قهر از خونه

سلام .
تابستون پارسال برام یه اتفاقی افتاد که میخوام براتون تعریف کنم . من آرش هستم و تو یکی از شهرستانهای شمالی کشور زندگی میکنم . یه پسر سرخ و سفیدم با یه قد متوسط ، چشمای زاغ و یه کون تپل و جذاب .
واسه این اکثر اوقات پیرهنم رو میندازم رو شلوارم . چون مردم هی نیگام میکنن و اگه فرصتی بشه – مثلا اشتباهی – دست میزنن به کونم . یه بار هم تو بیمه یه مردیکه به هوای اینکه یه برگه بده به کارمند اونجا خودش رو چسبوند به من و فشارم داد که حالی به حالی شدم .
بارها هم تو اتوبوس بهم چسبوندن ، یا به کونم دست زدن . تو دبیرستان هم خیلی ها دنبالم بودن اما از ترس آبروم پا نمیدادم تا بلاخره بیخیالم شدن . یکی از دوستام به اسم وحید خیلی چشش دنبالمه و گاه و بیگاه به بهانه های مختلف به کونم دست میزنه مثلا یه کم که آهسته راه میرم ، با کف دستش محکم میزنه به کونم و میگه : راه بیا دیگه تنبل !!! اما مواظبه شورش رو در نیاره چون من شاکی میشم . وقتی دماغم رو عمل کردم یه روز که سرحال بودم 3 بار زد به کونم و گفت : چه جیگری شدی ، حالا وقتشه یه شوهر خوب برات پیدا کنم . خوشگله .
 
اینم بگم که با خودم ور میرفتم . اما جرات نمیکردم به کسی بدم .
ماجرای از اونجا شروع شد که یه روز بدون اجازه ، ماشین بابام رو برداشتم و رفتم بیرون . یه کمی با بچه ها تو شهر تاب خوردیم و از شانس گند من زدیم به یه موتوری . چیزیش نشده بود اما کولی بازی درآورد و دعوامون شد . آخرش هم کارکشید به پلیس و مجبور شدم زنگ بزنم به بابام . گواهینامه دارم اما مدارک ماشین و بیمه و زهرمار دست بابام بود . خلاصه بابام اومد و همه چی حل شد و با هم رفتیم خونه . تو خونه باهام بحث کرد و منم که عصبانی بودم جواب دادم . اونم صداش رو برد بالا و آخرکار زد زیر گوشم . منم دادکشیدم چرا میزنی و در اطاقم رو کوبیدم به هم و خواستم از خونه بیام بیرون که مامانم جلوم رو گرفت . اما نتونست جلومو بگیره . بابام هم گفت ولش کن ، بره گم شه ، گوساله . از خونه زدم بیرون هوا داشت کم کم تاریک میشد یه چرخی تو شهرزدم .
 
گوشی ام دائم زنگ میخورد . مامانم مدام زنگ میزد . یکی دو بار هم دوستام زنگ زدن . آخرش گوشی رو خاموش کردم تا کسی مزاحمم نشه . شام رفتم یه ساندویچ خوردم و دوباره تو شهر تاب میخوردم . کم کم خیابونها داشت خلوت میشد و من مونده بودم شب کجا برم ؟ یه کم فکر کردم و پیش خودم گفتم برم پیش وحید ، یا سامان ؟ بعد گفتم نه مامانم آمارم رو از مادراشون میگیره و خیال خونه راحت میشه بذار ندونن کجام تا اذیت بشن . بازم فکر کردم اما به نتیجه نرسیدم تو پارک ، ممکن بود پلیس بهم گیر بده و برم گردونه خونه . اونجوری خیلی خیط میشدم . یهو یه فکری به ذهنم رسید . تو شهر ما یه رودخونه از وسط شهر رد میشه . تو دل شهر کنار رودخونه هم یه پارکه که ساعت 12 شب تعطیل میشه . اطراف اونجا جای دنج زیاد پیدا میشه + اینکه یه جاهایی زمین چمنه و میشه راحت خوابید . تصمیم گرفتم برم اونجا و شب اونجا بمونم . از بس راه رفته بودم دوباره گشنم شده بود .
کلی گشتم تا یه سوپر مارکت پیدا کردم و یه بطری آب با سالاد الویه و نون خریدم و رفتم اونجا . یه جای دنج پیدا کردم و تکیه دادم به درخت و با صدای رودخونه یه چند لقمه خوردم .
 
هوا شرجی بود و پشه ها هم مزاحم بودن اما چاره ای نبود . با خودم گفتم یه شبه دیگه ، میگذره . بعد تکیه دادم به درخت و چشمام رو بستم . کم کم خوابم گرفت . اما یهو با یه صدای خش خش از خواب پریدم ، که دیدم یه سگ از فاصله 10 متری ام داره رد میشه . دوست داشتم زودتر صبح بشه و برم . تنهایی ترسیده بودم . فکر کنم ساعت 2 شب بود . هر بار که خوابم میگرفت با کوچکترن صدایی بیدار میشدم . چشام دوباره گرم شده بود که احساس کردم صدای پا میاد . چشامو وا کردم دیدم یکی داره میاد سمت من . نفسم بالا نمیومد سر جام خشک شده بودم و حسابی ترسیده بودم . یه مرد با لباسهای کهنه و کثیف اومد و بالا سرم وایساد . من همینطور نگاش میکردم که یهو داد کشید و گفت : تو زمین بابای من چه گوهی میخوری ؟ اومدی دزدی ؟ اصلا اونجا یه جای جنگل مانند بود و چیزی واسه دزدی نداشت . من و من کردم و گفتم دزدی چیه ؟ دیدم اومد جلو و حرومزاده با لگد کوبید تو بیضه هام . چشام سیاهی رفت و خوابیدم رو زمین . اومد کنارم نشت و پرسید رفیقات کجان ؟ و شروع کرد به مادرم فحش دادن . من از درد زبونم بند اومده بود اما اون هی داد میکشید و سوال میکرد . بعد که دید من جواب نمیدم دو سه بار زد تو سرم . بی پدر دست سنگینی داشت . حالم که بهتر شد گفتم من تنهام ، کسی باهام نیست . اینو که گفتم جلوتر اومد و دست انداخت و کمربندمو وا کرد . سریع دست بردم که مانع اش بشم که مشت اش رو آورد و خواست بکوبه تو صورتم از ترس که نزنه تو دماغم دستمام از کمربند جدا شد و اومد جلوی صورتم . اون آشغال هم از این فرصت استفاده کرد و شلوار و شورتم رو کشید پایین و بلند شد تا کامل از پام درشون بیاره .
 
اما شلوارم گیرکرد به کتونی هام و خیلی با زحمت دراومد حالا من لخت افتاده بودم رو زمین و اون عوضی داشت نیگام میکرد . من دستم رو گذاشتم رو دودولم و اونو پوشوندم . نشست کنارم و هر دو دستم رو گرفت و آورد بالای سرم . با یه دست هردوشون رو گرفت و با دست دیگه دست می کشید به دودولم . دستهاش کثیف بود و خودشم بوی بدی میداد . یه کم که دست کشید بی اختیار دودولم راست شد . من سعی میکردم نذارم اون عوضی منو تحریک کنه اما دست خودم نبود . یه کم بعد گفت : برگرد . من مقاومت کردم و اون عوضی یه چاقو دراورد و تهدیدم کرد که برگرد . خیلی ترسیده بودم و خیس عرق شدم . نشست و دستش رو برد زیر باسنم و با فشار منو برگردوند . از بس ترسیده بودم مقاومتی نکردم و دمر خوابیدم . حالا کون تپل و خوشگل من رو به اون بود . این اولین باری بود که یه مرد داشت به کونم نیگا میکرد . میدونستم اون واسه کردن من تردیدی نداره . مگه یه اتفاقی می افتاد . کاش کسی رد میشد و نجاتم میداد . اما اون حالا داشت به کونم دست میکشید و انگشتاش رو میبرد لای شیار کونم . خیلی ترسیده بودم . یه حسی همیشه دارم که وقتی خیلی میترسم ، یا تو بازی عقب می افتم دوست دارم کسی با سوراخ کونم ور بره و اون عوضی بدون اینکه بدونه داشت این حس منو ارضا میکرد . بعد یه چند بار تف انداخت در کونم و سعی میکرد انگشتش رو بکنه تو ، که موفق هم شد . زانو هاش رو گذاشت دور پاهام و کیرش رو تو چند سانتی سوراخ کونم احساس کردم . نفهمیدم کی لخت شده بود اما حالا فشار سر کیرش رو ، روی سوراخم احساس میکردم . انگار همه توانش رو انداخته بود رو کیرش و داشت فشارم میداد و دائم به مادرم فحش میداد و میگفت شل کن . حرومزاده با فشار سر کیرش رو کرد تو سوراخ کونم . یه لحظه احساس کردم سوراخ کونم پاره شد . درد خیلی شدیدی داشت . اصلا واسش مهم نبود من دارم چه دردی میکشم . مثل حیوووون تلمبه میزد .
 
من که دیگه نمیتونستم تحمل کنم شروع کردم به داد کشیدن ، که با دست کثیفش دهنم رو گرفت و محکم تلمبه میزد . من از درد با صدای خفه التماس میکردم شاید دلش بسوزه و یواش تر بکنه . اما مثل یه کفتار که بیفته رو شکارش ، ولکن نبود و اونقد تلمبه زد تا آبش اومد و اونو خالی کرد تو بدن من . یه چند دقیقه بعد هم از روم پاشد و شلوارش رو پوشید و رفت . انگار حیات وحش بود . وقتی رفت بی اختیار زدم زیر گریه و همینطور که اشک می ریختم لباس هامو کردم تنم و تکیه دادم به درخت ، سرمو گذاشتم لای پاهام و گریه میکردم . خیلی ناراحت بودم که یه ولگرد بی سرو پا بیاد و اینجوری بهم تجاوز کنه و منم نتونم کاری بکنم . انگار یه حیون رو میکرد . بعد گذاشت و رفت . حرص میخوردم و با خودم میگفتم اگه ببینمش با چاقو میزنمش . هنوز باورم نمیشد که تو نیم ساعت یکی اینجوری منو بکنه و من نتونم حتی کمک بخوام . اونقد روحا و جسما خسته شده بودم که خوابم برد و وقتی بیدار شدم ، که آفتاب دراومده بود نزدیکای ظهر رفتم خونه ، مادرم جلوی در کوچه وایساده بود . منو که دید بغلم کرد و آوردم تو خونه و زد زیر گریه . منم که از اتفاقات دیشب دلم پر بود و بغض کرده بودم هق هق ام دراومد . اومدم و یه راست رفتم تو اطاقم .
 
چند ماه از اون ماجرا میگذشت و من هر روز بهش فکر میکردم . دلم میخواست اونو پیدا کنم و خفه اش کنم ، اما میدونستم که نمیتونم . هربار که به ماجرای اون شب فکر میکردم با خودم میگفتم کاش اون منو آروم میکرد و منم لذت میبردم . حالا من کم کم وقتی به موضوع فکر میکردم تحریک میشدم و دیگه اونقدر از اون ولگرد بدم نمی اومد و خیلی دوست داشتم یه بار دیگه کون بدم تو دو ماه آخر بارها می رفتم تو حموم و با یه کدو می افتادم به جون کون تپل ام . بعد کم کم به این فکر افتادم که می تونم با وحید – که می دونستم تو کف کونمه – سکس داشته باشم . با این فکرها می رفتم تو حموم و سیر خودمو میکردم . وقتی آبم می اومد ، با خودم میگفتم دیونه نشی و به وحید ندی ، آبروت میره . اما دیگه سکس با کدو ارضام نمی کرد و دوست داشتم یکی دست بکشه رو کونم . هی به وحید فکر میکردم و حشری میشدم . بلاخره تصمیم گرفتم برم و بهش بدم . اونها یه مستاجر داشتن که تازه پا شده بود و وحید واسه درس خوندن می رفت اونجا . یه بار هم با بچه ها جمع شده بودیم و تا صبح ورق بازی کرده بودیم . یه روز بعد از ظهر بهش زنگ زدم و گفتم وحید امشت بیکاری ؟ گفت : آره . گفتم پس امشب میام پیشت . گفت : پس بچه ها رو هم خبر میکنم . گفتم نه کارت دارم . قبلش رفتم حموم و کون و رونهام رو حسابی تمیز کردم . شام خورده بودم و اونم همینطور. وقتی رسیدم یه کم که گذشت رفتم حموم و کونم رو واسه دادن حسابی آماده کردم .
از حموم که اومدم اون تو بالکن داشت سیگار می کشید . وقتی اومد تو گفت : آرش چیزی شده ؟ چرا ناراحتی ؟ گفتم وحید یه چیزی بگم بین خودمون میمونه ؟ به شوخی گفت: نه . من میرم همه جا جار میزنم . لبخند زدم و گفتم : تو رو خدا جدی باش ، قضیه مهمه . گفت : چی یه عاشق شدی ؟ گفتم : نه . اون شب که تصادف کردیم و من از خونه قهر کردم رو یادته ؟ گفت : آره . گفتم : یادته بهت گفتم اون شب رفتم مسافرخونه ی …. ؟ گفت : آره یادمه . گفتم : راستش رو بخوای من اون شب مسافرخونه نبودم و شروع کردم همه ماجرای اون شب رو براش تعریف کردن .
 
وقتی ماجرا رو تعریف میکردم هم حشری شدم و هم بغض کرده بودم . حالا هر دو ساکت بودیم تا اینکه بلاخره اون گفت : راست میگی ؟ گفتم : دروغم چیه ؟ گفت : دیدم چند وقت تو لک بودی پس بگووو چی شده . من ساکت بودم و به زمین نیگا میکردم . که اون گفت : کاش به من میگفتی اون شب بیام باهات . اصلا چرا نیومدی خونه ما ؟ منم دلیل ام رو گفتم . کمی بعد گفت : چرا اینقدر دیر به من گفتی ؟ گفتم : روم نمیشد . گفت : دکتر رفتی ؟ گفتم دکتر واسه چی ؟ گفت : ازش مریض نشده باشی . مگه نمیگی کثیف بود ؟ گفتم نه ، دکتر نرفتم . گفت دیونه اگه کونت عفونت کرده باشه چی ؟ گفتم فکرنمی کنم . گفت به خونواده ات هم لابد چیزی نگفتی ؟ گفتم نه. گفت باید بری دکتر و خودتو نشون بدی . گفتم : روم نمیشه وحید . گفت : دیونه سلامتی ته . بعد گفت بیا بخواب ببینمت. چراچرت و پرت میگی ؟ بخواب ببینم کونت عفونت کرده یا نه ؟ یه کم من و من کردم و گفتم خب باشه فردا میرم دکتر . گفت : اگه میخواستی بری تا حالا رفته بودی . اصلا فکر کن من دکترم و بلند شد و دشک رو از گوشه اطاق آورد و پهن کرد و دوباره گفت : بخواب بینم ، انگار دختره . منم از خدا خواسته اما مثلا با اکراه رفتم و دمر خوابیدم رو دشک . اومد و نشست پشت کونم و شلوارک و شورتم رو با هم داد پایین یه چند ثانیه به کون تپلم نیگا کرد و گفت : شوخی شوخی یه چیزی بگم جنبه اش رو داری . گفتم چی یه ؟ گفت این کون خوش فرم رو جلو هر کی بذاری ازش نمیگذره . اون ولگرد تا آخر عمرش هم دیگه یه همچین کونی گیرش نمیاد – فهمیدم تحریک شده – بهش گفتم بی ادب خیال های ناجور به سرت نزنه . خندید و گفت : نه ، خیالت راحت باشه . کمی بعد بی هوا یه سیلی محکم زد رو کونم که آخم بلند شد . شاکی شدم و گفتم : چرا میزنی ؟ دوباره یکی دیگه به همون محکمی زد و تا اومدم چیزی بگم سومی هم نوش جون کردم . وحید همینطور که سیلی میزد ازم پرسید ، الان باید بیای و به من بگی ؟ هان ؟ الان باید بگی؟ و مثلا ازم دلخور شده بود . هی سوال میکرد و من جواب میدادم که روم نشد و اونم یه سیلی دیگه میزد رو باسنم . فهمیدم میخواد کم کم آماده ام کنه .
 
سیلی هاش که تموم شد دست انداخت و با هر دو شصت اش ، لپ های کونم رو که حالا گل انداخته بود رو از هم باز کرد و گفت : تکون نخور بذار ببینم چی کارت کرده . بعد دستش رو عقب میکشید و دوباره این کار رو تکرار میکرد . دفعه آخر حسابی کونم رو بازکرد و آهسته فوت کرد درست رو سوراخ کونم که دیونه ام میکرد . سرش رو آورد جلو و زبونش رو مالید به سوراخ کونم . وای چشمامو بستم و لذت میبردم . آروم آروم سوراخ کونم رو میلیسید . با صدای آهسته که ازش حشر می بارید گفتم : داری چی کار میکنی وحید ؟ گفت : مگه نمیدونی بذاق دهن خاصیت ضد عفونی داره . باید حسابی ضد عفونی اش کنم . دکتر که نمیری . پس حرف نباشه . بی اختیار کونم رو دادم بالا و اونم دستش رو آورد و با دودولم ور میرفت . بعد بلند شد و رفت و گشت دنبال چیزی که پیداشم نکرد . فوری رفت از تو یخچال یه قالب کره آورد و با انگشت می مالید رو سوراخ کونم . من چشامو بسته بودم و لذت میبردم . که فشار انگشتش رو ، روی سوراخ کونم حس کردم . خیلی نرم فشار میداد و میکردش تو و شروع کرد به عقب جلو کردن انگشتش تو کونم . چشامو باز کردم و گفتم : داری چی کار میکنی ؟ گفت : باید مطمئن بشم توش زخم نشده باشه و دوباره به کارش ادامه داد . کمی بعد انگشت وسطی دست چپش رو هم کرد تو کونم و هر دو انگشت رو خلاف هم ، رو به بیرون فشار داد تا سوراخ کونم حسابی باز بشه . من داشتم درد میکشیدم و سرم رو برگردوندم طرفش و گفتم : وحید یواش تر،چی کار میکنی ؟ کمی که گذشت شورتش رو درآورد و با دست خوب چربش کرد و اومد طرف من . با لباش پشت گردنم رو میخورد و با صدای آهسته میگفت : امشب خانوم خوشگله خودمی .
 
وقتی گردنم رو میخورد دیونه میشدم ، مخصوصا که با دست حسابی با دودولم ور میرفت . و هی میگفت : خانوم خوشگله 4 ساله منتظر امشبم . احساس میکردم کونم حسابی سکسی شده و آماده است تا سیر گائیده بشه . وحید سر کیرش رو گذاشت در سوراخ کونم و فشار داد و من ناله میکردم . میگفت : یه کم دیگه تحمل کن ، سرش رفته تو . بعد کمی شروع کرد به تلمبه زدن . من تو ناله ها و آخ و اوفم هی میگفتم : وحید ، خیلی دوستت دارم . اون اونقد باهام ور رفت تا خودم رو زیرش خیس کردم . سوراخ کونم جمع شد و به کیرش فشار میاورد و خیلی بهش حال میداد از فشار تلمبه هاش دیگه نمیتونستم کونم رو بالا نگه دارم و کاملا چسبیده بودم به دشک . هی میپرسید : اون بهتر کونت رو گائید یا من ؟ منم میگفتم تو عزیزم . بعد میگفت : تو از الان زن منی و نباید دیگه بی اجازه من بری اونجا ، باشه ؟ منم میگفتم چشم عزیزم . اونم حشری تر میشد و سعی میکرد کیرش رو تا ته بکنه تو که صدای من در میومد . آخر سر هم آبش رو ریخت تو بدنم وبه شوخی میگفت : همه اش ویتامینه . از اون شب به بعد بارها و بارها با هم سکس داشتیم .
 
نوشته: آرش

بازدید از تبلیغات و سایت وبکم سکسی یادت نره! ممنون

1 دیدگاه دربارهٔ «قهر از خونه»

  1. عالی بود کیرم داره میترکه کاش منم یه دوستی مثل تو داشتم بزنگ صداتو بشنوم09365713244

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

پیمایش به بالا