خاطره ای که میخوام تعریف کنم مال 10 سال پیش ما در محلمون خیلی قدیمی هستیم و با یک خانواده رفت و امد داشتیم که بچه هاش همسن و سال ماها بودند مادر این خونواده زری خانم زمانیی که من 20 سالم بود یه زن تقریبا 38 سالعه یا یک اندام فوق العاده سکسی بود بیدروغ شاید دور کونش 1متر میشد با یک کمر یاریک و سینه های بزرگ و قدی در حدود 160 طوری که وقتی چادر سر میکرد و راه میرفت قمبل کونش از زیر چادر میزد بیرون و تمام برجستگیهای کونش معلوم میشد و بطور خیلی تحریک کننده ای تکون میخورد و حرکت میکرد و خودم یه باری که پشت سرش حرکت کرده بودم اونقدر خیره کونش شده بودم که آبم امده بود .
اون زمان تلفن کم بود و اقوام زری خانم به خونه ما زنگ میزدند و منم از خدا خواسته میرفتم در خونشون و صداش میکردم تا بیاد و موقهیکه از خونه میومد بیرون باهاش تا خونمون میرفتم و تو این فاصله چندین بار دستم به کون وکپلش میزدم و با هاش ور میرفتم حتی یه بار موقعی که میخواست از انباری چند تا دیگ بامون بده و رفت بالای نردبون دقیقا کونش امده بود جلوی صورتم و منم هر وقت میخواست ظرفی رو جابجا کنه دستم میبردم واز روی چادر کونش میمالیدم و گاهی وقت لبام از روی چادر مچسبوندم به لمرهای کونش ولی خوب زن سفتی بود و راه نمیداد
تا اینکه خانواده زری خانم به خارج رفتند و یه چند سالی تنها شد و خودش هم گاه گهی میرفت و برمیگشت از شانس بد منم محل کارم دیگه عوض شده بود و شاید در عرض سال یک بار هم نمیدیمش ولی همیشه به یاد کوس و کون خیلی خوشگل و بزرگ زری خانم بودم و صد حیف که موقعیتی پیش نیومد تا بکنمش .تا تقریبا ده سالی گذشت .
یکبار که من در مرخصی بودم امد خونه مون برای بازدید تقریبا یه زن حدود 50 سال ولی با تقریبا باهمون خصوصیات بدنی توپ موقع رفتن و خداحافظی من هم به بهانه ای همراهش رفتم با هم داشتیم قدم میزدیم و تا به خیابان برسیم و سوار تاکسی بشیم وقتی ماشین امد من اول سوار شدم و نشستم صندلی عقب و مسافر دیگه ای هم تو ماشین نبود طوری نشستم که وقتی بخواد بشینه جا براش کم باشه و دقیقا بتونم خودم بچسبونم به اش وقتی نشست خودم چسبوندم بهش طوری که قشنگ نصف لمیر و کونش روی پاهای من بود. اصلا بروی خودم نیاوردم یه کم که گذشت از کیفش پول در آورد که کرایه رو حساب کنه و دستش به سمت راننده دراز کرد که دستش گرفتم و با خنده گفتم جاییی که بزرگتر است کوچکتر حساب نمیکنه و همینطور که دستش گرفته بودم دستش یه عقب برگردنوندم و همراه با دست خودش دستم گذاشتم روی رونش دیدم عکس العملی نشون نداد برای این جری تر شدم و دستم تا نزدیک لاپاش روی رونش مالیدم وکشوندم آروم گذاشتم روی کوسش که برگشت بهم گفت چرا رنگت پریده گفتم از دوری و ندیدن شماست زری خانم و خند ه ای کرد. منم که دیگه عروسیم بود کوسش تو مشتم یه فشاری دادم و گفت چه خبرت اینجا بده منم گفتم میتونم بیام خونتون چیزی نگفت از خدا خواسته گفتم هر چی شما بگی خلاصه ماشین و در بست کردم و تا خونشون که طرفای پونک بود رفتیم که تقریبا غروب شده بود غروب اوایل پاییزوقتی رسیدیم خونه رفت لبساش و عوض کرد یه جوراب شلوار استرچ سفید و تاپ زرد انقدر قمبلش بزرگ بود که شلوارش از چاک کونش داشت جرمیخورد اومد رفت آشپزخونه مشغول آشپزی و از جلوم رد شد جور شهوتناکی کونش تو تکون میخورد و این ور و اون ور میرفت منم یه جون بلند و کشیده دار کشیدم وگفتم قربون کونت زری جون ورفتم داخل آشپزخون از عقب به اش چسبوندم وای چه لحظه ای بود یه کون سفت و قلمبه که اصلا به یه زن 50 ساله نمیخورد روناش انقدر خوش تراش بود که تپلی کوسش از زیر شلوار استرچ زده بودبیرون.
دستام برم روی سینه هاش و ازروی تی شرتش شروع کردم مالیدن سینه هاش که کم کم داشت سفت میشد و با لبم داشتم گردنش لیس میزدم و گوشاش میخوردم از روی شلوار استرچش دستم روی قمبلش کشیدم و گذاشتم و سط چاک کونش و با انگشتام ازروی شلوارش با تپلی کوسش میمالیدم کونش مثل دنبه زیر دستم تکون میخورد آهی کشید و یه جونی گفت اونم يه دفعه دستش رو روي دست من گذاشت و آروم آوردش برد سمت شلوارم. كيرم سيخ شده بود و از زير شلوار پارچه اي تابلو زده بود بيرون. خودمو بطرفش بردم و اون كيرمو گرفت. گفت: جون. اين مال من گفتم: نه مال کوست زری جون تاپش از تنش در آوردم پستوناش داشت از سوتینش میزد بیرون پستونایی بزرگ و خوش فرم سوتینش از عقب باز کردمم و پستوناش مثل فنر پرید بیرون فقط الان با یه شلوار استرچ پارچه ای جلوم بود بغلش کردم و برد تو اتاق خواب اول ايستاده بغلم كرد. و شروع كرد یم به لب گرفتن. زبونم رو روي لباش مي چرخوندم. خيلي لذت مي بردم. تو همون حال، آروم دكمه هاي پيراهنم رو باز كرد و اونو درآورد. دستم رو از زير شلوارش بردم توی کونش و ماليدم. ونوک پستوناش که حال شق شق شده بود میک میزدم روی تخت خابوندمش انقدر حشری شده بودم و باورم نمیشد این همون زری کوس و کون قشنگ الهه سکس دوران نوجوانی من اینطوری جلوم لخت وشروع کردم از روی شلوار کوسش لیسیدن
آب کوسش حسابی راه افتاده بود شلوارش در آوردم یه شرت مشکی تنش بود .با انگشتام از روشورتش کوسش لمس کردم و زير اون چرخوندم كوسش كه كاملا باد كرده بود و قلمبه شده بود. بدنشو از بالا تا پايين بوسيدم. به كوسش كه رسيدم سرم رو با دستش فشار داد روش.و ارو شورتش کوسش بوییدم و لیسیدم . اونم كيرمو با دستش از روي شلوار مي ماليد. حسابي داشت كيف مي كرد. مي گفت: جوووون، بخورش، همش مال خودته،
شلوارش از تنش در آوردم با زبونم افتادم به جون کوسش طور با ولع کوسش و چوچولش میخوردم که صدای آخ و اوخش بلند شده بود بهد به صورت 69 خوابیدم روش و کیرم بردم نزدیک دهنش رفت پايين، كيرم رو با دستش گرفت و آروم به نوكش زبون زد. خيلي با حرارت و قشنگ تخمام و كيرمو مي خورد و باهاشون بازي مي كرد.و بعد شروع کرد به ساک زدن . زبونم رو تا ته مي كردم توکوسش و درمي آوردم. با انگشتم هم با سوراخ كونش ور مي رفتم یه چرخی زدم حالا ديگه كاملا روش بودم و از هم لب مي گرفتيم. كيرم لاي پاش بود و با تكونهاي اون روي كوسش بالا و پايين مي رفت و با دستش هم محكم منو فشار ميداد. بعد از دو سه دقيقه، پاهاشو باز كرد و گفت: “حالا بكن تو كوسم. تا ته بكن” كيرمو گذاشتم رو كوسش يه كم مالوندم. اومدم كه يه ذره بكنم تو و يواش يواش تا ته برم كه با پاهاش محكم منو هل داد جلو و با يه ضربه تا ته رفت تو كوسش. انگار نه انگار که کوسش یه زن 50 سالهاست که چند تا تا بچه هم زاییده يه داد كشيد. اومدم بيارم بيرون. نذاشت و گفت: “ جون منو بكن … محكم بكن … جرم بده …. كوسمو پاره كن …” منم ديگه حالي به حالي شده بودم و شروع كردم به تلمبه زدن.
از لذت داشت مي مرد. همش با التماس مي گفت كه بيشتر پاره اش كنم. منم همين كارو مي كردم. با ناخنهاش پشتم رو چنگ مي زد و دو سه بار هم گازم گرفت همش قربون صدقه كير من مي رفت و مي گفت: “دارم كوس مي دم … كير خوشگل جونم داره كوسمو جر مي ده … جووووووون …. كوس زري عاشق كيرته … محكم بكن … منم میگفتم کیرم تو کوست نازت زری جون قربون کونت آب کیرم توی کوس داغت و تو و در عین حال داشتم به شدت روی کوسش تلمبه میزدم طوری که صدای شلپ شلپ برخورد کیرو خوایه ام با کوسش حسابی بلند شده بودحرفهاش خيلي حشريم مي كرد حدود 7 و 8 دقیقه بعد احساس كردم آبم داره مياد. گفتم زری کوش قشنگ آبم دار میاد گفت: “همشو بريز تو كوسم. لوله هامو بستم” منم از خدا خواسته، محكم بغلش كردمو با فشار تمام آبمو ريختم تو كوسش . خوابيد روش. اونم به خودش مي پيچيد و بعد بيحال شد. فهميدم كه اونم ارضا شده ماجراهای دیگه ی اون شب رو باز هم خواهم گفت.