسته و سعی میکرد خودشو از گذشته رها کنه حتی توی اون لحظات هم گذشته رهام نمیکرد هر لحظه چهره علی جلوم ظاهر میشد عشقش دیوانه وار منو احاطه کرده بود
توی افکارم غرق شده بودم که ناگهان به خودم اومدم رضا دستمو توی دستش میفشرد نگاهی بهم کرد و گفت غم چشات دیوونم کرده میخوام امروز مال من باشی لبخندی از سر دلخوشی زدمو گفتم من مال توام میخوام منو از همه دنیا جدا کنی امروز در اختیار تو ام لبامو به صورتش نزدیک کردمو گرمای لبامو روی صورت نرم و لطیفش گذاشتم گفت لولیتا قرارمون که فراموش نکردی گفتم نه امروز مطابق میل تو پیش میره جلوی هتل تاکسی نگه داشت پیاده شدیم از رضا جدا شدم وارد هتل شدم سلام خانم میتونم راهنماییتون کنم بله یه اتاق میخواستم حتما این خانم شمارو راهنمایی میکنه یه اتاق کرفتم و به سمته اسانسور رفتم توی دلم غوغایی بر پا بود گوشی از توی کیفم بیرون اوردم دستام میلرزید به رضا زنگ زدم عزیزم من توی اتاقم منتظرت هستم گوشی قطع کردم روی تخت دراز کشیدم باز توی رویاهام غرق شده بودم که صدای گوشی منو به خودم اورد
جانم : عزیزم من اتاق 201 هستم طبقه 2 بیا پیشم هیجان اغوشت منو دیونه کرده رضا: جونه دلم میترسم . قربونت برم ترس نداره بیا پایین زود باش طاقتم تموم شده کیفمو برداشتم به سمت اسانسور رفتم پاهام سست شده بود در اتاق نیمه باز بود وارد اتاق شدم رضا جلوم ایستاده بود دستمو گرفت منو تو اغوشش برد قلبم انقدر تند میزد که احساس میکردم الان می ایسته سرشو توی گردنم برد دیوونه چقدر توی اغوشم کوچولو معصومی سرشو بالا اورد توی چشام نگاه کرد لباش روی لبام قفل شد طعم دیوونه کننده ای داشت از لذت توی اسمونا بودم چشامو بسته بودم لبای اونو میخوردم چشامو باز کردم توی چشام خیره شده بود شالمو از سرم برداشت دکمه های مانتو یکی یکی بازمیکرد بدون حرکت ایستاده بودم و به چشمای ابی مردی چهارشونه خیره شده بودم عطر تنش دیوانه وار منو از خود بی خود کرده بود مانتو از تنم دراورد تاپی که تنم بود هم از سرم بیرون کشید دکمه شلوارمو باز کرد اروم اروم اونو پایین میکشید به خودم اومدم دیدم قفط با یه شورت و سوتین مشکی جلوی رضا ایستادهام منو روی تخت انداخت باز هم لباشو روی لبام قفل کرد
لبای قلوه ایشو روی صورتم میکشید به سمت لاله گوشم پایین میرفت دیگه از اون شرمی که تا حالا احساس میکردم خبری نبود کامل در اختیارش بودم لای پاهام خیس شده بود این بیشتر از هر چیزی منو تحریک میکرد لباش روی گردنم میلغزید و اروم با لباش اونو گاز میکرفت سرشو به پایین برد سینه های که همیشه وقتی از وب میدید بهم میگفت لحظه شماری میکنم واسه خوردنش الان جلوی روش بود یه نگاهی توی چشمام کردو گفت میخووام بخورم سینه های گردو تپلتو سرشو توی سینه هام فشار دادم و ازش خواستم منو به اوج لذت برسونه اون میخورد و من از شدت شهوت ناله میکردم همینطور لباش میلغزید و پایین و پایین تر میرفت تا به کس خیسم رسید سرشو بین پاهام جا داد شهوت منو احاطه کرده بود پاهامو براش باز کردم و خودم با انگشت با چوچولم بازی میکردم این کارم رضا را تحریک میکرد خواست به سمته کسم بیاد اما بهش اجازه ندادم خواستم دیوانه وار اونو به لذت برسونم
این کارو ادامه دادم طاقتشو از ش گفتم وحشیانه سمته کسم اومد سرشو لای پاهام جاداد و بی رحمانه اونو میخورد از شدت خیسی کسم و لذتی که داشت میخواستم فریاد بزنم بالشو توی دهنم فشارمیدادم وناله میکردم زبونشو توی کسم قلت میداد طوری که اب کسم سرازیر شد ارضا شدم اما این شهوت منو رها نکرد هنوز اون کیره خوش استیلی که روزها انتظارشو میکشیدم و از پشت وب حسرتشو میخوردم ندیده بودم حالا نوبت من بود لباسای رضا از تنش بیرون کشیدم به هیکل کاملا مردونه و خوش استیل با اون چشمای خیره کننده جلوم ایستاده بود لبه تخت نشوندمش خودمو بین پاهای قوی مردونش جا دام کیرشو تو دستم گرفتم لبامو چسبوندم به سر کیرش اروم اونو فشار دادم داخل دهنم گرمای اب دهنم باعث شده بود رضا لباشو گاز بگیره و ناله هاش شروع بشه این کارش منو تحریک کرد ساک میزدم کیرشو تا انتها توی دهنم میکردمو بالا پاین میکردم انقدر شهوتی شده بودم که دیگه چیزی متوجه نمیشدم
رضا سرمو کشید کارم انقدر تحریکش کرده بود که میترسید ابش بیاد منو خوابوند روی تخت سره کیرشو در سوراخم گذاشت دستاشو چنگ میزدم خیلی وقت بود که سکس نکرده بودم کسم تنگ بود از بزرگی کیرش میترسیدم اروم فشار میداد و قربون صدقم میرفت و ازم میخواست اروم باشم گرمایی کیرش باعث شد ابمو بریزم و کسم خیستر بشه کیرشو با فشار داخل کسم کرد اخ خ خ خ خ خ چقدر کلفت بود کسم از هم باز شد کیره کلفت یه مرد قوی توی کسم بالا پایین میرفت و من ناله هام بلند شده بود با دستام سینه هامو چنگ میزدم و خودمو تکون میدادم تا کیرش بیشتر تو کس تنگم جا باز کنه این کارم باعث شد رضا ارضا بشه کیرشو بیرون کشید و ابشو روی شکمم خالی کرد هر دو بی حال روی هم دراز کشیدیم بعد از چند دقیقه رضا بلند شده و منو تمیز کرد رفت و یه دوش گرفت وقتی اومد بیرون لبه تخت نشته بودم هنوز سیر نشده بودم کسم بازم کیر میخواست سرمو بالا گرفتم و زیر چشمی به کیرش خیره شدم هنوزم بلند بود اخ چقدر کلفت بود باورش برام سخت بود ولی واقعا این کیر توی کس تنگ من چطور جا شده بود نگاهم انقدر ملتمسانه بود که باز به طرفم اومد قبل از اینکه بهم برسه ازجام بلند شدم و در اغوش گرفتمش
در گوشم گفت چیه بازم میخوای گفتم تو چی سیر شدی گفت من میخوام تا شب بکنمت من با عشوه در گوشش گفتم نه این بار نوبت منه میخوام من بکنمت خندید لبامو روی لباش قفل کردمو روی تخت خوابوندمش بدون اینکه بزارم کاری بکنه پاهشو بهم چسبوندم و نشستم روی کیرش کسم باز خیس شده بود ازم خواست اب دهنمو بزنم تا راحت تر بره تو کسم اما من قبول نکردم گفتم میخوام دیوونت کنم کیر باید سخت بره تو کس اینو که گفتم انقباض بیشتر کیرشو روی کسم احساس کردم نشستم روی کیره کلفتش و سعی کردم بکنمش تو کسم به سختی میرفت کامل نشستم روش داشتم از لذت لبامو گاز میگرفتم که دستامو گرفت میخواست منو برعکس کنه و خودش بکنه که دستاشو گذاشتم بالای سرش و تند تند تلمبه زدم سینه هامو به لباش میکشیدم و تلمبه میزدم دستشو از دستم رها کرد و کمرمو گرفت ازم خواست اروم باشم نمیخواست ابش به این زودی خالی بشه یه کم با سینه هام بازی کرد که من بیشتر حشری شدم و باز شروع کردم به تلمبه زدن دیونش کرده بودم وحشیانه منو روی تخت برگردوند و شروع کرد به تند تر زدن و کیرشو کشید بیرون همه ابشو روی سینه هام خالی کرد …….
نوشته: لولیتا
ali bud azizasm