سلام
من مهنازم میخوام یکی از خاطراتمو که مربوط میشه به لزمنو یک خانم چاق قد کوتاه براتون بگم امیدوارم خوشتون بیاد…..اول ازخودم بگم من 33ساله متاهلم وخانه دارم دوتا بچه 8ساله و12ساله که هردوشون دخترن دارم من قدم متوسطه یک کم چاقم سینه هام چون بچه شیر دادم کمی بزرگ شدن وتو چشم میان مخصوصا اقایون خیلی نگاه میکنند.خوب بریم سر اصل مطلب…ماجرا ازاونجاشروع شدکه من شوهرم کامران به خاطریک چک بی محل که برای دوستش کشیده بود افتاد زندان وما چندوقتی زندگیمون ریخت بهم هم ازنظر مالی وهم از نظر تنهایی منو بچه ها چون تمام خانواده ما لاهیجان بودن از طرفی بچه ها مدرسه میرفتند ومنم دنبال کار کامران بودم .تااینکه یکی از دوستانم منو معرفی کرد به خانمی که فامیلشون بود وشوهرش خیلی خرش میرفت تاشایدبرامون کاری بکنه تااز این وضعیت نجات بگیریم …خلاصه تلفن اون خانم که اسمش مهری بودو به من دادومن تلفنی ادرسو مهری رو گرفتم وقرار شدفردا تاقبل از ظهر برم اونجا دم درمنزلش ……خلاصه کلی امیدوار شدم وفرداش بعداز اینکه بچه هام رفتن مدرسه منم براه افتادم وبعد از کمی گشتن ادرس منزلشو گیر اووردم ورفتم دم خونشون که انصافا خونه گرونقیمتیم بود.زنگ خونشونوزدم وبعدازجواب دادن اومد دم در .وقتی امد دیدم خانمی 37.38ساله چادری قد کوتاه وچاقالو سینه هاش به قدری گنده بود که از زیر چادر قشنگ برامدگیشون مشخص بود ولی چهره زیبایی داشت وبعداز سلام واحوال برسی تعارف کرد رفتم تو از همون لحظه اول سنگینی نگاهش بروی خودمو حس کردم ولی گفتم باخودم فکر بیخودی میکنم.خلاصه رفتیم توکه الحق خونه زندگی خوب وقشنگی داشت وقتی چادرشو ازروی سرش برداشت چشمام از تعجب داشت میزد بیرون چون یک بلوز تنگ تنش بود میشد بگی سازمان گوشت بود تااون موقع من فکر میکردم سینه ها وکون من از تمام زنای فامیل وهمسایه گنده تره ولی مال مهری تقریبا دو برابر من بود…..
خلاصه بعد از کلی حرف زدن و درد دل کردن با مهری خانم شماره تلفن من ومدارک از من گرفت وقول داد به شوهرش بگه همه چیزو درست کنه…بعدازاون جریان تقریبا هرروزبا هم در تماس بودیم ودو.سه بار دیگه هم بدیدنش رفتم وهمش هم حرف از درست شدن کار شوهرم وامیدواری میداد وخلاصه کلی باهم دوست شدیم وحرفای خودمونی میزدیم که بیشتر وقتا هم حرفو به سکس وحالا که شوهرت نیست چکار میکنی وچقدر تو خوشگلی ویک بارهم به شوخی با دستش یکی از سینه هام رو فشار داد ولی من فکر نمیکردم اون خانم محترم چادری به همجنس خودش نظر داره …خلاصه بعداز 12روز یک شب مهری زنگ زد به تلفنم وبا خوشحالی گفت کار کامران درست شده وهم این روزا با وصیقه ای که باید بزاری ازاد میشه ودراخر گفت که فقط یک مشکل کوچیک هست که اونم به دست تو وامیشه .من ازطرفی خوشحال بودم واز طرفیم متعجب که اون چه مشکلیه که به دست من وا میشه ……خلاصه فردای اون روز من طبق قرارمون رفتم خونه مهری خانم وقتی وارد شدم دیدم مهری بایک تاب خبلی بازکه تقریبا بیشتر سینه های بزرگش بیرون بود وبا یک دامن کوناه که تمام رونهای کلفتش معلوم بود .میشد بگی بااون هیکل چاقش میخواست برای من دلبری کنه ومحیط رو برای راضی کردن من اماده کنه ….
وبعدمدتی که گذشت ومن ازاون ازمشکلی که به دست من وامیشه سووال کردم درجواب چیزی گفت که نزذیک بود سنگ کوب کنم .مهری جنده خانم به من گفت که عاشقت شدم وباید همین الانم بریم تو اتاق خواب ولز کنیم یا اینکه اگه از این در رفتی بیرون شوهرت تااخر عمر تو زندان میمونه …اول خواستم بیخیال همه چیز بشم وبرم چون اصلاتصور نمیتونستم بکنم من با یک زن دیگه لخت بریم تو بغل هم اونم با مهری بااون هیکل چاق وقد کوتولش چون تابحال غیر از زمان دبیرستان که باالهه یک بار از روی لباس من سینه های الهه رو واونم کوس منو مالید دیگه حتی به همجنسبازی با خانمهافکر نمیکردم اونم تو زمان متاهلی وخانه داری . ولی وقتی فکر شوهرم وبچه هام رو کردم راضی شدم ……….خلاصه سرتونو درد نیارم من راضی شدم وبا مهری رفتیم تو اتاق خواب ودیگه از زور ناراحتی نفهمیدم چیشد فقط وقتی به خودم اومدم دیدم لخت مادر زاد روی تخت خوابیدم ومهری هم لخت افتاده روم وداره سینه های گندمو میماله ومیخوره وهی قربون صدقه من میره وبعداز یک لب زورکی که از من گرفت وجوری افتاده بود روم وسر سینمو میخورد که هم نفسم گرفته بود وهم گریه ام گرفت .وبعد سینه های بزرگشو داد من خوردم .بعد از مالیدن وخوردن ولب گرفتن رفت سراغ کوسم وبعد از کمی بازی کردن با چوچولم شروع به لیس زدن ومکیدن تمام کوسم کرد جوری که حتی شوهرمم اونجوری ماهرانه نخورده بود.
اینجا بود که من کم کم تحریک شدم ودیگه التماس وگریه هام تبدیل به اه اوه کردن ودو بار ارضا شدنم ختم شد …وبعد مهری ازروم بلند شدوگفت مهناز جون کوس نازم حالا تو بیا منو ارضا کن خلاصه من بری اولین بار هم سینه ها وهم کوس چاق یک زن دیگه را خوردم ومالیدمو ارضاش کردم هر کدوم سینه های مهری انقدر گنده بود که بایذ دو دستی میگرفتم ومیخوردم وقتی کوس گنده مهری میخوردم دماغم میرفت تو کوسش وخلاصه بعد از ارضا شدن نزاشت من برم ویک بار دیگه هم بعد از ظهر بامن لز کرد که من کمی یاد گرفته بودم چکار کنم وزود ابشو اوردم ……..بعد از 3روز کامران باوصیقه ای که گزاشتیم توسط شوهر مهری ازاد شد البته بعداز اون هم تازمان دادگاه به بهانه های مختلف 6باردیگه بامن لز کرد که البته اخرین بار مهری جنده با یک حاج خانم جنده دیگه به نام سودابه دو نفری بامن مثل وحشیای کوس ندیده لز کردن انقدر موقع کار سودابه جنده گیسامو کشید که تا چند روزسرم درد میکرد …
کامران بدبخت جریانو نمیدونه یک روز میخوام جریانو بهش بگم ویک ترتیبی بدم که مهری رو بکنه وفیلم بگیرم تابتونم کوس وکونش جر بدم .اینم خاطره لز من امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه شوهرم تونست مهری رو بکنه وانتقام بگیرم داستان اونم براتون مینویسم
به امید دیدار…مهناز…..
ایندفعه اگه رفتی منم میام تادوتایی کوس گندشو جر بدیم